تلخ و شیرین با مرد پرتغالی
کارلوس کی‌روش پرتغالی طی چهار سالی که هدایت تیم ملی کشورمان را بر عهده گرفته، روزهای پرفراز و نشیبی را در ایران سپری کرده است. او گاهی مثل روزهای پس از راهیابی به جام جهانی یا بازی سزاوارانه مقابل آرژانتین در اوج عزت و احترام بوده و گاهی هم مثل ایام بعد از شکست مقابل لبنان و ازبکستان، آماج حملات و انتقاد‌های گوناگون قرار گرفته است. با این همه شاید بتوان فارغ از سیاه و سپیدنگری‌های همیشگی فوتبال ایران، کارلوس کی‌روش را از زاویه‌ای متعادل و منصفانه نقد کرد. سکه کار او هم مثل همه آدم‌های دیگر دو روی زشت و زیبا دارد.

او رئیس فدراسیون است؟
اولین و مهم‌ترین انتقادی که به کارلوس کی‌روش وارد می‌شود، تمامیت خواهی اوست. سرمربی سابق رئال مادرید که گویا از زمان حضور در کشورمان متوجه انفعال فدراسیون شده بود، خیلی زود بساط امتیازگیری‌اش را پهن کرد. تغییرات گسترده در ساختمان طبقه اول فدراسیون فوتبال و ایجاد یک دفتر کار بسیار بزرگ و شیک برای سرمربی تیم ملی، اعمال تعمیرات اساسی در کمپ تیم‌های ملی، حذف سرپرست از چارت اداری تیم ملی، کاهش تعداد تیم‌های لیگ بر‌تر، تاخیر در برگزاری مسابقات جام حذفی و بسیاری از دگرگونی‌های مثبت و منفی دیگر از جمله رویدادهایی بودند که منشا وقوع آنها به تمایلات سینیور کی‌روش باز می‌گشت. مداخله او در جریانات حاکم بر فوتبال ایران تا آنجا اوج گرفت که خیلی‌ها از کارلوس به‌عنوان رئیس واقعی فدراسیون یاد کردند. گرچه گویا این عادت پرتغالی‌ها است و تمامیت خواهی‌های مشابه خوزه مورینیو در رئال مادرید و چلسی، این سال‌‌ها بحث مهم فوتبال اروپا بوده است! البته که جریان روشنفکری فوتبال ایران از این ریاست زیاد هم بدش نمی‌آید و آن را منشا خیر و برکت می‌داند. خود شما مقایسه کنید کی روش با این سطح از دانش و جدیت در فوتبال بهتر است رئیس فدراسیون باشد یا علی کفاشیان مرد همیشه خندان فوتبال ایران؟!
چالش با دستیاران ایرانی
گرچه در بیشتر نقاط دنیا رسم بر این است که سرمربیان خارجی حداقل یک دستیار بومی کنار دستشان بگذارند و از او به شکل مستقیم در اداره تیم همیاری بگیرند، کارلوس کی‌روش تقریبا از این عرف عمومی سر باز زد یا شاید هم این آقایان دستیار ایرانی بودند که تاب تحمل کار طاقت فرسا با این مرد سختگیر و منضبط را نداشتند. اگرچه در حال حاضر مارکار آقاجانیان به‌عنوان یک ایرانی کنار دست کی‌روش کار می‌کند، اما طبیعتا او انتخاب اصلح و اول فوتبال ما برای برگزاری یک کلاس فشرده عملی در کنار کی‌روش نبوده است. ما می‌توانستیم یک مربی مجرب و آتیه‌دار جوان را لحظه به لحظه کنار دست کی‌روش داشته باشیم تا او به‌عنوان بخشی از قرارداد سینیور، از تجربیات ارزشمند سرمربی سابق رئال و پرتغال استفاده کند. با این وجود چنین اتفاقی رخ نداد تا در پایان دوران حضور کارلوس در ایران، چیزی از علم و تجربه ارزشمند او به ما نرسد. بدتر از همه اینکه هر کدام از دستیاران ایرانی که طی این مدت به صلاحدید فدراسیون یا خود کی‌روش روی نیمکت تیم ملی نشستند، خیلی زود عطای ماندن را به لقایش بخشیدند و رفتند؛ از امید نمازی و مجید صالح تا علی کریمی!
چه توقعاتی داریم ما!
می‌خواستیم بگوییم چه خوب می‌شد اگر از فرصت حضور کارلوس کی‌روش در ایران استفاده می‌کردیم و می‌توانستیم چند دوره کلاس مربیگری با تدریس او برای نیروهای مستعد و جوان‌تر داشته باشیم، اما یادمان آمد فدراسیون فوتبال ما با کی‌روش حتی در زمینه اجرای اصول مندرج در قرارداد هم مساله دارد، وای به حال چنین فروعی! هنوز فراموش نکرده‌ایم روزی که کی‌روش به ایران آمد، می‌گفتند او قرار است همزمان با هدایت تیم ملی بزرگسالان، نظارت کلانی هم روی تیم‌های پایه داشته باشد، اما چنین اتفاقی هرگز رخ نداد.ضعف فدراسیون در استفاده بهینه از مردی که از مدرسان برجسته فیفا هم هست و صاحب مکتب و فلسفه بی‌شک فرصت‌سوزی آشکاری است که آیندگان فوتبال ایران حسرت آن را خواهند خورد.
امارات مثل آرژانتین
یکی دیگر از مشکلات برخی منتقدان ایرانی با کی‌روش، فقدان پلن دوم و ارائه نمایش‌های همسان در بیشتر مسابقات است. فارغ از بحث نتیجه‌گیری که یک مساله کمی و آماری است و مجال خاص خودش را برای بحث و بررسی می‌طلبد، اغلب بازی‌هایی که در طول این سال‌ها از تیم ملی دیده‌ایم، مبتنی بر دفاع و ضدحمله بوده است. بسیاری از منتقدان از کی‌روش می‌پرسند چرا تیم او مقابل قطر و امارات هم همان‌طوری به زمین می‌رود که در برابر آرژانتین و نیجریه راهی میدان شده بود؟ وقتی تیم ما مثلا در ۵۰ دقیقه ابتدایی بازی دوستانه با شیلی به وضوح نشان داد می‌تواند حمله کند و حریف را به خوبی تحت فشار قرار بدهد، چرا در برخی از مسابقات همین جام ملت‌های اخیر تا این حد در حفظ توپ خسیس بودیم و بیشتر در زمین خودمان تجمع می‌کردیم؟ این ادعاهای فنی هم البته از طرف مرد پرتغالی بی‌جواب نمانده است. او این سبک از بازی را تعمدی و متناسب با داشته‌های فوتبال ایران می‌داند. نگه داشتن حریف در زمین خودی، ندادن موقعیت به آن و بعد ضد حملات برق‌آسا طرح مبتکرانه اوست که با آن حتی توانست آرژانتین بزرگ را هم زمین‌گیر کند.
آهای دنیا، این ما هستیم!
بدون تردید اما، حضور کارلوس کی‌روش در ایران وجوه مثبت و دلپذیری هم داشته است که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به جلب توجه محافل فوتبالی جهان اشاره کرد. همان‌طور که همه دنیا حواس‌شان هست که رایکارد بعد از بارسلونا راهی عربستان می‌شود و یا سرنوشت مارادونا را دنبال می‌کنند که چطور سر از جایی مثل الوصل امارات درمی آورد، شغل جدید کارلوس کی‌روش هم برای خیلی‌ها می‌تواند جذاب باشد. از همین رهگذر است که اسم فوتبال ایران این بار از طریق جذب سرمربی سابق رئال و پرتغال و تئوریسین عصر طلایی منچستر یونایتد سر زبان‌ها می‌افتد. در این باب به‌عنوان نمونه می‌توان از مانور ویژه خبرنگاران و عکاسان بین‌المللی روی کاراکتر کی‌روش در مراسم قرعه کشی مسابقات جام جهانی یا حتی حضور او در نشست‌های خبری جام ملت‌های آسیا یاد کرد. به هر حال در دنیای ارتباطات این نوع مسائل ارزشی غیر‌قابل انکار دارند و بسیاری از کشور‌ها حاضر هستند مبالغ چشمگیر و سرسام‌آوری برای جلب توجهات بین‌المللی به ورزش یا دیگر شئونات اجتماعی‌شان بپردازند.
استاد ایجاد اتحاد
تردیدی وجود ندارد که اتحاد شکل گرفته حول تیم ملی کشورمان طی مدت زمانی که کی‌روش هدایت آن را بر عهده داشته، در یکی، دو دهه گذشته بی‌سابقه بوده است. این تیم می‌تواند به سرعت یک انرژی عظیم ملی را بسیج کند و مثل مسابقه با بحرین، کره‌جنوبی یا آرژانتین، به اتکای همین ظرفیت حریفش را تحت فشار قرار دهد. خیلی از منتقدان کی‌روش مثل امیر قلعه‌نویی اتفاقا روی همین رخداد مانور می‌دهند و گله می‌کنند که اگر این همه حمایت همه جانبه از آنها نیز به عمل می‌آمد، می‌توانستند عملکرد مطلوبی به جا بگذارند. دست بر قضا چالش اصلی همین جاست؛ اینجا که گاهی اسم و رسم و نام و نشان سرمربی تیم ملی می‌تواند برای او حاشیه امنیت به وجود بیاورد. به بیان روشن‌تر، این اتحاد و همبستگی به جای اینکه هدیه ویژه و نامتعارف فوتبال ما به یکی مثل کی‌روش باشد، دستاورد او برای فوتبال ماست. اگر امثال بلاژویچ یا کی‌روش می‌توانند به راحتی در تیم ملی کار کنند و گاهی حتی با نتیجه‌گیری ضعیف هم خلل چندانی در فرآیند پشتیبانی از آنان به وجود نیاید، این مساله امتیازی نیست که ما به آنها داده باشیم، بلکه پوئن به درد بخوری است که خود آنها با رزومه‌ای معتبر و آوازه‌ای جالب توجه برای خودشان دست و پا کرده‌اند. دقیقا از همین منظر است که دایما ضرورت استفاده از نام‌های بزرگ و معتبر خارجی روی نیمکت تیم‌های مهم کشورمان حس می‌شود؛ جایی که می‌توانیم به سرعت فعل خواستن را از سطح جامعه به دل تیم نفوذ بدهیم و از حجم مناقشات کلیشه‌ای پیرامون کیفیت کادر فنی بکاهیم. در همین راستا سرمربی پرتغالی تیم ملی در کشاندن تماشاگران به استادیوم هم آمار کم‌سابقه‌ای داشته و تقریبا در تمام مسابقات مهم و رسمی توانسته استادیوم را پر کند.
گنج‌های بدون رنج
دژاگه و قوچان‌نژاد محصولات کی‌روش هستند. اشکان قبل از حضور این پرتغالی هم در ایران شناخته شده بود، اما هیچ‌کدام از مربیان ریز و درشت تیم ملی در این سال‌ها نتوانسته بودند او را مجاب به حضور در ایران کنند. گوچی اینجا کمتر از دژاگه شهرت داشت، اما در همین وضعیتش هم خودش می‌گوید حتی به پیشنهاد یکی مثل افشین قطبی «فکر» هم نکرده بود. این اعتبار و تفاوت کی‌روش است که می‌تواند دو ستاره خوب و دو دانش آموخته اصیل فوتبال مدرن را به سرعت به تیم ملی کشورمان بکشاند و آنها را تا آخر دوران بازیگری‌شان به فوتبال ملی ما ببخشد.
ستاد کشف و احیا!
مهرداد پولادی در لیگ هشتم به استقلال رسید و طبیعتا در این باشگاه بزرگ و در حضور یکی مثل امیر قلعه‌نویی باید شاهد جلوه‌گری استعداد‌هایش می‌بودیم، اما این اتفاق رخ نداد تا بعد از حضور در چند باشگاه متوسط لیگی، چشمان تیزبین کی‌روش پتانسیل او را تشخیص بدهد. در روزهایی که فوتبال ملی ما هیچ مکملی برای حاج‌صفی در سمت چپ خط دفاعی نداشت، کی‌روش پولادی را احیا کرد و به دامان تیم‌های بزرگ لیگ برتری بازگرداند.
مبارزه با بازیکن سالاری
برای سال‌های طولانی در فوتبال ایران از ضرورت مبارزه با بازیکن سالاری سخن گفته می‌شد، اما در عین حال کمتر کسی جرات اجرایی کردن چنین مساله‌ای را داشت. با این وجود کی‌روش آمد و ایرانیان را به معنای واقعی کلمه با معنای انضباط آشنا کرد. او مهدی رحمتی را به خاطر مصاحبه‌های تندش کنار گذشت و از هادی عقیلی هم که یک بار شبانه اردوی تیم ملی را ترک کرده بود، به سادگی گذشت. کی‌روش بعدها با محمدرضا خلعتبری هم همین معامله را انجام داد تا به خوبی روشن شود با هیچکس تعارف ندارد. این در حالی است که همزمان با اصلاحات مرد پرتغالی در تیم ملی، مربیان و مدیران باشگاهی ما همچنان با خاطیان نهایت مماشات را انجام می‌دهند. کافی است همین حالا به نوع رفتاری که پرسپولیسی‌ها و استقلالی‌ها با پیام صادقیان و کرار جاسم دارند، نگاهی گذرا بیندازید تا بیش از پیش به ارزش‌های کار کی‌روش پی ببرید.
تیم خودش را ساخت
کارلوس کی‌روش در مسابقات جام ملت‌های آسیا کارهایی انجام داد که می‌توان آنها را در مسیر رشد و توسعه آینده فوتبال ایران به شمار آورد. او در این رقابت‌ها به تناوب هفت نفر را در ترکیب اصلی قرار داد که هر هفت تای آنها کارشان را در تیم ملی با خود او شروع کردند. اشکان دژاگه، رضا قوچان‌نژاد، مهرداد پولادی، علیرضا حقیقی، سردار آزمون، وریا غفوری و مرتضی پورعلی‌گنجی این هفت نفر هستند، ضمن آنکه برخی از تعویضی‌های ایران مثل وحید امیری، علیرضا جهانبخش و سروش رفیعی هم شرایط مشابهی داشتند. واقعیت این است که کی‌روش دارد یک تیم می‌سازد و این، با امکانات کم فوتبال ایران و بازی‌های تدارکاتی اندکی که ما می‌توانیم ترتیب بدهیم، واقعا پروسه زجرآوری خواهد بود. کافی است به یکی مثل وحید امیری نگاه کنید و ببینید که او در همین نوروز ۹۴ چه فوتبال فوق‌العاده‌ای مقابل تیم‌های قدرتمند شیلی و سوئد به نمایش گذاشت. کارلوس در مسیر صحیح گام برمی‌دارد بنابراین از او بعید نیست به همین زودی‌ها سورپرایزهایی هم برای جایگزینی نکونام و شجاعی داشته باشد.
به تیم ملی پرستیژ داد
فقط کافی است مصاحبه ۳۰ ثانیه‌ای‌اش با خبرنگار فیفا را بلافاصله بعد از پایان بازی با آرژانتین به یاد بیاورید؛ همانی که آقای گزارشگر بعد از کلی تعریف و تمجید از بازی غافلگرکننده ایران، نظر کی‌روش را پرسید. کارلوس با آن یقه بازش به طرف نگاه کرد و خیلی محکم و مردانه گفت: «خیلی عصبانی‌ام. سرنوشت این بازی را فقط دو نفر تعیین کردند؛ لیونل مسی و البته داور!» او گفت و رفت، اما به نظرتان اگر یک مربی ایرانی جای کی‌روش بود در چنین لحظاتی چه می‌کرد؟ کسانی که در نشست‌های خبری سطحی لیگ ایران ۴۰ دقیقه نطق می‌کنند، احتمالا در چنان موقعیتی تا خاموش شدن پروژکتورها به سخنرانی‌شان ادامه می‌دادند. او کی‌روش است؛ کسی که به نیمکت ایران اعتبار و پرستیژ داد.