ستایش آکادمی از راوی ناگفته‌ها

آثار فوسه به‌ویژه نمایش‌نامه‌هایش نه‌تنها در اروپا بلکه در ایران نیز شناخته شده و اغلب آنها به فارسی برگردانده شده است. او در رمان‌ها و نمایش‌نامه‌هایش موقعیت‌های روزمره و جهش‌های احساسی ناگهانی را به ساده‌ترین شکل ممکن ارائه می‌کند. فوسه در نخستین واکنش پس از انتشار خبر دریافت جایزه نوبل گفت از دریافت این جایزه معتبر «تحت تاثیر قرار گرفته و تا حدودی ترسیده است». او همچنین به تلویزیون دولتی نروژ گفت که از یک دهه گذشته خود را از نظر ذهنی برای دریافت جایزه نوبل آماده کرده بوده بااین‌حال از این اتفاق بسیار شگفت‌زده و خوشحال شده است. یوناس گار، نخست‌وزیر نروژ، نیز به‌سرعت به این موضوع واکنش نشان داد و در صفحه‌اش در فضای مجازی، فوسه را «نویسنده‌ای منحصربه‌فرد» خطاب کرد که کل کشور به او افتخار می‌کنند.

فوسه که فارغ‌التحصیل رشته ادبیات تطبیقی از دانشگاه برگن است، در هفت‌سالگی تصادفی شدید را تجربه کرد که او را تا دم مرگ برد. این حادثه، به گفته او، تاثیر قابل‌ملاحظه‌ای بر نوشته‌هایش در دوران بزرگسالی گذاشت. وی ابتدا با نوشتن رمانی به نام «قایق‌خانه» در سال ۱۹۸۹ به موفقیت رسید و سپس از سال ۱۹۹۲ با قطعه «کسی می‌آید» به جرگه نمایش‌نامه‌نویسان پیوست. از آن زمان تا کنون از او رمان‌ها، داستان‌های کوتاه، شعر، کتاب‌ کودک، مقاله‌ها و نمایش‌نامه‌های پرشماری منتشر شده است و آثار او به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده‌اند. رمان‌های این نویسنده سرشناس در سبکی نوشته می‌شوند که از آن با نام «مینیمالیسم فوسه‌ای» یاد می‌شود. در ایران «آلیس پای آتش» با ترجمه حسام امامی و «کسی می‌آید» با برگردان تینوش ‌نظم‌جو به چاپ رسیده، اما ترجمه عمده نمایش‌نامه‌های فوسه به قلم محمد حامد صورت گرفته است که از آن جمله می‌توان به «و هرگز جدا نمی‌شویم و من نسیم‌ام و کسی می‌آید» و «ب‍چ‍ه‌ و ی‍ک‌ روز ت‍اب‍س‍ت‍ان‍ی»‌ اشاره کرد.

فوسه از زبان فوسه

پیش از این یون فوسه در مصاحبه با گاردین گفته بود از دوازده‌سالگی که می‌نوشته، نوشتن را مأمن خود کرده و اساسا نمی‌نویسد که تجربه یا احساسی را بیان کند، بلکه هدفش از نوشتن این است که از شر خودش خلاص شود. ویژگی‌های آثار فوسه به نثرش محدود نیست. مضمون محوریِ بسیاری از آثار او نشخوار اندوه و فقدان و ملال در بستر زمان ذهنی شخصیت‌هایی است که به دوار افتاده‌‌اند. شخصیت‌های اصلی فوسه مثل شخصیت‌های بسیاری از بزرگان ادبیات سایه‌هایی از خود اویند که با واریاسون‌هایی در آثار گوناگون او حاضر می‌شوند. او در گفت‌وگویی دیگر توضیح داده است: «آنچه زبان می‌تواند بیان کند تنها جزء کوچکی از آن چیزی است که وجود دارد. این برای من روشن است. و فکر می‌کنم نمایش‌نامه‌های من یک‌جورهایی همین را بیان می‌کنند. مهم‌ترین چیز، ناممکن بودن بیان از طریق کلمات است.»

یون فوسه می‌افزاید: «من تقریبا مطمئن هستم که پرورش یافتن کنار اجتماع کوچک نروژی در جوار آبدره کوچک هاردنجر، در بخش غربی نروژ، سبک نوشتن مرا بسیار متاثر کرده است. در واقع تاثیری آنچنان شگرف که تقریبا برایم غیرممکن است بدانم به چه میزان؟ شما داستان آن ماهی را که چیزی درباره دریا نمی‌دانست، شنیده‌اید؟ من خانه را در ۱۶سالگی به قصد رفتن به کالجی در مکان کوچکی که خیلی بزرگ‌تر از زادگاهم بود، ترک گفتم. پس از سه سال حتی به مکانی بزرگ‌تر - برجن، دومین شهر بزرگ نروژ - هم رفتم تا به تحصیلاتم ادامه دهم و هنوز هم همان‌جا زندگی می‌کنم. من خانه‌ای قدیمی در برجن دارم، اما در حقیقت عمده فعالیت نوشتن را نه در زادگاهم - جایی که به‌ندرت به دیدنش می‌روم - که در کلبه‌ای در شمال برجن با منظره آبدره کوچکی شبیه چشم‌انداز خانه‌ای که کودکی‌ام را در آن سپری کردم، انجام می‌دهم. و تنها همین ویژگی ساده، این منظره آبدره، برای نوشتن من بسیار تعیین‌کننده است. یک‌ جورهایی نیازمند آن هستم که آب را ببینم تا بنویسم.