صادق قادری کنگاوری
دانشجوی دکترای سیاست‌گذاری بازرگانی
از نوشتن کتاب و مقاله معروف سقوط و صعود برنامه‌ریزی استراتژیک۱ هانری مینتزبرگ مدت‌ها گذشته است. مینتزبرگ در آن کتاب معروف بیان داشت که «هر چند مرگ برنامه‌ریزی استراتژیک هنوز فرا نرسیده، ولی مدت‌هاست از سکوی افتخار به زیر افکنده شده است».

امروزه بعد از گذشت حدود ۲۰ سال از این موضوع، در جلساتی که با سازمان‌ها و مدیران برجسته حوزه استراتژی کشور داشته‌ام، دل‌زدگی و عدم اطمینانی عجیب از رویکرد خطی و تحلیلی به استراتژی را شاهد بوده‌ام. رویکردی که امروزه در تدوین استراتژی به‌کار گرفته می‌شود، از بیان مأموریت و چشم‌انداز آغاز و به سبد اهداف، طرح‌ها و پروژه‌ها ختم می‌شود. این نوع نگاه به مدیریت استراتژیک، شکل خاصی از برنامه‌ریزی استراتژیک است که معمولا در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. هدف از این نوشتار نقد این رویکرد و پیشنهاد جایگزینی به نسبت منطقی‌تر برای روش تدوین استراتژی است. البته اخیرا یکی از متفکرین داخلی نیز در خصوص اشتباهات رایج حوزه استراتژی مطلبی نوشته‌اند که می‌تواند نشان‌دهنده حساس شدن اندیشمندان داخلی به بحث برنامه‌ریزی استراتژیک سنتی، خطی و سیستماتیک باشد. حساسیتی که گمان می‌رود به مدیران و تصمیم‌گیرندگان سازمان نیز تسری پیدا کرده است.
بیشتر سازمان‌ها از شنیدن واژه‌هایی همچون ماموریت، چشم‌انداز، ارزش‌ها، شاخص‌های ارزیابی ماموریت، تعیین اهداف استراتژیک سازمان، تدوین استراتژی و انتخاب استراتژی بهینه و انتخاب یک یا چند استراتژی در بین استراتژی‌های بهینه خسته شده‌اند و گویا احتمال موفقیت‌ 30 درصدی این رویکرد کابوسی است که به واقعیت پیوسته است.

برای نمونه مثلا چشم‌انداز 1404 کشورمان. برای دستیابی به این چشم‌انداز، رشد اقتصادی سالانه 8 درصد در برنامه ششم توسعه در نظر گرفته‌شده است که لازم است متذکر شوم بر اساس کلیه پیش‌بینی‌های داخلی و بین‌المللی دستیابی به این رقم از رشد واقعا سخت می‌نماید (برآورد رشد اقتصادی کشور در سناریوی خوش‌بینانه در بانک مرکزی حدود 5/ 1 درصد، بانک جهانی در حدود 8/ 1 درصد و آخرین گزارش بیزینس مانیتور (فصل سوم 2015) نیز حاکی از تخمین رشدی 9/ 2 درصدی است و پیش‌بینی‌شده تا سال 2018 به 5/ 3 درصد برسد). البته رشد اقتصادی 8 درصدی برای کشور بسیار فرخنده و قابل‌تمجید است اما هدف از طرح این مساله این است که احتمالا این چشم‌انداز مطلوب یا در ارزیابی محدودیت‌ها و امکانات موجود و بالقوه کشور واقع‌بینانه عمل نکرده است و یا برنامه اجرایی مناسب برای دستیابی به آن وجود نداشته است که امروز از رسیدن به جایگاه این سند در منطقه مورد نظر خیلی فاصله گرفته‌ایم. البته در این مقال، قصد پرداختن به مقوله چشم‌انداز را نداریم بلکه قصد بر این است تا روشی کاربردی و جامع برای تدوین استراتژی در بنگاه‌های اقتصادی را پیشنهاد کنیم.

به نظر می‌رسد سازمان‌ها برای تدوین استراتژی‌هایشان علاوه‌بر دارا بودن تفکر استراتژیک مدیران ارشد، نیازمند بررسی جامع و چندبعدی تمام ابعاد سازمان توسط برنامه‌ریزان هستند، تا به این طریق بتوانند به‌خوبی شایستگی‌ها و قابلیت‌های خود را شناخته و ضعف‌های مهلک کسب‌وکار خود را در تصویر کامل برای مدیران نمایان سازند. ما در اینجا روشی را پیشنهاد می‌کنیم که متفاوت از رویکردهای موجود در حوزه تدوین استراتژی است. در این رویکرد مبنای کار مدل کسب‌وکار شرکت و سازمان مورد‌مطالعه است. در این روش به همراه تحلیل بیرونی وضع موجود شرکت - شامل محیط دور، محیط نزدیک - بهتر است مدل کسب‌وکار فعلی سازمان را در قالب بوم مدل کسب‌وکارمورد بررسی قرار گیرد. با فرض آشنایی با مدل کسب‌وکار، در اینجا فقط به معرفی ابعاد یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین آنها - مدل استروالدر و همکاران- می‌پردازیم.





این ابعاد عبارتند از: مشتریان، تمایز ارزش قابل ارائه به مشتریان به نسبت رقبا، کانال‌های توزیع و ارتباطی، راهکارهای حفظ روابط با مشتری، جریان‌های درآمدی شرکت، منابع کلیدی، فعالیت‌های کلیدی، شرکای کلیدی و ساختار هزینه شرکت.
پس از بررسی ابعاد ۹ گانه مدل کسب‌وکار و جمع‌بندی وضع فعلی سازمان، باید به فکر طراحی مدل کسب‌وکار مطلوب سازمانمان باشیم. برای این مهم باید عوامل کلیدی موفقیت صنعت مربوطه، نظرات ذی‌نفعان کلیدی به‌خصوص مشتریان و بررسی مدل‌های کسب‌وکار شرکت‌های برتر صنعت را مورد توجه قرار دهیم. البته در این قسمت از دیدگاه رهبران باتجربه و حس شهودی آنان و مبنا قرار دادن نگاه مساله محوری به سازمان می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. در گام بعدی، شکاف بین وضع فعلی مدل کسب‌وکار با وضع مطلوب مدل را با تدوین اهداف راهبردی پر می‌کنیم. سپس قادر خواهیم بود استراتژی‌های سطوح مختلف را تدوین کرده و در نهایت ماموریت و چشم‌انداز سازمان را بازنگری یا ایجاد کنیم.


در شکل زیر نمای کلی از مدل و کسب‌وکار بنگاه‌های اقتصادی را مشاهده می‌کنید که برگرفته شده از مدل استروالدر و همکاران است. به‌هرحال این نوشتار معتقد نیست که روش مرسوم و خطی تدوین استراتژی که از ارکان جهت ساز شروع می‌شود کاملا ما را به بیراهه فرا می‌خواند، بلکه به نظر می‌رسد این رویکرد مختص سازمان‌هایی است که به بلوغی در زمینه مدیریت استراتژیک رسیده‌اند و در حال حاضر سازمانی بزرگ و موفق قلمداد می‌شوند. امید است سطح بلوغ طراحی نظام مدیریت استراتژیک در کشورمان همواره رو به رشد باشد و در آینده شاهد اثرگذاری مناسب و مفید این حوزه بر فضای اقتصادی کشور باشیم.

پاورقی:
-1 The Fall and Rise of Strategic Planning
s.ghaderi@sabinf.com