ادبیات ما بیش از ترجمه به خواننده نیاز دارد
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- از دیرباز فرآیند ترجمه از مهم‌ترین ابزارهای انتقال و تعامل زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون ملل بوده و هست و طبعا در این بین نقش برجسته مترجم بیش از هرچیزی مطرح می‌شود، در کشور ما از اواسط دوره قاجار، نهضت ترجمه به درجه رشد قابل‌توجهی رسید که بیشتر ترجمه‌هایی مربوط به علوم نظامی و تاریخی را شامل می‌شد، در سده اخیر نیز ترجمه ادبی در کشور ما مطرح شده و فراز و نشیب‌های زیادی داشته است.

در هفته جاری روز جهانی ترجمه و مترجم را پشت سرگذاشتیم و این مهم بهانه‌ای شد تا به سراغ یکی از مترجمان فعال و دودچراغ‌خورده شهرمان برویم و با او در حوزه ترجمه ادبی به گفت‌وگو بنشینیم. امید قهرمان، فارغ‌التحصیل دکترای ادبیات انگلیسی و مدرس دانشگاه است، وی که تالیف‌ها و ترجمه‌های ادبی بسیاری در کارنامه خود دارد، کلاس‌های درس ادبیات تخصصی‌اش در دانشگاه همیشه از پرطرفدارترین و پربارترینِ کلاس‌ها برای دانشجویان مستعد و علاقه‌مند به ادبیات بوده است.

امید قهرمان، علاوه بر منوچهر بدیعی دیگر مترجم جوانی است که به گفته خود نیمی از عمر خویش را صرف ترجمه آثار نویسنده بزرگ ایرلندی، «جیمز جویس» کرده که ترجمه «یولیسس» بخش اعظم این پروژه کاری محسوب می‌شود. سال‌هاست ترجمه کتاب «یولیسس» از شاهکارهای ادبیات مدرن که بر سر چاپ نشدنش نیز بحث‌های زیادی است، به اتمام رسیده و پس از آنکه تنها یک فصل از این کتاب به ترجمه منوچهر بدیعی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسید، انتقاداتی به شیوه ترجمه این کتاب وارد شد، اما هنوز علاقه‌مندان به ادبیات، به این نویسنده و به این کتاب منتظر خواندن ترجمه «یولیسس» به قلم امید قهرمان هستند.

در ادامه، گفت‌وگوی ما با این مترجم از نظرتان خواهد گذشت.

در ابتدا کمی درباره خودتان بگویید، چه افراد و وقایعی در گرایش شما به ترجمه دخیل بوده و تا چه میزان با کتاب و نوشتن مانوس بوده‌اید؟ و چه شد که به ترجمه ادبی علاقه‌مند شدید و نحوه گزینش آثار ادبی برای ترجمه‌تان چه بوده است؟ بین دو ژانر تالیف ادبی و ترجمه ادبی کدامیک را محبوب‌تر می‌دانید و فکر می‌کنید ادبیات ما به کدامیک بیشتر نیاز دارد؟
فکر نمی‌کنم در به اصطلاح گرایش بنده به ترجمه، شخص یا واقعه خاصی دخیل بوده باشد جز همان دلبستگی‌های قدیمی دوران کودکی به کتابخانه مرحوم پدر و کتابخوانی که طی سال‌ها رشد کردند و بالغ شدند. آشنایی بیشتر با ادبیات انگلیسی، تحصیل در این رشته و کشف این واقعیت که چه بسیارند آثار منظوم و منثور فاخر ادبیات غرب که جایشان در قفسه کتاب‌فروشی‌ها و حلقه کتاب‌خوانان و معرفت‌جویان خالی است، مرا به فکر انداخت تا در این راه قدمی برداشته باشم. خوب طبیعتاً اول از همه به سراغ نوشته‌های نویسنده‌ای رفتم که نیمی از عمرم را صرف پژوهش در آثار و احوالش کرده بودم: جیمز جویس. به این که آیا تالیف ادبی در مقایسه با ترجمه ادبی از محبوبیت بیشتری برخوردار است یا خیر اعتقادی ندارم. محبوبیت در این زمینه به ارتباط خواننده، مولف و مترجم اثر متکی است؛ خواننده به دنبال چیست؟

آیا ترجمه و تالیف از شایستگی‌ها و ویژگی‌هایی که باید، برخوردار هستند؟ فکر می‌کنم که ادبیات ما قبل از هر چیز به خواننده نیاز دارد تا نیاز به ترجمه، ادبیات ما نیاز دارد تالیفات مشخصی شکل بگیرد و به مترجمان عاشق، زبده، و آگاهی که نبض انتشارات ادبی جدید جهان را در دست داشته باشند میدان داده شود. تجربه نشان داده که در سه دهه گذشته به صورت فصلی و به لحاظ شرایط اجتماعی، خواننده‌ها به ترجمه آثار نویسندگان خاصی رو آورده و بعد موج فروکش کرده است: کتاب‌های تاریخی، آثار آنتونی رابینز، کریشنا مورتی، کارلوس کاستاندا، سارتر و پائولو کوئیلو نمونه‌های بارز آن جریان هستند. اما امروز دغدغه‌های زندگی و جاذبه‌های بصری و از سوی دیگر افزایش چشم‌گیر بهای کتاب، کتاب‌فروشی‌ها را خلوت و بی‌رونق کرده است.

کیفیت ترجمه ادبی در ایران را با توجه به پنج رکن مترجم، ناشر، خواننده، دولت و بازار چطور می‌بینید؟
به ارکان دیگر کاری ندارم، اما می‌دانم که ترجمه به هیچ وجه از اوضاع خوبی برخوردار نیست. چندی پیش ترجمه «گوشه نشینان آلتونا» را می‌خواندم و آنقدر بدی ترجمه فاحش بود که پس از چند صفحه کتاب را بستم و بعد به نوجوانی هدیه دادم شاید توشه راهش شود! الان ترجمه یعنی آشنایی نسبی با زبان مقصد و داشتن یک فرهنگ لغت حجیم. مترجمان زیادی هستند که نوشتار زبان مادری‌شان خالی از اشکال نیست و در انتقال حس و معنی متون اصلی با کج‌فهمی‌های خیلی بدی مواجه می‌شوند.

ترجمه «بد» به چه معناست یا به چه ترجمه‌ای عنوان بد و نامفهوم را می‌دهند؟
ترجمه بد یعنی ترجمه بد. یعنی آشنا نبودن مترجم به نوع ادبی، ادبیات و فرهنگ نویسنده‌ای که برای ترجمه برمی‌گزیند، یعنی نداشتن اطلاعات زبانی کافی (خیلی خوب) برای ترجمه متون، یعنی بیگانگی با ساختارها و فن بیان زبان مادری، یعنی نداشتن ذوق و توانایی لازم.

برخی معتقدند که مترجم ادبی باید در زبان خود به صورت بالقوه نویسنده باشد و کسانی چون عبدالله کوثری ترجمه را یک هنر و مهارت قلمداد می‌کنند، نظرتان دراین‌باره چیست؟
من به ندرت به ترجمه‌هایم مراجعه می‌کنم، نه از سر غرور و اعتمادبه‌نفس کاذب، بلکه به خاطر حس کمال‌گرایی که می‌دانم مرا مجبور می‌کند از هر آن چه ترجمه کرده‌ام بیزار شوم! من خودم را مترجم نمی‌دانم مگر آن که شرایط به گونه‌ای تغییر کند تا تمام آثار نویسنده محبوبم را که سال‌هاست ترجمه شده و در جعبه خاک می‌خورد، منتشر کنم. آن‌جا می‌توانم به خوبی خودم را در بوته نقد و مقایسه با دیگران قرار بدهم.