توهم دانش در مقابل دانش طبیعی

آزادی و نظم بازار دو روی یک سکه‌اند و یکی بدون دیگری قابل تصور نیست.  «دنیای اقتصاد» در نشستی تخصصی با حضور «مصطفی نعمتی» تحلیلگر اقتصاد سیاسی و «رسول قنبری» پژوهشگر اقتصاد سیاسی به بررسی و نقد کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» نوشته «فریدریش هایک» پرداخته است. این کتاب سه جلدی توسط «موسی غنی‌نژاد» و «مهشید معیری» ترجمه شده و در انتشارات «دنیای اقتصاد» به چاپ رسیده است.

بررسی جایگاه هایک

قنبری: بر خلاف تصور عموم، شاهدیم نظریه‌های اندیشمندان اتریشی یکدست نیستند. از یک‌سو با طیف میزسی طرفیم و از سوی دیگر با طیف هایکی. هایک خود در دوره‌ای سر برآورد که از یک سو با سوسیالیسم علمی مارکس طرف بودیم و از سوی دیگر با نیودیل کینز، پرسش من این است که هایک در کجای جغرافیای نظریات اقتصادی قرار گرفته است؟

نعمتی: برای آنکه جایگاه هایک را بشناسیم، باید بدانیم که چرا هایک به سمت نظریه‌ای پیش رفت که بعدها در مکاتب اقتصادی به عنوان چارچوب هایکی تعریف شد. در مقطعی که هایک کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» را به نگارش در می‌آورد، شاهد هستیم که عقل‌گرایی دکارتی خودش را بر جامعه آکادمیک تحمیل می‌کند، از این موضوع صد سال گذشته و پشت آن چنین تاریخ فکری‌ای وجود دارد. با توجه به مشاهداتی که جامعه آکادمیک ما دارد، از دو جنبه رفتاری بیشتر مورد توجه است، جنبه نخست آن است که مشاهده می‌کند، فناوری‌ها، دستگاه‌ها و سازمان‌ها براساس دو محور خلق می‌شوند، یکی محور برنامه‌ریزی‌شده ذهنی از پیش تعیین‌شده و یک محور دیگر که هر‌یک از آنها برای یک هدفی ساخته می‌شوند و کارکردی دارند. این مشاهده پوزیتویستی را جامعه آکادمیک ما دنبال می‌کند و پشت آن عقل‌گرایی افراطی دکارتی وجود دارد.

او از خودش این سوال را می‌کند که؛ چرا من نمی‌توانم این ویژگی دوگانه را به کلان‌سازه‌های جامعه تعمیم بدهم و این نقطه‌ای است که شروع به نظریه‌پردازی کرده و عنوان می‌کند که ما می‌توانیم کلان‌سازه‌های اجتماعی را به همان نحوی که دستگاه‌های تکنولوژیک و سازمان‌ها را می‌سازیم، به همان نحو مجددا درباره‌ نظام اجتماعی پیاده کنیم.

مدتی طول می‌کشد که نظریه‌های هایک موفقیت‌هایی برای خود کسب کند، از جمله پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شاهد موفقیت‌های بسیار آن در شوروی هستیم. از آن‌سو بحران بزرگ ۱۹۲۹ سبب آشفتگی در اقتصاد لیبرال کلاسیک می‌شود و کینز ظهور می‌کند. او نیز  به نوعی در حال برنامه‌ریزی‌کردن کلان‌سازه‌هاست. اینجاست که هایک تنها کسی است که برای جلوگیری از فرورفت جامعه فریاد می‌زند که جامعه دارد به سمت مهندسی اجتماعی و صنع‌گرایی پیش می‌رود. این نقطه‌ای است که در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میلادی جغرافیای هایک را به ما نشان می‌دهد. از نظر خودش و لیبرال‌های کلاسیک، مهم‌ترین دستاورد تمدن نوین بشریت، آزادی است که هم دستاورد و هم شانه‌ای برای سایر دستاوردهای بشری است، دستاوردی که هایک آن را در تنگنا می‌بیند. این نقطه‌ای است که هایک در آن قرار می‌گیرد.

قنبری: سیستم معرفت‌شناسی آنارشیستی در مقابل برنامه‌ریزی مرکزی قرار می‌گیرد. در دوران معاصر با هایک اندیشمند دیگری به نام پولانی عنوان می‌کند که هیچ‌ چیز نمی‌توانست به اندازه لسه‌فر (نوعی رویکرد اقتصادی که بر اساس آن تعامل میان افراد، باید از هرگونه دخالت دولت‌ها مصون بماند.)  برنامه‌ریزی‌شده باشد. ادعای آنها این است که خود سیستم لسه‌فر حاصل همدستی دولت‌ها و کسب‌وکار و در عین حال فلسفه، ریاضیات و الهیات است. چنین مفهومی را کینز با عنوان پایان لسه‌فر هم مطرح می‌کند. پاسخ هایک به این اندیشمندان چه بوده است؟

نعمتی: نظمی که لسه‌فر دارد، تفاوت معرف‌شناسی هایک با افرادی همچون پولانی و کینز است. فلاسفه نیز در گذشته نیز همواره دو نوع نظم تعریف کرده‌اند، یکی نظم طبیعی و دیگری نظم مصنوعی و دست‌ساز است، البته گاهی مشاهده شده که نظم‌هایی بین  آن تعریف شده، نظم‌هایی که نه می‌شد نظم طبیعی آنها را برشمرد و نه نظم انسان‌ساخت. برخی اندیشمندان این نوع نظم‌ها را در زمره نظم‌های طبیعی قرار می‌دادند و برخی در دسته نظم‌های انسان‌ساز. البته هایک این موضوع را برنساخت و در حقیقت بر شانه اندیشمندان گذشته ایستاده بود. ویژگی هایک این بود که آن را بسط و گسترش داد و نوع جدیدی از نظم با نام نظم خودجوش را تعریف کرد، نظمی که محصول برنامه‌ریزی انسان نیست؛ به عبارت دیگر به صورت آگاهانه برنامه‌ریزی نمی‌شود، بلکه محصول کنش‌های انسان‌هاست.

پاسخ هایک به ادعای پولانی و کینز این است که نظم بازاری که شما عنوان می‌کنید، همدستی نقطه A، B و C  نیست، بلکه این نظم محصول کنش‌های افراد است که این کنش‌ها نیز یک هدف مشخص را پیگیری نمی‌کنند. بی‌نهایت به اندازه آدم‌هایی که در این نظم وجود دارند، اهداف وجود دارد که این اهداف مخصوص همان شخص است که برای او این اهداف اهمیت پیدا می‌کند، نه برای کلیت جمع؛ او مطرح می‌کند که این اشخاص هستند که کنش انجام می‌دهند و این براساس روش فردگرایانه مکتب اتریشی است. پاسخی که ارائه می‌دهد بر این مبناست که این نظم، نظمی است که تک‌مرکزی نیست و از جایی الهام نمی‌گیرد، بلکه نظمی است که از بی‌نهایت مراکز تصمیم‌گیری اتفاق می‌افتد. هایک چه در حوزه برنامه‌ریزی و چه در حوزه حتی نئوکلاسیک  که اطلاعات را کامل می‌داند، بر این نکته تاکید می‌کند که ما همیشه با اطلاعات ناقص روبه‌رو هستیم. اطلاعات بین تمام مراکز تصمیم‌گیری پخش شده و شما هرگز نمی‌توانید که اطلاعات را در یک نقطه متمرکز کنید. عین همان تناقضی است که میزس درباره محاسبه سوسیالیستی مطرح می‌کند‌ که در اینجا هایک به‌عنوان تعدد مراکز اطلاعاتی آن را مطرح می‌کند.

قنبری: موضوع همان توهم دانشی است که هایک در سخنرانی نوبل خودش بیان می‌کند؛ می‌گوید که هیچ سازمانی نیست که به‌طور کامل همه اطلاعات را داشته باشد، بلکه این اطلاعات بین هزاران نفر کنشگر پخش است.

نعمتی: به‌شکل کلی‌تر، عقل‌گرایی کل‌نگر دکارت را یک توهم می‌داند، به دلیل اینکه هیچ مرکزی در هیچ جا وجود ندارد که کل اطلاعات را بتواند یک‌جا کسب و پردازش کند و سپس این اطلاعات را به بقیه اعضای این سیستم منتقل کند، چنین امری یک توهم است.

قنبری: به کتاب برمی‌گردیم، هایک قبل از این کتاب، چند کتاب دیگر نیز تالیف کرده بود، از جمله کتاب «قیمت و تولید» که مهم‌ترین کتاب او است، هر چند به لحاظ شناخته شدن، مشهورترین کتاب او «راه بردگی» است که بیشتر بیانیه‌ای سیاسی و عامه‌پسند است و نگاه علمی چندان قوی ندارد. اما کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» یک کتاب کاملا علمی است و به نوعی برای مخاطب خاص نوشته شده و تا حدی فهم آن دشوار است. پرسش من این است که از راه بردگی تا کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» چه مسیری طی شده است؟

نعمتی: از نظر بسیاری از صاحب‌نظران کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» به نوعی مانیفست هایک به‌شمار می‌رود. در واقع چارچوب نظام‌مند آن چیزی است که هایک هم در نظریه‌پردازی اقتصادی و هم سیاست‌گذاری اقتصادی به آن می‌پردازد. در حقیقت این کتاب شمای کلی فکری هایک را بیان می‌کند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، می‌توانیم سرمایه‌‌ کارل مارکس، تئوری بهره، پول و اشتغال کینز یا ثروت ملل آدام اسمیت را در این دسته قرار داد. راه بردگی در یک حوزه مشخصی نگاشته شده و جنبه‌های سیاسی آن بیشتر است.

اما جنبه‌های علمی و معرفت‌شناختی قانون، قانون‌گذاری و آزادی و هر آنچه در آن بیان می‌شود به عنوان بخشی از مکتب اتریش است.

قنبری: هایک در پی یک الزام  فکری این کتاب را نگاشته است، از نوشتن این کتاب چندین دهه می‌گذرد. در حال حاضر چه ضرورتی وجود دارد که این کتاب مورد مطالعه قرار گیرد؟

نعمتی: برای پاسخ به این پرسش باید به محورهای اندیشه هایک برگردیم، چند محور اصلی در این کتاب بیان می‌شود که مهم‌ترین آن خردگرایی در فصل نخست کتاب است که بیانگر نوعی تحول است. به نوعی فصل نخست، کتاب «قانون، قانون‌گذاری و آزادی»  شورشی علیه توهم عقل کل‌نگر است، به عبارت دیگر اینکه عقل انسان توانایی ساخت هر آن چیزی که تصور می‌کنیم که قابلیت ساخته‌شدن را دارد، ندارد. در نگاه اول ممکن است که این تصور در ما ایجاد شود آن چیزی که ما مشاهده می‌کنیم و ساخته شده، از قبل درباره آن اندیشیده شده است، به‌ویژه در کلان‌سازه‌های اجتماعی چنین امر یک نوعی مغالطه و نتیجه‌گیری غلط پوزیتویستی است. محور اصلی آن است که ما با عقل خود قادر نیستیم که همه چیز را بسازیم. محور دومی که هایک مطرح می‌کند، بحث عدالت و عدالت اجتماعی است که او عدالت اجتماعی را به عنوان یک سراب معرفی می‌کند. محور سوم بحث او قانون و قانون‌گذاری است. او بین قانون و قانون‌گذاری تفاوت قائل می‌شود و قانون را کشفیات ما از کلان‌سازه‌هایی می‌داند که به شکل تحولی رشد پیدا کرده‌اند و قانون‌گذاری نگاه صنع‌گرایانه‌ای است که از عقل دکارتی وام گرفته شده است.

به نظر می‌رسد که ما به یک شکل دیگری در آن مقطع قرار می‌گیریم. بعد از دهه ۱۹۷۰ برنامه‌ریزی از نوع سوسیالیستی آن مشکلات خود را نشان داد و پیش‌بینی‌های میزس و هایک به تحقق پیوست و مهلت و فضا به نظام بازار و لیبرالیسم داده شد. باز گویی همان اتفاق در حال روی دادن است و بحث شکاف طبقاتی و درآمدی را شاهد هستیم. گویی جامعه به حالتی در گذشته برمی‌گردد که هایک منتقد آن بود.

همین موضوع زمینه‌ساز آن شد که این کتاب را بنویسد. جالب اینجاست که به هیچ‌وجه مورد توجه قرار نگرفت. شاید بتوان ادعا کرد هایک در دوران خودش مانند ونگوک شاهکارهایی خلق کرد، ولی کسی به آن توجه نکرد. البته زنده بود و جایزه نوبل خود را دریافت کرد، اما ونگوک زنده نماند که معروفیت خویش را ببیند. به هر صورت هایک نیز به نوعی ونگوک حوزه اقتصاد است.

قنبری: این سه محوری که عنوان کردید، در عقل‌گرایی تصنعی را کنار می‌گذاریم که تقریبا هم‌راستای آن چیزی است که پل فایرابند درباره آن می‌گوید که، هم با استبداد علم طرف هستیم و هم با روش‌شناسی سلب. هایک هر دو اینها را کنار می‌گذارد، اما در مورد عدالت اجتماعی خود هایک تور امنیت اجتماعی را مطرح می‌کند. او معتقد است که هیچ‌گونه ایرادی ندارد که اگر ما یک تور امنیت اجتماعی داشته باشیم، به شرط اینکه کاملا داوطلبانه باشد و هیچ اجبار دولتی و مرکزی روی آن نباشد. پرسش من این است که آیا این تور امنیت اجتماعی داوطلبانه به لحاظ عملی امکان‌پذیر است؟

نعمتی: برداشت من از آنچه از تور اجتماعی گفته می‌شود، بیش از یک تور اجتماعی است. هایک در اواخر عمر خود به این موضوع اشاره می‌کند، درآمد پایه را رد نمی‌کند. آنچه هایک به عنوان مساله مطرح می‌کند، دخالت در سازوکار بازار است. اگر بخواهیم با دخالت در مکانیزم بازار تور اجتماعی را ایجاد کنیم، برای نمونه سازوکار قیمت را مختل کرده و قیمت تعیین کنیم و از این طریق بخواهیم گروه‌های کم‌درآمد را پشتیبانی کنیم. هایک مشکلی با تورهای اجتماعی برای گروه‌های کم‌درآمد به هیچ عنوان ندارد. به قول برخی، گویی قیمت برای هایک یک وحی است، هرچند ممکن است که این تعبیر قدری غلوآمیز باشد. هایک معتقد است که هم علامت و هم حامل علامت بازار است.

تنها چیزی که در بازار می‌تواند این اطلاعات را به‌هم پیوند بزند، سازوکار قیمت است. تعریف هایک از اقتصاد متفاوت از تعاریف معمول است. معمولا علم اقتصاد را علم تخصیص منابع به‌صورت بهینه تعریف می‌کنند، در حالی که هایک معتقد است که علم اقتصاد علم مبادله اطلاعات است. آن چیزی که اطلاعات را حمل می‌کند و خود آن نیز اطلاعات است، سازوکار قیمت است. اگر این روند از بین برود، براساس تعریف لاک و لیبرال کلاسیک، بر دوش آن می‌گذارد که محوریت لیبرال را بر مالکیت می‌گذارد و آن مالکیت شرط لازم برای آزادی است.  شرط کافی مبادله آزاد است. اگر مبادله آزاد را برداریم، مترادف با این است که سازوکار قیمت را مخدوش کرده که در کل آزادی را به طور کامل از بین برده‌ایم.

قنبری: درباره مساله قانون و قانون‌گذاری، هایک مطرح می‌کند که برخی قوانین طبیعی داریم که باید آنها را کشف کنیم، منتهی اگر در قوانین طبیعی یک امری را مسلم در نظر بگیریم، با روح آنارشیستی هایک مبارزه کرده‌ایم. اگر قانون را مسلم در نظر بگیریم، به این معنی است که تحول اجتماعی را نادیده می‌گیریم، از این‌رو نیاز به قانون‌گذاری داریم که باید قوانین متناسب با شرایط اجتماعی را تصویب کرد. خود این قوانین چگونه باید تصویب شوند، آیا این قوانین نیز در دوره‌های خود کشف می‌شوند یا قوانینی که از اول کشف شده‌اند به مرور زمان باید تعدیل شوند؟

نعمتی: نکته‌ای که هایک مطرح می‌کند، آن است که زمانی که ما قوانین را کشف می‌کنیم در معرض قضاوت قرار می‌گیرد. به این صورت نیست که گمان کنیم این قوانین، قوانینی غیرقابل تغییر هستند. این قوانین باید به گونه‌ای گذاشته شوند که قابل‌تغییر باشند. جان راولز که متاخر از هایک است می‌گوید، در پس پرده بی‌خبری و هایک می‌گوید، قوانین همه‌شمول، قوانینی باشند که نتایج آن قابل پیش‌بینی باشد. نتایج قابل پیش‌بینی به معنای پیش‌بینی برد و باخت یک بازی نیست. پیش‌بینی بدین معناست که وضعیت را پیش‌بینی کرد و قوانین بازی را تغییر نداد، یا به‌گونه‌ای تغییر داد که آن همه‌شمولی از بین نرود و یا سوگیری به سمت یک عده‌ای پیش نرود.

قنبری: هایک می‌گوید در قوانین طبیعی نباید دخالت کرد و هر قانون‌گذاری جدید که انجام می‌دهید، باید در راستای قوانین پیشین باشد. یک‌جایی به لحاظ علمی این امکان وجود ندارد و به لحاظ منطقی ممکن است احتمال آن وجود داشته باشد. یک جایی تمام مردم تصمیم می‌گیرند که قانون مالیات اجباری تصویب شود. آیا چنین قوانینی خللی در نظریه‌های هایک ایجاد می‌کند؟

نعمتی: این به نوعی نقد شومپیتر است. شومپیتر می‌گوید، در جاهایی هایک این قوانین را قوانین سنتی می‌داند و در جاهایی به سنت برمی‌گردد و به نوعی در این قوانین، این رفت و برگشت وجود دارد و قادر نشده که این موضوع را به‌طور منسجم مطرح کند. نقد جدیدتری به او وارد است که اگر امروز در کشوری مردم نگران‌ شکاف‌های درآمدی و اجتماعی خود باشند و بخواهند از طریق قانون‌گذاری آن را حل و فصل کنند، بدین معنی است که توافق کنند برخی از درآمد خود را برای اموری که در بازار امکان‌پذیر نباشد، هزینه کنند. هایک با درآمد پایه مشکلی ندارد، اما چگونه می‌توان این درآمد پایه را ایجاد کرد؟

 بدون شک هایک توصیه به چاپ پول نمی‌کند. هایک موافق مالیات داوطلبانه است و این مالیات داوطلبانه اگر در قالب یک توافق جمعی باشد که سازوکار آن را از قبل طراحی کرده باشیم و نتایج آن نیز قابل پیش‌بینی باشد، گمان نمی‌کنم تناقضی باشد.

تمام این موارد به نگاه وحی‌گونه او به قیمت بازمی‌گردد. آیا سازوکار قیمت را مخدوش می‌کند؟ دولت مالیاتی از گروه‌های پردرآمد بر گروه‌های کم‌درآمد می‌بندد. من فکر نمی‌کنم با چارچوب هایک تضادی داشته باشد، به‌شرط آن‌که تابلوی آزادی را جلوی چشم می‌آورد که آن را نقض نکنیم که  اگر آن را نقض کنیم، شانه‌های تمدن جدید را ویران کردیم.   در پایان می‌خواهم یادآور شوم، نکته مهم که مترجمان کتاب نیز بر آن تاکید داشته‌اند، مطالعه فصل اول است. خوانندگان تا متوجه نشوند فصل اول درباره چیست، وارد فصل دوم نشوند، چراکه در غیر این‌صورت کل داستان ذهنی آنها به‌هم خواهد ریخت.

دوره های مالی و سرمایه گذاری دوره های مدیریت و اقتصاد دوره های ارتباطات و روزنامه نگاری
کتاب های اقتصادی کتاب های مدیریت و بازرگانی کتاب های سیاسی
کتاب های اندیشه و فرهنگ کتاب های کودک و نوجوان کتاب های ادبیات و هنر