دوراهی اخلاق

بازرگانان وقتی ادعا می‌کنند که تجارت صرفاً به سود، به منظور ارتقای اهداف مطلوب «اجتماعی» می‌نگرد، یا بنگاه اقتصادی دارای «وجدان اجتماعی» است و به مسوولیت‌های خود برای تامین اشتغال، رفع تبعیض، جلوگیری از آلودگی و هر چیز دیگری که می‌تواند کلیدواژه محصولات معاصر سوسیالیسم باشد، متعهد است، در واقع عملاً سوسیالیسم ناب و خالص را تبلیغ می‌کنند. بازرگانانی که از این طریق صحبت می‌کنند، عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی ناخواسته نیروهای فکری هستند که اساس جامعه آزاد را در دهه‌های گذشته تضعیف کرده‌اند.» اینها بخشی از صحبت‌های میلتون فریدمن در مقاله معروف خود با عنوان «مسوولیت اجتماعی کسب‌وکار، افزایش سود خود است» در سال ۱۹۷۰ در نیویورک‌تایمز است.

به عقیده فریدمن مباحث مربوط به «مسوولیت‌های اجتماعی تجارت» به دلیل سستی تحلیل و عدم سخت‌گیری قابل توجه است. چطور می‌شود گفت که «تجارت» مسوولیت دارد؟ فقط مردم می‌توانند مسوولیت داشته باشند. یک شرکت یک شخصیت غیر‌حقیقی (حقوقی) است و از این نظر ممکن است مسوولیت‌های غیر‌حقیقی (حقوقی) داشته باشد، اما به طور کلی و حتی با ابهام نمی‌توان گفت «تجارت» مسوولیت دارد. اولین قدم برای دستیابی به وضوح در بررسی دکترین مسوولیت اجتماعی تجارت این است که دقیقاً بپرسیم این مسولیت به چه کسی برمی‌گردد. فریدمن احتمالاً، این مسوولیت را متوجه افرادی می‌کند که به معنای صاحبان منافع شخصی یا مدیران شرکت‌ها فعالیت می‌کنند. بیشتر مباحث مربوط به مسوولیت اجتماعی متوجه شرکت‌های بزرگ است، بنابراین وی از مالک شخصی صرف نظر کرده و مدیران شرکت را خطاب قرار می‌دهد.

همچنین در مقاله‌ای که اخیراً استنلی جی شاپیرو با عنوان «میلتون فریدمن، ۵۰ سال بعد»، منتشر کرد، مجموعه‌ای از نوشته‌ها را گرد آورد که از دیدگاه‌های مختلف درباره فریدمن اظهار‌نظر می‌کردند و اولین بار در پرومارکت، انتشارات مرکز استیگلر در دانشکده تجارت دانشگاه شیکاگو عرضه شد. این وابستگی به خودی خود باعث نگرانی این تاجر قدیمی بود که دهه‌های گذشته، شش نفر از آنها در واقع، دکترای اقتصاد کاربردی به سبک کینزی را دریافت کرده بودند. حداقل اقتصاد دانشکده شیکاگو و به طور خاص میلتون فریدمن، در محافل کینزی مورد کم‌لطفی قرار گرفته بودند. در دهه‌های بعدی فریدمن برای کسانی که برای تغییر روش در بازارهای آزاد روی کار می‌آمدند و هنوز مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها را زیر سوال می‌بردند، چیزی جز یک خدای زودگذر نبود. از نظر کسانی که با عقاید او مستقیماً مخالفت دارند، او اغلب شیطان مجسم تلقی می‌شود.

به گفته دکتر هافمن، قابل درک است که هدف اصلی از ایجاد شرکت‌های تجاری اساساً اقتصادی بوده است، اما آیا تاجران مسوولیت عدم استفاده از شیوه‌های خوب کسب‌و‌کار را بر عهده می‌گیرند؟ و آیا بازرگانان نباید به دلیل عواقب نامطلوب یا تصمیمات منفی سیاست‌ها و فعالیت‌های تجاری خود بر جامعه و جهان پیرامون پاسخگو باشند؟

در ادامه به اساس پیدایش نظریه فریدمن پرداخته و بیان می‌شود که آیا مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها می‌تواند مصالحه‌ای بین نظرات فریدمن در باب تقابل جامعه و بنگاه‌های اقتصادی ایجاد کند؟ اینکه آیا کماکان می‌توان از نظریه فریدمن دفاع کرد یا خیر، پرسشی است که در این نوشتار سعی بر پاسخ به آن شده است.

آزادی اقتصادی و جنجال نظریه فریدمن

مقصود از آزادی اقتصادی، آزاد بودن در مقابل دولت و دخالت‌های آن است. به‌طوری که در عبارتی ساده، منظور از «آزادی» در ادبیات اقتصادی، نفی هر نوع دخالت دولت در امور اقتصادی است. در حالی‌که آزادی حقوقی، آزاد بودن نسبت به افراد دیگر است به این معنا که شخص از جهت حقوقی و قانونی نمی‌تواند مانع دیگری شود و آزادی او را محدود کند. پس آزادی اقتصادی، چون یک امر حقیقی و تکوینی مثل آزادی فلسفی (اختیار انسان در مقابل جبر او) نیست، نوعی از آزادی حقوقی و اعتباری تلقی می‌شود ولی دو ویژگی دارد: اول، قلمرو آن امور و فعالیت‌های اقتصادی است و دوم، آزاد بودن در مقابل دولت است نه افراد. همان‌طور که پروفسور موریس کرانستون انگلیسی می‌گوید: «لیبرال‌ها افتخار می‌کردند که به آزادی اعتقاد دارند. اما آزادی از چه چیز؟ پاسخ به این سوال کلید فهم انواع لیبرالیسم را به دست خواهد داد. جواب لیبرال انگلیسی به این پرسش روشن است. مقصود از آزادی، آزادی از قید‌و‌بندهای دولت است.»

رابطه اقتصاد پولی جیکوب وینر با اقتصاد پولی که مشخصه سنتی شیکاگو در اوایل دهه ۱۹۳۰ است و چارچوب سرمایه‌داری میلتون فریدمن در دهه ۱۹۵۰، بعد از مدت‌ها مورد توجه محققان این حوزه قرار گرفته است. فریدمن در سال ۱۹۷۲ شواهدی را ارائه داد که نشان می‌داد وینر منتقد سرسام‌آور سیاست‌های فدرال‌رزرو در دوران رکود اقتصادی و طرفدار سیاست‌های مالی بود که از طریق سیستم بانکی کار می‌کرد، دیدگاه‌هایی که فریدمن ادعا کرد، ارتباط مستقیمی با اقتصاد پولی‌اش دارد. بنابراین، فریدمن پس از ارائه نظرات وینر در مورد اثربخشی عملیات در بازار آزاد و انتقادات وی از سیاست‌های بانک فدرال، اظهار داشت:

«چه پیشنهادی در زمینه تفسیر و سیاست از کینز، با این نظرات وینر برای ما که اقتصاد خود را در شیکاگو آموخته‌ایم وجود دارد؟ آیا کسی که مطالعات من را می‌داند، می‌تواند نظرات وینر را بخواند و ارتباط مستقیم بین آنها و آنا شوارتز و تاریخ پولی من در سال ۱۹۶۳ یا بین آنها و مطالعات تجربی در تئوری مقدار پول در سال ۱۹۵۶ را نبیند؟ در واقع، همان‌طور که من نظرات وینر را برای اهداف این مقاله خوانده‌ام، خودم متعجب شده‌ام، دقیقاً چگونه تز اصلی تاریخ پولی، ما را برای دوره رکود پیش‌بینی می‌کند و از اینکه ما در گزارش‌های خود هیچ اشاره‌ای به آن نکردیم شرم دارم.»

اما در دکترین فریدمن دقیقاً چه موضوعی مطرح شد؟ در ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۰، مقاله‌ای در مجله نیویورک‌تایمز منتشر شد که به پرخواننده‌ترین و پرارجاع‌ترین مقاله‌ای که تاکنون توسط یک اقتصاددان برنده نوبل نوشته شده است تبدیل شد و تا امروز هم محل بحث است. در دکترین فریدمن مسوولیت اجتماعی کسب‌و‌کار، افزایش سود آن است. میلتون فریدمن استدلال کرد که بهترین راه برای کمک مدیران به منافع اجتماعی، به عنوان نماینده سهامدارانی که سرمایه خود را در معرض خطر سرمایه‌گذاری در شرکت‌های خود قرار می‌دهند، حفظ تمرکز یک‌جانبه بر سود است. این نظرات به سرعت یک جنجال فوری به پا کرد.

گزاره‌ای که در پی آن مطرح شد از اهمیت بیشتری نسبت به مساله مطرح‌شده در عنوان مقاله برخوردار بود: از آنجا که سهامداران صاحبان یک شرکت هستند، رهبران و مدیران حرفه‌ای نمایندگان آنها هستند که در وهله اول مسوول انجام خواسته‌ها و ایجاد ارزش برای آنها هستند. این ایده به طور فزاینده‌ای در مقاله مایکل جنسن و ویلیام مکلینگ در سال ۱۹۷۶ توسعه یافت که معتقد بودند، این مساله برای مدیران به معنای به حداکثر رساندن ارزش ایجاد‌شده برای سهامداران است.

البته، فریدمن و ابعاد مختلف دکترین او طی دهه‌ها بارها و بارها و با نزدیک شدن به سالگرد پنجاهمین سالگرد مقاله او بیشتر مورد اظهار نظر قرار گرفته است. با این حال، از دیدگاه اقتصاد کلان، به نظر می‌رسد یکی از این مقالات که مربوط به دکتر باقا و ژاکوب است در این بین تقریباً اساسی است. ژاکوب چنیاک و باقا در سال ۲۰۱۵ با مقایسه جزئیات آنچه آدام اسمیت و میلتون فریدمن به همان اندازه سوءتفسیر کرده بودند و با چگونگی استدلال نادرست عقاید از سوی افراد تجاری و دانشمندان، موضوع را شروع می‌کنند. آنها سپس به جست‌وجوی رابطه بین بهترین اقتصاد از نظر کارایی و منافع مشترک برای جامعه می‌پردازند و با ایجاد یک پایه کلی برای آنچه اثربخشی بازار برای کالاهای عمومی را تشکیل می‌دهد و اینکه چه چیزی ممکن است از کارایی اقتصادی متفاوت باشد، بحث را جلو می‌برند.

اگرچه گفته می‌شود که مقاله ۱۹۷۰ نیویورک تایمز در مورد مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها توسط میلتون فریدمن تغییر جهت‌دهی مجدد سهامداران از اولویت‌های مدیریتی را در شرکت‌های دولتی آمریکا آغاز کرده است، اما زمان آن فرا رسیده است که سرزنش فریدمن را برای سرمایه‌داری سهامدارمحور آمریکا متوقف کنیم. دکتر برایان شفین در مقاله خود در سال ۲۰۲۰، به بررسی اولویت هدف اصلی کسانی که منتقد رویکرد سهامدارمحور به حاکمیت شرکتی هستند، می‌پردازد. وی استدلال می‌کند که در مورد تقصیر (یا اعتبار) میلتون فریدمن برای افزایش حق تقدم سهامداران در شرکت‌های آمریکایی اشتباه شده است. برای اینکه نظرات فریدمن همان‌طور که تصور می‌شود، تاثیرگذار باشد، مقاله او باید یک گسست اساسی از تفکر غالب باشد که ذهنیت را با کمی انعطاف تغییر دهد. در واقع، آنچه فریدمن در سال ۱۹۷۰ گفت، برای خوانندگان بسیار آشنا بود و مقاله او در آن زمان تغییر چندانی در اولویت‌های مدیریتی ایجاد نکرد. اولین ذهنیت سهامدارمحور که می‌تواند در آمریکای شرکتی مسلط شود فقط در اواسط دهه ۱۹۸۰ حاکم بود. این امر به دلیل موج بی‌سابقه تصرف خصمانه بیش از هرآنچه فریدمن گفته بود، رخ داد و با یک تغییر چشمگیر به نفع حقوق اجرایی مشوق انگیزه آن، پایدار ماند.

Image82597 copy
 میلتون فریدمن، یک اقتصاددان آمریکایی بود که جایزه یادبود نوبل علوم اقتصادی 1976 را برای تحقیقات خود در مورد تجزیه و تحلیل مصرف، تاریخ پولی و نظریه سیاست‌های تثبیتی دریافت کرد.

مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها، دفاع یا رد مقاله فریدمن

 در سال‌های اخیر، به دلیل رابطه همزیستی بین جامعه و تجارت و همچنین به دلیل نگرانی در مورد نقش بازرگانان در یک جامعه سرمایه‌داری، علاقه‌مندی عمومی به مفهوم و معنای مسوولیت اجتماعی شرکت (CSR) افزایش یافته است. این افزایش منافع عمومی احتمالاً نتیجه تجارت افرادی بود که آنقدر ثروت و قدرت جمع کردند که به آنها امکان می‌داد زندگی میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار دهند. نگرانی‌ها با گزارش فعالیت‌های کلاهبرداری تجاری و بی‌نظمی‌های غیرقابل قبول حسابداری که اقتصاد بازار سرمایه‌داری را تا حد زیادی شوکه کرد، تشدید شد و این موضوع سبب شد تا مردم به دنبال یک حمایت باشند. سوالی که متخصصان، اخلاق‌گرایان و دانشمندان در مورد نقش تجارت در جامعه در برابر «خط پایین سه‌گانه» (یا به عبارت دیگر TBL، یک چارچوب حسابداری با سه بخش اجتماعی، زیست‌محیطی و مالی برای ارزیابی عملکرد سازمان در ایجاد ارزش تجاری بیشتر است) مطرح کرده‌اند. در این رویکرد مسوولیت اجتماعی شرکت به عنوان یک عمل داوطلبانه متصور شده است تا تجار را به لحاظ اجتماعی مسوول تصمیمات مدیریتی و فعالیت‌های تجاری خود دانسته و آنها را نسبت به پیامدهای این تصمیمات و اقدامات بر جامعه و محیط زیست پاسخگو کند.

رابطه بین جامعه (با افراد، موسسات و سایر ساختارها و پیرامون آن) و شرکت‌های تجاری (در این مورد، به استثنای سازمان‌های خیریه و بشردوستانه)، بازرگانان را قادر ساخته است تا به قدرتمندترین افراد یا به عبارتی کارگزاران در اقتصاد سرمایه‌داری تبدیل شوند. در همان زمان، شرکت‌های تجاری از طریق مالکیت خصوصی بر حقوق مالکیت و دارایی‌ها، با هدف ایجاد ثروت و ارزش مشترک، به بیشترین مراکز مالی و اقتصادی فعالیت‌های تولیدی و اقتصادی بدل شدند. ارتباط بین ایجاد ارزش مشترک و مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها «خیر رساندن» و «خوب نتیجه گرفتن» است. اصطلاحی که برای دستیابی به مقبولیت اجتماعی یا موفقیت مالی در نتیجه رفتار خیرخواهانه بیان می‌شود، اما «خوب نتیجه گرفتن» از عمل اخلاقی لزوماً بالاتر از عمل خیرخواهانه قرار می‌گیرد. در نتیجه، شرکت‌های تجاری در عمل به یک نهاد غالب در جامعه با توانایی منحصر به فردِ در اختیار داشتن قدرت و نفوذ زیاد برای کنترل زندگی و فعالیت‌های میلیون‌ها نفر (که به عنوان شهروند و کارمند و همچنین خریدار و مصرف‌کننده زندگی می‌کنند) تبدیل شدند. ایجاد و مدیریت بنگاه‌های اقتصادی مستلزم این است که صاحبان مشاغل و رهبران شرکتی آنها با سهامداران برای استخدام کارمندان و مدیران ذی‌صلاح، کار اقتصادی و تولیدی شرکت را با تامین‌کنندگان شرکت انجام دهند تا مواد اولیه را برای تولید و همزمان فرآیند توزیع با خریداران را برای خرید انجام دهند. فعالیت بنگاه‌های اقتصادی یک امر اجتماعی است به این معنا که افراد در محیط کسب‌و‌کار درگیر شده و تحت تاثیر تصمیمات، سیاست‌ها و اقدامات تجاری و همچنین عواقب آن قرار می‌گیرند. این نوع نگرش جامع به انجام تجارت با ادعاهایی که ادوارد فریمن در نوشته‌های خود در مورد مسوولیت اجتماعی شرکت، نظریه سهامداران و مدیریت اخلاقی مطرح کرده مطابقت دارد. برای هر آنچه دارای ارزش باشد، تجارت یک فعالیت ضروری انسانی است که فقط با هدف کسب درآمد یا به حداکثر رساندن سود ایجاد شده است. در اقتصاد بازار سرمایه‌داری پیشرفته، شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی اساساً برای تولید کالاها و ارائه خدماتی هستند که مردم برای دستیابی به سطح زندگی بهتر و باسعادت، تقاضا کرده، نیاز داشته، احساس وابستگی می‌کنند یا تمایل به استفاده از آنها را دارند. در این راستا، این امر آشکار شده است که انسان‌ها می‌خواهند زندگی خوبی داشته باشند و این زندگی خوب مترادف با زندگی پرسعادت است.

خوشبخت بودن یا زندگی سعادتمندانه در یک جامعه پیشرفته سرمایه‌داری اساساً مترادف با خرید و فروش یا مصرف کالاها و خدمات از شرکت‌های تجاری است. امروزه، گرچه متاسفانه، مردم زندگی خوب را با داشتن توانایی جمع‌آوری و داشتن ثروت مادی هرچه بیشتر (ساخت خانه، خوردن غذا، اتومبیل شخصی، داشتن لباس‌های گران، میلیون‌ها دلار یا پوند) معادل می‌دانند، اما شرکت‌های تجاری، در نتیجه تولید کالاهای مادی و ارائه خدمات، برخلاف اکثر دولت‌ها و نه کلیساها، فقط برای صاحبان مشاغل و سهامداران درآمد کسب می‌کنند و سود حداکثر را می‌برند.

فریمن استدلال کرد که به نظر می‌رسد شرکت‌های تجاری که فقط برای سهامداران، بدون در نظر گرفتن منافع ذی‌نفعان ثروت ایجاد می‌کنند، در واقع تجارت بدی انجام می‌دهند و ارزش‌های جامعه را از بین می‌برند. این اصول اخلاقی (به عنوان یک الگوی جدید تجاری) فرض می‌کند که «انجام کار خیر» برای جامعه فراتر از سود که از نظر اخلاقی خوب است، با «خوب نتیجه گرفتن» سازگار است.

به گفته هافمن در سال ۲۰۱۴، در دنیای تجارت امروز، مسوولیت اجتماعی شرکت به جنبه مهمی از اخلاق تجاری تبدیل شده است که سعی دارد مسائل اخلاقی خاص و سوالات مربوط به نقش‌های مناسب و تعهدات اخلاقی شرکت‌ها و صاحبان آنها و همچنین مدیران شرکت‌ها و سهامداران را به جامعه بررسی کند. با افزایش علاقه عمومی به مفهوم مسوولیت اجتماعی شرکت، عموم مردم از شرکت‌های تجاری انتظار دارند که در تصمیمات و فعالیت‌های تجاری «دارای مسوولیت اجتماعی» شرکت کنند و همچنین از تصمیمات و فعالیت‌هایی که به نظر می‌رسد از نظر اجتماعی غیرمسوولانه بوده و به رفاه جامعه و محیط زیست آسیب می‌رسانند، خودداری کنند. قابل درک است که هدف اصلی از ایجاد شرکت‌های تجاری اساساً اقتصادی بوده است، اما آیا تاجران (که صاحب شرکت‌های مختلف هستند، آنها را مدیریت کرده و از آنها سود می‌برند) مسوولیت عدم برخورداری از شیوه‌های خوب کسب‌و‌‌کار را بر عهده دارند؟ و آیا بازرگانان نباید به دلیل عواقب نامطلوب یا منفی تصمیمات، سیاست‌ها و فعالیت‌های تجاری خود بر جامعه و دنیا به طور منظم پاسخگو باشند؟

برخی از محققان و دانشمندان از طرق مختلف سعی کرده‌اند به سوالات مطرح‌شده توسط بوون در کتاب کلاسیک خود پاسخ دهند، اما مک گوایر در مقاله خود در سال ۱۹۶۳ در تعریف نقش بازرگانان در جامعه صریح‌تر بیان می‌کند. شرکت‌های تجاری مسوولیت‌های خاصی در قبال جامعه دارند که فراتر از تعهدات قانونی و اقتصادی آنها در برابر سهامدارانشان است. از آنجا که تصمیمات و فعالیت‌های تجاری فراگیر است و تقریباً همه چیز را در هر جامعه تحت تاثیر قرار می‌دهد و از آنجا که تقریباً همه افراد یا کارمندان، مصرف‌کننده کالاها و خدمات شرکت‌ها هستند، مک گوایر استدلال کرد که «شرکت بازرگانی مدرن باید به رسمیت بشناسد که در این روزگار، دیگر نمی‌تواند با اشتیاق، هدف واحد سود را تا غفلت کامل از آداب و رسوم جامعه خود دنبال کند. ایده مسوولیت اجتماعی فرض می‌کند که این شرکت نه‌تنها مسوولیت‌های اقتصادی و قانونی دارد، بلکه مسوولیت‌های خاصی نیز دارد که فراتر از این تعهدات است. امروز این شرکت‌ها باید به سیاست، بهزیستی جامعه، آموزش و پرورش، به «سعادت» کارمندان خود و در کل، دنیای اجتماعی آنها علاقه‌مند بوده و احساس مسوولیت کنند».