با این حال، داشتن یک استراتژی عالی باعث اجرای بهتر نخواهد شد. برای موفقیت، شما و سازمانتان باید تفاوت بین تفکر استراتژیک (استراتژی سازی) و اجرای آن استراتژی (اجرای استراتژی) را بدانید.

در قلب این شکست این نکته نهفته وجود دارد که تیم‌‌‌های رهبری سازمان تشخیص نمی‌‌‌دهند که این دو رشته مجزا، کاملا در هم تنیده شده‌‌‌اند و در موفقیت یکدیگر تاثیر یکپارچه دارند. اما نحوه توسعه و کارکرد آنها به طور قابل‌توجهی متفاوت است.

فرو رفتن عمیق‌‌‌تر در اجرای استراتژی به معنای داشتن مهارت‌‌‌ها، دانش و قابلیت‌‌‌ برای تبدیل استراتژی به نتایج ملموس به طور موثر است. این مساله، یک برنامه استراتژیک تدوین شده و اجرای موفقیت آمیز، نظارت و تطبیق آن برای دستیابی به اهداف سازمان شما را شامل می‌شود. به طور معمول، این کار در یک سازمان هر سال انجام می‌شود.

شایستگی در اجرای استراتژی فراتر از داشتن درک نظری از استراتژی است:

  تخصص عملی در هماهنگی اقدامات بسیاری از بخش‌ها، توابع و افراد

  تخصیص عاقلانه منابع در یک سازمان

  ارتباط استراتژی به طور مکرر و موثر

  و دانستن چگونگی غلبه بر چالش‌‌‌ها و فرصت‌هایی که در طول اجرای رسمی آن به وجود می‌‌‌آیند

 صلاحیت و شایستگی چگونه به‌نظر می‌‌‌رسد

سازمان‌هایی که از آنچه برای اجرای استراتژی لازم است درک قوی دارند، به طور کامل چشم‌‌‌انداز سازمان خود را درک کرده و می‌‌‌دانند که چگونه آن را به ابتکارات به‌‌‌موقع و استراتژیک تقسیم کنند. آنها می‌‌‌دانند که چگونه می‌توانند گام‌های عملی برای هدایت سازمان در طی مراحل سالانه‌‌‌اش ایجاد کنند، زیرا سازمان به سمت دستیابی به چشم‌انداز بلندمدت خود می‌‌‌رود. داشتن شایستگی در استراتژی خوب اجرا شده، مستلزم همسویی تیم‌‌‌ها و بخش‌‌‌ها با جهت‌‌‌گیری استراتژیک شرکت است.

این همسویی عبارت است از: حصول اطمینان از اینکه هر عضو تیم نقش و مسوولیت‌‌‌های روزانه خود را درک می‌‌‌کند و مجموعه‌‌‌ای از فعالیت‌‌‌های بهبود فردی (اهداف) که برای کمک به پیشبرد سازمان طراحی شده است.

اجرا از طریق نظارت مستمر بر این مسوولیت‌ها و اهداف شغلی انجام می‌شود و به ما امکان می‌‌‌دهد پیشرفت فردی را تعیین کنیم. بهترین نتایج زمانی اتفاق می‌‌‌افتد که یک مدیر و هر یک از گزارش‌‌‌های مستقیم آنها به طور منظم برای بحث در مورد عملکرد گرد هم می‌آیند. گفت‌‌‌وگوی فعال از فرآیند نظارت، بازخورد انتقادی را به همراه دارد که به ما می‌‌‌گوید آیا هر یک از اعضای تیم به نتایج خود در سطح مورد انتظار دست می‌یابند یا خیر. در غیر‌این صورت، این دو طرف سرمایه‌گذاری شده برای شناسایی واریانس‌ها و انحراف‌ها با یکدیگر همکاری می‌کنند و اقدامات اصلاحی سریع را برای حفظ گزارش مستقیم در مسیر انجام می‌دهند.

 مشارکت در سطح تیم

هنگامی که همه اعضای تیم با نتایج مورد نیاز سازمان همسو می‌شوند و به طور فعال مشارکت می‌کنند، رهبری سازمان در هر اقدامی که در زمان واقعی انجام می‌شود «خط دید» به دست می‌آورد. این موضوع را «هوش عملی» می‌نامیم که از طریق کانال‌های بازخورد یا حلقه‌های تعبیه شده در هر سطح از سازمان ایجاد می‌شود. هنگامی که رهبران تیم می‌توانند به بینش‌هایی از پیشرفت مستند در ابتکارات استراتژیک دسترسی داشته باشند، می‌دانند که برای تصمیم‌گیری بهتر چه دکمه‌هایی را فشار دهند.

تیم‌‌‌هایی که اجرا می‌کنند همیشه از اهداف و ابتکارات تیم‌‌‌های بالاتر از خود حمایت می‌کنند. تصمیمات آنها دیگر رهبران سازمان را در مورد اتفاقاتی که در تیمشان می‌‌‌افتد آگاه می‌‌‌کند، زیرا آنها باید با یکدیگر همگام باشند. این گروه‌ها برای بررسی پیشرفت و تضمین درک تعهدات قابل دستیابی و آماده برای گزارش به سطح ارشد سازمان، هر سه ماه یکبار گرد هم می‌آیند.

شایستگی در اجرا رشته‌ای است که طول سازمان را در بر می‌گیرد و از پرسنل خط مقدم تا ارشدترین رهبران سازمان را شامل می‌شود. وقتی وظایف و فعالیت‌های روزانه هر یک از این اعضای تیم «به واسطه رشته مرتبط» با اهداف استراتژیک سازمان همسو باشد، نتایج مورد نظر حاصل می‌شود. یک استراتژی شایسته و به خوبی اجرا شده، هماهنگی و همگام‌سازی دقیق، همه در تیمی اتفاقی می‌‌‌افتد که به صورت شبانه‌‌‌روزی کار می‌‌‌کند. به عنوان یک رهبر سازمانی، باید بدانید چه چارچوبی داشته باشید که این اتفاق بیفتد.

 اجرا به‌عنوان پاسخ

از آنجا که دنیای کسب و کار به سرعت به تکامل خود ادامه می‌‌‌دهد، پیچیده‌‌‌تر می‌شود و در سطح جهانی گره می‌خورد، تسلط بر اجرای ماهرانه دیگر یک گزینه نیست، بلکه برای دستیابی به موفقیت سازمانی مستمر، یک امر ضروری کسب و کار است. همان‌طور که رهبران سازمان و تیم‌‌‌های آنها اهمیت تبدیل یک چشم‌انداز استراتژیک به نتایج ملموس را درک می‌‌‌کنند، سفر به سمت ایجاد شایستگی اجرای استراتژی به یک دستور تبدیل می‌شود.

استقرار استراتژی بهینه مستلزم ایجاد فرهنگی است که به ارتباط شفاف، همکاری، همسویی، سازگاری و یادگیری مستمر منجر شود. همه اینها به سازمان‌ها اجازه می‌‌‌دهند تا پیچیدگی‌ها را با ظرافت پیمایش کنند و به اهداف خود به طور کارآمدتر و موثرتر دست یابند. استقبال از ماهیت چندوجهی اجرای شایسته استراتژی و اختصاص منابع مورد نیاز برای توسعه آن، سازمان‌ها را برای دستیابی به اهدافی که تصور می‌‌‌کردند هرگز امکان‌پذیر نیست، توانمند می‌‌‌کند. چالش اول متعهد شدن و یادگیری نحوه ایجاد شایستگی است. ادامه آن فقط کارِ سخت است.