تحویل سر بریده فرمانده روس به فتحعلی شاه

فاطمه قاضی‌ها: در سال ۱۲۱۹ قمری مطابق با ۱۸۰۴ میلادی یعنی نخستین سال جنگ‌های اول ایران و روس که حدود ۹ سال به طول انجامید، اتفاق عجیبی روی داد و آن عبارت از این بود که فرمانده سپاه روسیه در این جنگ ژنرال Tsitsinof تسیتسیانوف بود که بنا بر دلایلی که ذیلا خواهد آمد عوام ایران او را اشپختر یا اشپخدر می‌نامیدند.

اتفاقی که روی داد چنین بود که این سردار با لشکریان خود وارد ناحیه باکو شده و از آن طریق ورود به دریای خزر کرده و قسمت عمده آن نواحی را تسخیر کرده بود و در این گیر و دار زمستان سختی مناطق جنگی را فرا گرفت به‌طوری‌که هنگام نزدیک شدن روس‌ها به باکو در میان برف و باران شدید بسیاری از چهارپایانی که توپخانه را حمل می‌کردند در راه تلف شدند و در پی آن بسته بودن راه‌ها، کمبود آذوقه و در مضیقه قرار گرفتن سپاهیان، ژنرال را سخت نگران کرده بود. در چنین موقعیتی مصطفی قلی‌خان شیروانی حاکم باکو و حسینقلی‌خان قاجار که با سپاهی به یاری او آمده بود نیز گرفتار همان مشکلات ناشی از سرمای شدید شدند. پس با اظهار تمایل طرفین روسی و ایرانی قرار گذاشتند که ژنرال روس و حکمران باکو به همراه فقط دو، سه نفر در خارج شهر با هم ملاقات و قراری جهت ترک مخاصمه بگذارند. در این میان حسینقلی‌خان قاجار که قرار بود هنگام ملاقات با ژنرال روسی همراه حاکم باکو باشد، بر خلاف جوانمردی و آیین جنگ نقشه‌ای کشید و هنگامی‌که ملاقات روی داد، با اشاره او از پشت به فرمانده روسی شلیک و بلافاصله سر او را از تن جدا کرده و شتابان به تهران و دربار فتحعلی شاه ارسال کردند.

به محض دریافت سر بریده فرمانده روسی، فتحعلی شاه غافل از عواقب این حرکت ناشیانه، جشنی برپا کرده، به سلام نشست و دستور داد شهر تهران را چراغان و آذین بستند. چون این آوردن سر به تهران در اسرع وقت و با عجله هرچه تمام‌تر انجام شد، از آن روز در زبان فارسی ضرب‌المثل شد که «مگر سر اشپختر را آورده‌ای؟ که بعدها تبدیل به این شد که: «مگر سر آورده‌ای» و اما توضیح اینکه چرا به ژنرال تسیتسیانوف «اشپختر» می‌گفتند: وی علاوه بر اینکه فرمانده جنگ با ایران بود، نیز بازرس کل ارتش روسیه بود. کلمه بازرس در زبان فرانسه inspecteur انسپکتور است که در زبان روسی اینسپکتور خوانده می‌شود و ممکن است که در آن زمان عوام روسیه اینشپکتور تلفظ کرده باشند و در زبان عوام ایران تبدیل به اشپختر و حتی اشپخدر شده است.

منبع: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، چاپ مروی، ۱۳۶۸.صص۱۷۷-۱۸۰