مروری بر «حکایت بلوچ»

اما جایگاه این مجموعه هفت جلدی در ادبیات ما کجاست و از چه جنبه‌‌‌هایی قابل تأمل و مطالعه است؟ این مجموعه یک دایره‌‌‌المعارف انسان‌شناسی بلوچ است. اگر مقصود ما از دایره‌المعارف، بررسی جامع تفکر انسان‌های معاصر و خصوصیات زیستی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست، این اثر چیزی کم از آن نیست؛ به این صورت که به طور مفصل و جذاب به شرح شرایط زندگی استانی از کشور پرداخته است که به لحاظ مسافت، آداب و رسوم، زبان و مذهب با مرکز فاصله دارد و متفاوت است.

مجموعه «حکایت بلوچ» یک منبع تحقیقی معتبر است؛ منبعی مناسب برای دانشجویان یا محققان و مردم فارسی‌زبانی که در مورد استان سیستان و بلوچستان تحقیق می‌کنند و علاوه بر بررسی‌‌‌های میدانی و برداشت‌های شخصی، به منبعی معتبر نیاز دارند. این کتاب از این نظر که حاصل تحقیق میدانی و بررسی‌‌‌های دست‌اول از منطقه است، مرجع قابل اعتمادی به شمار می‌‌‌آید؛ به‌خصوص که تقسیم‌بندی‌‌‌های منحصربه‌فرد آن ذهن ما را با هستی و بود و باش مردمان منطقه آشنا می‌کند و دیگر با استانی با سه، چهار شهر همچون زاهدان، زابل، چابهار و هیرمند مواجه نیستیم، بلکه با منطقه‌‌‌ای مواجهیم که شامل شهرها، دیه‌ها، آبادی‌‌‌ها، طایفه‌‌‌ها، زبان‌ها و آداب رسوم متنوع و قابل تاملی است.

از خصوصیات بسیار مهم این مجموعه کتاب این است که نوع روایت آن به قول اهل فنِ روایتگری، شبیه به روایتگری «ناداستان» است. روایتگری ناداستان در حین اینکه واقعیت‌محور است، روندی داستانی را برای بازگویی واقعیت‌ها دنبال می‌کند. در واقع عناصر تشکیل‌دهنده این روایت‌‌‌ها مابه‌ازای واقعی دارند، اما به گونه‌‌ یک داستان دنباله‌‌‌دار روایت می‌‌‌شوند. علاوه بر این، حکایت بلوچ بسیار جزئی‌‌‌نگر و بادقت نوشته شده است.

یک مثال از جزئی‌نگری این مجموعه این است که راوی، فصل دهم از کتاب چهارم را این‌گونه آغاز می‌کند: «مورتی، دهی از دهستان بم‌‌‌پشتِ سراوان ۷۳کیلومتری جنوب خاوری سراوان- نزدیک مرز پاکستان. کوهستانی، گرمسیر مالاریایی- سکنه ۳۰۰- سنی- بلوچی. آب از چشمه. محصول غلات و خرما و لبنیات- شغل زراعت و گله‌داری» (جلد چهارم، فصل دهم) و بعد فصل را با شرح خصوصیات جغرافیایی این دیار آغاز می‌کند: «راهی نبود، کوره‌راهی هم نبود، قدم، قدم، تلو تلو می‌‌‌خورد ماشین، می‌‌‌افتاد- غرمب، غرمب، برمی‌خاست، زوزه‌زوزه پیش می‌رفت» و بعد روایت می‌کند که فرماندار آن زمان برای رسیدگی به پروژه‌‌‌های عمرانی سفری داشته به این دیار، ولی جایی برای اتراق نداشته‌‌‌اند.

بعد با قلمی طناز، پروژه‌‌‌های عمرانی آقای فرماندار را به تمسخر می‌گیرد و در چند صفحه بعد روایت می‌کند که رئیس دفتر فرمانداری طی ۱۰ماه قبل از این دیدار، «هرماه، دو نامه، پست کرده بودند به آدرس استانداری در زاهدان، شکم داده بودند سقف‌‌‌ اتاق‌‌‌های فرمانداری سراوان و داشتند می‌‌‌افتادند کف اتاق‌‌‌ها. تبله کرده بودند گچ دیوارها و می‌ریختند مدام، روی سر و کله کارمندان فرمانداری.... پاسخ‌‌‌ها: وعده‌‌‌های سر خرمن که نه به گوش دیوارها فرومی‌‌‌رفت، نه دست‌‌‌کم، مثل جوشانده آنغوزه بیابان‌‌‌های سراوان، ضد باد بود، نه نفخ شکم سقف‌‌‌ها را می‌‌‌شکست و خالی می‌‌‌کرد.» بعد راوی، با دقتی که شاید تنها در نوع تاریخ‌نویسی ابوالفضل بیهقی سراغ داریم، نقل و شرح طایفه‌‌‌های بم‌‌‌پشت را به دو دسته روایت تقسیم می‌کند و راویان هر کدام را نام می‌‌‌برد و نوع دیدگاه هر کدام را جداگانه روایت می‌کند. آخرین فصل جلد هفتم در مهرماه سال ۱۳۸۸ نوشته شده است و مسیر بلوچستان تا کرمان را روایت می‌کند. عکس‌های جالبی هم ضمیمه این روایت شده است.