دفاعیات امیرانتظام
در اتاق انتظار ایشان منتظر ماندم، گفتند که ایشان نماز میخواند. شاید نزدیک به یک ساعت طول کشید و نماز ایشان تمام نشد. نمیدانستم که مساله چیست. یکى از افراد گارد محافظ خودم که هنوز حضور داشت، گفت که گویا مساله در رابطه با دانشجویان پیرو خط امام و رابطه با آمریکا است. پس از مدتى آمدند و گفتند که به اتاق دیگرى بروم. در آن اتاق یک نفر به نام آقاى محمدى پشتمیز نشسته بود. بعدها فهمیدم عضو دادستانى است و پیدا بود که سروکار من با او است نه با آقاى قدوسی. او شروع به سخن گفتن کرد و گفت که در بین مدارکى که از سفارت آمریکا پیدا کردهاند، مدارکى هم هست که نشان میدهد من چه قبل از پیروزى انقلاب و چه در دوران معاونت نخستوزیرى و چه در زمان سفارت در اسکاندیناوى با دیپلماتهاى آمریکایى در تماس بودهام و باید درباره آنها توضیح بدهم. گفتم: برادر، اینکه مطلب محرمانهای نیست، من بهدلیل سمتى که در نهضت مقاومت ملى و حزب نهضت آزادى داشتم یعنى در دفتر سیاسى بودم، طبق دستور این دو سازمان در چند مورد نظرات ملت ایران را به اطلاع مسوولان سفارت رسانیدهام. در دوران نهضت مقاومت، در زمان آمدن نیکسون به ایران، کمیته مرکزى نهضت مقاومت تصمیم گرفت نامه اعتراضى به نیکسون بدهد.
این نامه تهیه شد و طبق دستور کمیته مرکزى نهضت مقاومت، من مامور دادن نامه شدم که مسوولیتى بسیار خطرناک بود و در صورت اطلاع رژیم، عقوبتى مانند اعدام داشت. در زمان دادن نامه، کسى که آن را تحویل گرفت فردى بود به نام ریچارد کاتم و ضمن اظهار علاقه و همدردى نسبت به وضع ایران پیشنهاد کرد چنانچه نهضت مقاومت صلاح بداند، هرچند وقت یک بار مرا ببیند. پیشنهاد ایشان را به کمیته مرکزى نهضت و مهندس بازرگان دادم و آنها تصویب کردند که هرچند وقت یکبار اعتراضات ما از طریق آقاى کاتم به اطلاع دولت آمریکا برسد. آقاى کاتم خودش جزو مخالفان کودتا در ایران بود (طبق اظهارات خودش) و حتى خیلى زود ایران را ترک کرد و از وزارت امور خارجه آمریکا هم استعفا داد و بهکار تدریس در یکى از دانشگاههاى آمریکا پرداخت و بعدها در آمریکا کتابى درباره ایران نوشت بهنام ناسیونالیسم در ایران(Nationalism of Iran) که بنابه گفته کسانى که این کتاب را خوانده بودند حقایق صحیح دوران دولت ملى دکتر مصدق در آن منعکس شده است.
این چند ملاقات مربوط میشود به سالهاى ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳. در فاصله شهریور تا بهمن سال ۱۳۵۷ نیز با دستور، اطلاع و تصویب مهندس بازرگان، اهداف انقلاب اسلامى و قاطعیت تصمیم مردم ایران را در سرنگون کردن رژیم سلطنتى به اطلاع نمایندگان سفارت مىرساندم و در این جلسات اکثرا من تنها نبودم، آیتالله موسوىاردبیلى و مهندس بازرگان و دیگران هم بودند و نتایج این مذاکرات تماما توسط مهندس بازرگان به اطلاع رهبران مذهبى و انقلاب رسیده است. در دوران معاونت نخستوزیرى همیشه با حضور نخستوزیر یا به تنهایى ولى با اجازه ایشان، طبق یک سنت تشریفاتى با همه سفرا جلسه داشتیم که شامل دیپلماتهاى آمریکایى هم میشد. این امرى بدیهى است و نهتنها در سفارت آمریکا به نام من پروندهای وجود دارد در کلیه سفارتخانهها نیز پروندهای به نام من هست، زیرا من معاون روابطعمومى و اجرایى نخستوزیر بودم و در چندماه اول که همه کارها به نخستوزیرى ختم مىشد همه دیپلماتها سروکارشان با نخستوزیرى و من بود.
اکثرا مکاتبات به نام من بود و به تمام آنها و حتى نامههایى که به نخستوزیر نوشته میشد، جواب میدادم و تمام مذاکرات و مکاتبات در نخستوزیرى وجود دارد. پس از تغییر سمت و رفتن به سوئد هم دوباره نمایندگان وزارت امور خارجه آمریکا درباره دادن اطلاعات در زمینه تغییر مواضع نظامى عراق در مرزهاى ایران، اوضاع سیاسى افغانستان و مساله نفت به من تلفن کردند و اجازه خواستند که به ملاقاتم بیایند. پس از تلفن به مهندس بازرگان به آنها اجازه دادم، به سوئد آمدند و چون میخواستند گزارش کامل را به دولت بدهند باز به وسیله تلفن و کسب اجازه از آقای مهندس بازرگان آنها به تهران آمدند، من هم جداگانه به تهران آمدم و آنها گزارشهای خودشان را که همراه با نشان دادن اسلاید بود به نخستوزیر و وزیر امور خارجه دادند.
پس از تصرف لانه جاسوسى آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و دستور امام براى عدم تماس و ملاقات و مذاکره با دیپلماتهاى آمریکایى، دیگر هیچ ملاقات و مذاکرهای انجام نشده است و یکبار که نماینده آنها از آلمان تلفن کرد و گفت که میخواهد براى حل مساله گروگانها به دیدن من بیاید، گفتم طبق دستور امام حق دیدن و مذاکره با او را ندارم. اضافه کردم به این ترتیب آنچه را که به من نسبت میدهید، نهتنها کار خطایى نیست، بلکه وظیفه مصوب تاییدشده براى من و باعث افتخار من است.
ارسال نظر