ریشه‌های تاریخی پوپولیسم
دکتر محمود سریع‌القلم متنی که در پی می‌آید، برگرفته از سخنرانی دکتر محمود سریع‌القلم است که هفته گذشته در محل موسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام موسی صدر با موضوع «امام موسی صدر؛ ستیز با پوپولیسم» ایراد شد.
پوپولیسم، واژه‌ای ‌است که در آمریکای لاتین متولد شده و از واژه «پوپولاسم» گرفته شده است. این واژه در مقابل خردگرایی، عقلانیت و نخبه‌گرایی است؛ به عبارتی زمانی که در جامعه‌ای بخواهند درباره موضوعی تصمیم بگیرند به جای اینکه سراغ خردمندان، بزرگان فکر و‌اندیشه و کارشناسان و افراد دارای تخصص بروند، با توجه به مزاج عمومی تصمیم می‌گیرند. در واقع پوپولیسم یک نوع مزاج کوتاه مدت است؛ تصمیم‌گیری بر اساس آنچه که امروز و احتمالا دیروز و شاید هم فردا می‌خواهد اتفاق بیفتد! پوپولیسم فاقد دوره زمانی است، نه با گذشته کاری دارد و نه با آینده، نه با استدلال و نه با مطالعه، بلکه نوعی عوام فریبی است در جهت راضی نگاه داشتن مردم جامعه برای مثلا سه هفته آینده! یک دوره زمانی است برای اینکه گروهی یا شخصی بتواند آنچه را که در ذهن دارد پیاده کند و مردم را در یک فضای محدود زمانی، مکانی و فلسفی محصور کند تا بتواند اهداف خود و گروه خاص خود را پیش ببرد. این مفهوم ارتباطی تنگاتنگ با دیکتاتوری آمریکای لاتین دارد؛ به‌طوری که در آن منطقه رهبران سیاسی اقتدارگرا برای اینکه بتوانند حمایت مردم را در دوره کوتاهی داشته باشند به پوپولیسم روی آوردند. معمولا پوپولیسم بی‌ثباتی بسیاری به همراه دارد. در دوران نازیسم در آلمان و همچنین در ژاپن، این وضع را شاهد بوده‌ایم. زمانی یک سیستم، یک شخص، یا یک گروه، فضاهای روانی جامعه را تحت انحصار خود در آورده و به قدری اغراق می‌کنند و مسایل را خارج از تناسب ارایه می‌دهند که می‌توانند روح مردم را تسخیر کنند و قوه استدلالی آنان را به تعطیلی بکشانند. پوپولیسم برای دنیای پیچیده امروز جریان فکری و سیاسی بسیار خطرناکی است و می‌تواند مردم یک کشور را هر چند در دوره‌ای کوتاه، راضی نگاه دارد؛ اما در واقع آینده آن کشور را تخریب می‌کند و موجب می‌شود از پیش‌بینی‌های منطقی فاصله بگیرند و وارد فضاهایی شوند که بعضا برگشت ناپذیرند. در این مقاله تلاش شده است تا ضمن اینکه پوپولیسم به لحاظ مفهومی و نظری بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، از زاویه زندگی، ‌اندیشه و عمل امام موسی صدر نیز بررسی شود. ضمن اینکه به این پرسش اساسی بپردازد چرا ما در فرهنگ ایرانی، یک لایه خفته و بعضا فعال پوپولیستی داریم و گاهی اوقات تحت تاثیر این پوپولیسم قرار می‌گیریم.
ریشه‌های پوپولیسم در ایران
پوپولیسم در ایران حداقل دو منبع یا دو ریشه تاریخی دارد؛ نخست، «فقر اقتصادی» و دوم، «فقر فرهنگی و فکری».
اگر سوابق کمونیست‌های ایران را طی هشتاد سال گذشته مورد توجه قرار دهید، خواهید دید که بسیاری از کمونیست‌های ایرانی از خانواده‌های بسیار فقیری بوده‌اند؛ از مناطق دورافتاده کشور و همراه با دغدغه و نارضایتی از اوضاع اجتماعی. آنان که از شرایط به تنگ آمده بودند در فضاهایی که خلأ وجود داشت به سراغ کمونیسم رفتند تا بتوانند آن فلسفه و چارچوب عملی خود را پیدا کنند. کمونیسم در لهستان، مانند کمونیسم در ایران عمل نکرده است، بلکه در آنجا تبدیل به جریانی اجتماعی شد؛ در حدی که از آن چارچوب، تشکل به وجود آمد و با ملی‌گرایی لهستانی مخلوط شد و در نهایت زمانی که شرایط لازم به وجود آمد، موفقیت لهستانی‌ها را برای ایجاد نظام دموکراتیک و جامعه مدنی موجب شد. اما کمونیسم در ایران با پوپولیسم همراه شد؛ در تاریخ عملکرد کمونیست‌های ایرانی می‌بینیم که به میزان بسیاری به سمت پوپولیسم روی آوردند؛
چرا که ما همواره در کشور و در طول تاریخ امپراتوری ایرانی، به علت حاکمیت ظلم و ستم و سرکوب اقوام و جامعه خود، دغدغه «توزیع نابرابر» را داشتیم؛ توزیع نابرابر امکانات و درآمدها و... اینکه ما ایرانیان به واژه «عدالت» علاقه‌مندیم، هم بعد واقعی دارد و هم روانی و این از ظلمی سر چشمه می‌گیرد که در بسترهای عمیق این جامعه و تاریخ این کشور حضور داشته است.
کمونیسم در ایران ریشه‌ای پیدا نکرد؛ نه تنها برای کمونیست‌های ایرانی یک چارچوب فلسفی نشد بلکه بستری شد برای مبارزه با نظم و وضع موجود و علاقه آنان به اینکه امکانات کشور باید بومی شود و ما باید از جهان فاصله بگیریم. مبارزه با امپریالیسم از نوع کمونیستی در کنار لایه‌های پوپولیستی چپ ایرانی آمد و به اینجا رسید که آن نگاه‌ها حتی شاید با منطق سوسیالیستی کمونیست‌ها در ایران هم نتوانست پیاده شود و با همان سبک و سیاق احساسی ایران، این جریان کمونیستی ادامه پیدا کرد.
اما منبع دوم که «فقر فرهنگی» است، ریشه در آن دارد که ما ایرانیان اغلب از نظر تعامل فکر و‌اندیشه با یکدیگر مشکل داریم و این مشکل به دلیل برخورداری از افکار متفاوت نیست؛ برای کشوری که از قدمت تاریخی سترگی برخوردار است، نباید تا به این ‌اندازه سخت باشد که مردمانش دیدگاه‌هایی متفاوت را بپذیرند؛ اما مساله «شخص» و «متکی بودن افراد به آنچه که خودشان می‌خواهند» است که این بازتاب تاریخ استبداد و شاهنشاهی در ایران است. فقدان تعامل فکری، ریشه شخصیتی و خلقی در میان ایرانیان دارد به عنوان مثال حتی در کشوری مانند چین که در آن دموکراسی وجود ندارد، مردم به راحتی دور یکدیگر جمع می‌شوند، حرف‌هایشان را می‌زنند، به حرف و نظر یکدیگر احترام می‌گذارند و در نهایت بر اساس یک هرم حزبی یا خانوادگی یا اجتماعی به یک نظر متمایل می‌شوند و به آن عمل می‌کنند اما متاسفانه در فرهنگ کشور خودمان به محض اینکه با یکدیگر اختلافات فکری پیدا می‌کنیم از یکدیگر فاصله می‌گیریم و نتیجه این می‌شود که نتوانیم با یکدیگر کار کنیم، حزب تشکیل دهیم، تشکل ایجاد کنیم، به تفاهم برسیم، اجماع ملی ایجاد کنیم و به همین دلیل است که تاریخ انشعاب در میان هر آنچه که «تحزب» در ایران بوده بسیار جدی است.
امام موسی صدر برای تحقق بخشیدن به باورهایش، زمان صرف کرد
مساله پوپولیسم بازمی گردد به تصمیم‌گیری در مدیریت و حکمرانی. ما چگونه تصمیم می‌گیریم؟ در مدیریت یک سازمان، شهر، خانواده، سیستم و در نهایت یک کشور؛ چگونه حکمرانی می‌کنیم؟
امام موسی صدر، شخصیتی است که ۱۶سال کار فکری، تربیتی، عقیدتی و اجتماعی کرد و این نشان‌دهنده برخورداری وی از یک منظومه فکری است. اگر نگاهی به جامعه خود بیندازیم، افرادی با ظاهر دینی را می‌بینیم که عملشان در تناقض با دینداری است و عملکرد آنان به صراحت این باطن را به نمایش می‌گذارد. عملکرد امام موسی صدر بیانگر آن است که وی به‌طور جدی برای باورها و اعتقادات زمان صرف کرد و نه برای حفظ ظاهر. در آن مقطع با نظم فکری خود، برنامه‌ای عملی و علمی داشته و به دنبال کادرسازی، یا به عبارتی تربیت گروهی بوده است تا اهداف بزرگی را که در سر می‌پروراند، تحقق بخشد. امروز در جامعه ایران تحولاتی روی داده است که با آن دوره قابل قیاس نیست چرا؛ که حتی تا همین چند ماه پیش شاهد آن بودیم که هر کسی به راحتی می‌توانست از هرم مدیریت بالا برود و اگر کسی از این مهارت برخوردار بود که ظواهری را حفظ کند و هر چند وقت یکبار حرف‌هایی را بر زبان آورد به راحتی صعود می‌کرد. ظرفیت‌ها و توانمندی‌های شخصی آنچنان معیار تعیین‌کننده‌ای در رشد افراد نبود.
پوپولیسم در تقابل با مشورت
پوپولیسم، ضد مشورت است و همچنین ضد تبادل فکر و با استدلال کار کردن. امام موسی صدر به‌طور دایم میان افراد و جریان‌ها در حال رفت و آمد بودند تا اینکه موضوعی را به اجماع برسانند. وی سعی می‌کرد که به ارتباط افراد با یکدیگر استحکام بخشد و این درست نقطه مقابل پوپولیسم است. امام موسی صدر تمام تلاش خود را به کار می‌گرفت تا همگی را به سمت اجماع دعوت کند. وی تعبیری دارد که در آن مخالفین خود را خطاب قرار داده است و می‌گوید: «من تحمل نخواهم کرد اگر خاری در چشم یکی از مخالفان من باشد.»
در علوم انسانی، کسانی می‌توانند بهتر عمل کنند که از انسان، شناخت عمیق تری دارند. مستقل از جغرافیا، نظام فکری، تاریخ و ویژگی‌هایی که در یک ساختار می‌تواند باشد، فهم «خود انسان» بسیار مهم است. اینکه ما درک کنیم چرا انسان طغیان می‌کند، چرا راستگو نیست چرا خود محور است و بسیاری از چراهای دیگر.
یکی از ویژگی‌های امام موسی صدر، انصاف وی است؛ به قول مرحوم دکتر صدیقی، جامعه شناس بزرگ کشور ما، انصاف کالایی بسیار کمیاب و خصلتی است که در میان ما ایرانیان ضعیف است. در این دوران کمتر کسی را می‌توان یافت، همچون امام موسی صدر از این توانایی برخوردار باشد که تمام وجوه یک نفر را باهم ببیند. به عنوان مثال، بگوید فلانی بد قول است، اما خطاط برجسته‌ای است؛ سیاه و سفید بودن ذهن ما، بسیار آسیب‌رسان است و موجب شده شناخت ما از افراد، شناخت ناقصی باشد. باید از روانشناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی مدد گرفت تا این خصلت را در میان خود اصلاح کنیم. انسان‌های عمیق، آنانی هستند که تفاوت‌ها را خوب می‌بینند و این خصلت امام موسی صدر بود.
پوپولیسم یعنی اینکه ما در زندگی قاعده نداریم. امام موسی صدر قواعد را به خوبی رعایت می‌کرد. تشکیل «حرکت‌المحرومین» از کارهای با ارزش او بود که یک ویژگی غیر ایرانی و غیر خاورمیانه‌ای در آن دیده می‌شود و آن عبارت است از اینکه وی می‌گفت: «هرکس که محروم است؛ حال تفاوتی ندارد سنی باشد یا شیعه، مسیحی باشد یا غیر مسیحی و مهم این است که به عنوان یک انسان باید مورد توجه ما باشد.» امام موسی صدر به همه افراد احترام می‌گذاشت که این خصلتی غیرخاورمیانه‌ای است و ما همه در یک جغرافیای فکری بسیار محدودی، خوب یا بد بودن انسان‌ها را مورد قضاوت قرار می‌دهیم؛ در حدی که حاضر نیستیم به دیگر ویژگی‌های فرد نیز توجه کنیم. پوپولیسم ضد قاعده است و نهایتا بازمی‌گردد به خواسته‌های یک فرد یا گروه برای اینکه بتواند در یک مقطع کوتاهی به اهداف خود برسد. امام موسی صدر نشان می‌داد که حداقل
به صورت یک نقشه ذهنی، نگاهی دراز مدت به مسایل دارد و این در مخالفت با پوپولیسم است. ویژگی دیگری که در پوپولیسم وجود دارد این است که اگر یک سیاستمدار پوپولیستی ببیند که مردم حرف اشتباهی را می‌زنند، وی نیز با آنان همراه می‌شود برای اینکه اهداف خود را در قالب آن تعریف کند؛ چرا که خودمحوری ملاک است. در حالی که امام موسی صدر فکر و روش اشتباه مردم را با روش و مرام خود اصلاح می‌کرد و این نشان می‌دهد که وی پوپولیست نبود.
تربیت عقلی کجا است؟
بنده به عنوان یک دانشجوی علم سیاست که به کشورهای بسیاری سفر کرده‌ام پرسشی همواره ذهنم را درگیر کرده است و آن اینکه ما ایرانیان در کجا تربیت عقلی می‌شویم؟ در مدارس بسیاری از کشورهای پیشرفته، صندلی دانش‌آموزان به گونه‌ای دور هم چیده شده است که آنان روبه روی یکدیگر می‌نشینند و از هفت سالگی به‌طور ناخودآگاه این آموزش را می‌بینند که سرنوشت و زندگی هر کدامشان در تعامل با دیگران گره خورده است! در این کشورها حتی از نحوه چینش صندلی‌ها استفاده می‌کنند تا تعامل انسان‌ها را به آنان آموزش دهند. چرا که می‌خواهند انسان تربیت کنند و قوه عقلانی را تحریک کنند. تنها این نیست که معلم، داده‌هایی را به دانش‌آموزان منتقل کند، همه بنویسند، حفظ کنند و سه ماه بعد هم امتحانی بدهند و بروند! به همین علت است که من نوعی، در دانشگاه باید دایم تلاش خود را به کار گیرم تا به دانشجویان بگویم: «لطفا سوال کنید؛ لطفا مرا نقد کنید و بگویید که من اشتباه می‌کنم؛ بگویید که من به‌اندازه کافی استدلالم مستحکم نیست»؛ تمام دانشجویان به من نگاه می‌کنند و کمتر کسی سوال می‌کند! چرا که ما ایرانیان سوال نمی‌کنیم و هرگز جایی نبوده است که سوال کردن را آموزش ببینیم؛ چه کسی و کجا به من یاد می‌دهد، که دوبل پارک نکنم، در صف به جلو نروم و حق کسی را تضییع نکنم؛ تربیت عقلی کجا است؟ ما در خانواده‌های خود فرزندانمان را به‌شدت، احساسی تربیت می‌کنیم. والدین عموما فرزندان خود را تایید می‌کنند و نقد نمی‌کنند.
نقد نیز به معنای حمله کردن نیست؛ نقد به این معناست که من بگویم در چه جاهایی با «عمل» و «فکر» یک نفر موافقم، در کجا با آن مشکل دارم و به چه دلیل؛ تا جایی که از همکاران خود در علوم تربیتی شنیده و خوانده ام، سقف تربیت عقلی انسان ۱۲ سالگی است. به عبارتی اگر قرار است که من یاد بگیرم به کشور خود تعهد داشته باشم این آموزش باید پیش از سن ۱۲ سالگی صورت بگیرد و نه اینکه در سن ۴۵ سالگی به فکر فهم منافع ملی بیفتم!، ایرانیان معمولا در دوجا تعهد داریم؛ نخست به خانواده‌مان و دوم، به گروهی که در آن هستیم؛ من، کجا یاد می‌گیرم که به کشور تعلق داشته باشم؟!
در چه جایی منطقی بودن را به من آموزش می‌دهند؟ در کشور ما تربیت عقلی بسیار ضعیف است. در خانواده که بسیار کمرنگ است، در مدرسه که جایگاهی ندارد، در صحنه عمومی و رسانه‌ها هم که دیده نمی‌شود! در نتیجه بسیار طبیعی است که من نوعی، احساسی، غریزی و پوپولیستی تربیت شوم.
فاصله میان فکر و عمل
بدیهی است که میان واژگان، تفاوت معنایی بسیاری وجود دارد. واژه «عقل» با «هوش»، تفاوت چشمگیری دارد. یک «هوش تحصیلی» داریم که از این نظر، ایرانیان جزو بهترین‌های دنیا هستند و یک «هوش اجتماعی»، که ما از این نظر بسیار با ضعف مواجهیم؛ امام موسی صدر، با «اخلاق» و همچنین با «تربیت»، هوش اجتماعی را در دوره خود تقویت کرد. هوش اجتماعی ما ایرانیان پوپولیستی است. هوش اجتماعی به این معنا است که جایگاه من در این جامعه چیست؟ کجاها حق ورود دارم؟ کجاها حق ندارم وارد شوم و اظهار نظر کنم؟
یکی از برجسته‌ترین و مهم‌ترین ویژگی‌های امام موسی صدر این است که فاصله میان «عمل» و «فکر» در وی بسیار کم است. زمانی که عملکرد امام موسی صدر را مورد توجه قرار می‌دهید و وقایع را کنار یکدیگر می‌گذارید، می‌بینید که چقدر با نظام عقیدتی که وی دارد و آنچه که من و شما به عنوان مسلمان در متون دینی خوانده‌ایم، تناسب دارد. فاصله «فکر» و «عمل» در میان ما ایرانیان بسیار زیاد است.
این در سیره امام موسی صدر نشان می‌دهد که وی معتقد بود نه تنها باید به صحنه اجتماعی وارد شود، بلکه خود نیز مقید بود که درست عمل کند؛ امام موسی صدر تعبیری دارد که می‌گوید: «دین نباید در قرنطینه باشد؛ دین آمده است برای تغییر». اگر کل سیره امام موسی صدر را در یک واژه خلاصه کنیم، آن واژه «تغییر» است. او به دنبال تغییر بود و برای «تغییر»، صرفا از سخنرانی استفاده نمی‌کرد؛ ساختار می‌ساخت و خود نیز سعی می‌کرد درست عمل کند. اگر ما در یکی دو قرن اخیر، مصلحان دینی و اجتماعی را جست‌وجو کنیم، چند نفر را می‌یابیم که متدین بودند، عملکردشان نیز به دین نزدیک بوده است و از خود یک الگو بر جای گذاشته‌اند؟
نپذیرفتن تفاوت‌ها
یکی از ویژگی‌های پوپولیسم نپذیرفتن تفاوت‌هاست؛ پوپولیسم، همه را یکسان می‌بیند؛ انسان‌ها را در یک چارچوب مشترک می‌بیند؛ اما در منظومه فکری امام موسی صدر دیده می‌شود که هر فردی، هر گروهی، یا هر طایفه‌ای و... جایگاه خاصی دارد و او از روش‌های متفاوت در برخورد با افراد متفاوت استفاده می‌کرد که چنین کاری نیاز به حضور ذهن بسیار دارد. در برخی از نقل‌ها گفته شده است که امام موسی صدر در آن واحد، چندین مساله را مدیریت کرده و جزییاتش را دنبال می‌کرد، که این ویژگی‌ها همگی ضد پوپولیسم است. پوپولیست‌ها افرادی هستند که می‌خواهند همه چیز را یکسان‌سازی کنند؛ در نگاه آنان انسان‌ها یکسانند، جریان‌ها یکنواختند و در کل، پوپولیست‌ها، یک خصلت را می‌گیرند و آن را به همه اطلاق می‌کنند. در روش تحقیق علوم انسانی گفته می‌شود که اوج متدولوژی در علوم انسانی این است که هر موردی را خاص ببینید و خود را قایل به آن بدانید که تا می‌توانید آن مورد را تعمیم ندهید. اگر کسی می‌خواهد به‌طور دقیق، موضوعی را بفهمد نباید تعمیم دهد، تعمیم می‌تواند شکل بگیرد اما فوق‌العاده جزییات می‌خواهد. پوپولیست‌ها بسیار تعمیم می‌دهند بدون اینکه آن تفاوت‌ها را ببینند.
پوپولیست‌ها به روش اعتقاد ندارند. اگر جزییات سفرهای امام موسی صدر را به اروپا بخوانید خواهید دید که برای مردم احترام قایل بود و به فکر آنان بود. برای مشکلات مردم برنامه‌ریزی می‌کرد؛ گره‌های زندگی بسیاری را باز می‌کرد؛ سفر می‌کرد تا منابعی را به دست آورد، برای مردم هزینه کند و مشکلاتشان را حل کند؛ اما زمانی که به حوزه فکر و برنامه‌ریزی می‌رسید با بهترین‌ها مشورت می‌کرد. این مرز بین کسی است که پوپولیست است با کسی که پوپولیست نیست. کسانی که نزدیک به امام موسی صدر بودند همگی اجماع نظر دارند که وی برای هر تصمیمی با ده‌ها نفر مشورت می‌کرد و موضوعی را مدت‌ها در ذهن خود نگاه می‌داشت تا اینکه به یک جمع بندی برسد و به آن عمل کند.
پوپولیست‌ها کسانی هستند که با دانشگاه، متن‌های علمی و نخبگان فکری کاری ندارند؛ با نظر کارشناسی کاری ندارند. این در حالی است که امام موسی صدر در کلیسا سخنرانی می‌کرد یا اینکه در دانشگاه لبنان و خلاصه اینکه وی با همه گروه‌ها ارتباط داشت و برای هر کدام جایگاهی را تعریف می‌کرد. اگر این نظام فکری را مبنا قرار دهید می‌بینید که امام موسی صدر خود یک نظام حکومتی بود؛ به این معنا که به‌طور همزمان مسایل اقتصادی، نظامی و... را پیگیری می‌کرد، فکر و مشورت می‌کرد، تصمیم می‌گرفت و با گروهی نسبتا کوچک بسیاری از مسایل را پیش می‌برد.
این بعد از شخصیت فکری امام موسی صدر که واقع بین بود و در آن مدار اهداف خود را پیش می‌برد بسیار منحصربه‌فرد است، چرا که کمیاب است یافتن کسی که هم مجتهد دین باشد؛ اهداف بلندی داشته باشد؛ اوضاع زمان هم او را به دایره لبنان برای عملکرد آورده باشد و در ضمن با تمام منطقه هم ارتباط داشته باشد.
بنابراین این نشان‌دهنده آن است که امام موسی صدر نمونه عقلانیت است؛ عقلانیت نه تنها عرفی، بلکه دینی که بسیاری از کارهای بزرگ را در این چارچوب می‌توانست انجام دهد.
تغییر در نگاه امام موسی صدر
همچنین گفته شده است که امام موسی صدر بسیار به تغییر علاقه داشت؛ پوپولیست‌ها به تغییر علاقه‌مند نیستند و به دنبال حفظ وضع موجود و بهره‌برداری از امکانات برای منافع فردی و گروهی خود هستند. امام موسی صدر به دنبال تغییر بود و برای این کار علاوه‌بر اینکه عده‌ای را تربیت می‌کرد، ساختار نیز می‌ساخت و اینها نشان‌دهنده آن حدود متمایز وی با مسایل و نگاه‌های پوپولیستی است.
و نتیجه اینکه، تفکر دینی اصالتا ضد پوپولیسم است و پوپولیسم نشات گرفته از استبداد تاریخی ایران و سنت‌های استبدادی انباشته شده در تاریخ ایران است. پوپولیسم و بی‌توجهی به خرد و فکر و برنامه‌ریزی و آینده نگری موجب می‌شود که آینده را از دست بدهیم و از گذشته عبرت نگیریم. پوپولیسم در واقع چارچوب‌های منطقی تصمیم‌گیری را مختل می‌کند؛ مردم را برای یک دوره زمانی کوتاه راضی نگاه می‌دارد و منابع را تلف می‌کند و از این جنبه، زمانی که مجموعه‌ای از عملکردها، سخنرانی‌ها و ویژگی‌های امام موسی صدر را مورد توجه قرار می‌دهیم، می‌بینیم که او در دوره خود جهان را در حد عالی فهمیده است، برنامه‌ریزی کرده و قدم به قدم به دنبال اهداف عالی خود گام
برداشته است.
بنابراین نه تنها ما نظام فکری امام موسی صدر را پروسه محور و عقل محور می‌بینیم، بلکه این گونه برداشت می‌کنیم که وی برای هر امری قدم به قدم و با برنامه‌ریزی‌های انباشتی حرکت می‌کرد. این وجوه ذهن امام موسی صدر برای من دانشجوی علم سیاست که جهان جدید صنعتی آی تی محور را مطالعه کردم بسیار جذاب بوده است، چون هیچ کدام از این ادبیات در زمان امام موسی صدر نبوده و اینکه یک فردی با دانش اقتصاد دانشگاه تهران در اوایل دهه ۳۰ شمسی بتواند این نظم فکری را پیدا کند و این‌گونه عمل کند، نه تنها در عصر خود حایز اهمیت است، بلکه می‌تواند برای همه ما در دوره‌های فعلی و آینده الگو باشد.
*استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

ریشه‌های تاریخی پوپولیسم