غوغای درون در آواز استاد

او درباره دلایل این دوستی می‌گوید: «در ایران دو هنر داریم که از سرچشمه معنا سیراب می‌شوند. یکی دنیای «آواز» است که به‌شدت به آن عشق دارم و دیگری «خوشنویسی» است. هر دوی این‌ها از شعر الهام می‌گیرند و با شعر به پرواز در‌می‌آیند. بی‌دلیل نیست که می‌شنویم استاد شجریان را خسرو آواز ایران خطاب می‌کنند. و اینکه مگر ما چقدر خواننده داریم؟ آن هم خواننده‌ای که در عرصه‌های دیگر هم موفق عمل کرده باشد. شجریان هنر آواز را به حد اعلا رساند. استاد محمدرضا شجریان کسی بود که در طول نیم قرن واقعا خوب کار کرد و خوب خواند. او تمام عرصه‌های هنر آوازی را به حد اعلا رساند. و باید گفت شجریان با هنر آواز ما را به واسطه اشعار بی‌بدیل و بی‌نظیر بزرگان سخن‌ور و نامی و شعرای بلندپروازمان، به جهانیان شناساند. بگذارید در این‌باره خاطره‌ای از شجریان بگویم؛ جایی خبرنگاری از استاد سوال می‌کند و می‌گوید بیتی که از حافظ خواندید چه غوغایی با غزل این شاعر به پا کرد. شجریان در پاسخ می‌گوید: خیر این غوغای حافظ نبود بلکه غوغای درون من بود. و من هم می‌گویم بله آن غوغای درون استاد بود که در آثارش نمود داشت؛ آن هم با اشعار شاعر پرآوازه‌مان حافظ.»

استاد کابلی درباره هنر موسیقی و خوشنویسی می‌گوید: «تاکید می‌کنم که «آواز» دقیقا چیزی شبیه «خوشنویسی» است. شما دیوان حافظ را که نگاه می‌کنید با تعدادی حروف سربی مواجه می‌شوید که از اول تا آخر هیچ زیبایی و تجلی درون شما ایجاد نمی‌کنند؛ اما به محض اینکه آن اشعار خوشنویسی می‌شوند، بیت بیت آن در شما حس خوب ایجاد می‌کند. حافظ می‌گوید: «اگرت سلطنت فقر ببخشند‌ای دل / کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی» استاد شجریان اتفاقا این بیت را با قلم جلی نوشته بودند و بر دیوار خانه‌شان نصب کرده بودند. همان‌طور که می‌دانید ایشان خوشنویس بسیار والایی بوده‌اند. خوشنویس زمانی که به کتاب نگاه می‌کند، ضمن انتخاب شعر در ذهنش تمامی آن را می‌نویسد. به قطع یقین یکی از دلایل تمایل استاد شجریان به خوشنویسی، گرایش به سمت معنا بوده است. یعنی باید گفت شجریان در خوشنویسی ممارست داشت و می‌دانم تا آخرین روزهای زندگی‌اش هم خوشنویسی کرد. اما خب سهم زندگی‌اش را به فعالیت در عرصه موسیقی اختصاص داده بود.»

این استاد خوشنویس تعریف می‌کند: «یادم هست که شجریان می‌گفت چیزی در عرصه آواز نبوده که بروم و حریفش نشوم، اما در انتها حریف نون نستعلیق نشدم. در عین حال که او می‌داند چقدر برای موسیقی کوشش کرده، اما شأنیت هنر خوشنویسی را هم بیان می‌کند. شما نمی‌توانید هیچ آواز بدی را کاوش کنید و به شعر برسید؛ چون هیچ‌وقت نمی‌توان شعر بد را خوب خواند و هیچ‌وقت هم نمی‌توان شعر بد را نوشت و خوشنویسی کرد. «جز عشق که اشرف بود از جمله کمالات/دیگر به کمالی نتوان کرد مباهات». در نهایت کار و اثر باید از دل هنرمند برآید تا مخاطب آن را باور کند و بپذیرد و برایش خوشایند باشد.»