یک استاد تمام‌عیار

در نگاه اول به نظرم آمد ایشان هم از جمله مدیران دولتی هستند که به منظور کسب وجهه علمی گهگاه به تدریس در دانشگاه می‌پردازند و از آنجا که آن موقع در ریاضیات خیلی ادعا داشتم، فکر می‌کردم در این مورد خیلی تسلط ندارند. اما خیلی زود متوجه شدم که هر دو تصورم اشتباه بود. آن موقع سر کلاس همیشه از مباحث خشک و تئوریک گریزی به مسائل جاری و روز کشور می‌زدند و من به‌عنوان یک مهندس صفرکیلومتر فکر می‌کردم اینجا چقدر آزادی هست که این همه از دولت انتقاد می‌شود. در تمام کلاس‌های مهندسی الکترونیک به یاد نداشتم که کسی از دولت انتقاد کرده باشد. از میانه‌های ترم بحث‌هایی بین ما درمی‌گرفت که شاید ایشان بر کاربرد صرف اصول اقتصادی در حل مسائل کشور اصرار داشتند؛ ولی من سعی داشتم به نوعی عوامل سیاسی و اجتماعی را نیز دخیل بدانم. حالا فکر می‌کنم، هم ایشان به این عوامل بیشتر اهمیت می‌دهند و هم من به اهمیت مسائل اقتصادی بیشتر آگاه شده‌ام.

اگرچه قبلا در دوران تحصیلی استادان زیادی را دیده بودم، ولی واقعا احساس مسوولیت ایشان در انتقال مطالب و تلاش زیادشان در بهره‌گیری از تئوری‌های اقتصادی برای توصیف شرایط فعلی و ارائه راه‌حل‌های علمی بی‌نظیر بود. قضا و قدر و شاید کمبود استاد در آن زمان در موسسه ما باعث شد که از ترم اول تا ترم آخر با ایشان همراه باشیم. با این حال همیشه موضوعاتی که در کلاس مطرح می‌کردند، برای ما تازگی داشت و سوالات امتحانی نیز بیش از آنکه بر مبنای تئوری محض طراحی شود، براساس همین مسائل عملی طراحی می‌شد و شیوه‌ای بود برای آزمون توانایی تحلیل اقتصادی دانشجویان.

آن زمان در کلاس‌های درس اقتصاد خرد با پیچ‌گوشتی و اهم‌متر حاضر می‌شدم؛ زیرا پس از پایان درس، سراغ تست مدارهای سخت‌افزاری می‌رفتم. اصرار زیادی داشتند که از این کارهای یدی و بی‌ارزش دست بردارم و با توجه به استعدادی که ندارم به کارهای باکلاس‌تر مانند مشارکت در پروژه‌های کلان اقتصادی بپردازم. یادم می‌آید که همیشه از آینده شغلی‌ام در این رشته واهمه داشتم و فکر می‌کردم نباید سوابق تحصیلی و کاری‌ام را فدای این عشق‌های زودگذر کنم. بالاخره این جنگ طولانی بر سر آینده شغلی من با پیروزی استاد خاتمه یافت و مثل مولانا که پس از آشنایی با شمس تبریزی مسیر زندگی‌اش عوض شد، ما هم پیچ‌گوشتی و اهم‌متر خود را بخشیدیم و به جرگه مثلا محققان اقتصادی درآمدیم. احساس مسوولیت ایشان در مورد دانشجویان همیشه از یک استاد عادی فراتر بود و گاه به احساس مسوولیت یک‌پدر نسبت به فرزندانش شبیه می‌شد و همواره نه فقط در مسائل درسی و علمی، بلکه در همه جنبه‌های زندگی من خود را دخیل و دارای مسوولیت می‌دانستند.

به هر حال در زمانی فارغ‌التحصیل شدم که همه مغزها به مجرد دریافت مدرک، تقاضای صدور ویزا می‌دادند و من هم که خیلی احساساتی بودم و فکر می‌کردم قرار است کارهای نشدنی را انجام دهم در ایران ماندم. یادم می‌آید که هر وقت با مشکلات زیاد اینجا تصمیم به رفتن می‌گرفتم، ایشان همیشه با رفتن من مخالف بودند و همیشه به جای محسنات زندگی در خارج، از معایب آن سخن می‌گفتند. به هر حال در اینجا ماندم؛ غافل از آنکه در این مملکت سیستم انگیزشی به طور معکوس عمل می‌کند و رفتگان را تشویق و ماندگان را تحقیر می‌کنند.

در سه‌ترمی که با ایشان کلاس داشتم به‌ندرت به خاطر می‌آورم در مثال‌هایی که می‌زدند نکته‌ای از مندرجات جراید ارائه ندهند تا نشان دهند سطح درک مفاهیم اقتصادی در ایران تا چه حد پایین است. از آنچه در کلاس‌ها به یاد می‌آورم، ایشان بر جا انداختن مفاهیم کلیدی اقتصاد در نزد سیاستگذاران و افکار عمومی تاکید بسیاری داشتند و به نظرم این از ویژگی‌های کم‌نظیر ایشان در مقایسه با استادانی بود که گرچه ممکن است بر تئوری‌های اقتصاد تسلط داشته باشند، ولی همواره خود را به نظرات پای‌تخته‌ای محدود کرده و دانشجویان خود را به یک سی‌دی از اطلاعاتی تبدیل می‌کنند که مدت‌هاست قدرت تحلیل و تاثیرگذاری خود را از دست داده است.

تصور می‌کنم، ضرورت خروج نظرات اقتصادی از کلاس‌های دربسته و جلسات سیاستگذاران و ورود آن به عرصه عمومی از اشتراکات قوی بین من و ایشان بود و به هر حال تغییر جهت بعدی‌ام به سوی روزنامه‌نگاری اقتصادی هم به‌واسطه احساس مسوولیت ایشان در این عرصه یا شاید پیدا کردن یک‌شغل نان و آب‌دار برای من بود! به یاد دارم همیشه کیفیت و کمیت مقالاتم را به من گوشزد می‌کردند. احساس مسوولیت ایشان در شغل معلمی و حتی سرپرستی دانشجویان سال‌ها پس از فارغ‌التحصیلی مثال‌زدنی است و حداقل مجموعه دانشجویان ایشان به‌جز حقیر، میراث بزرگی برای آینده کشور به حساب می‌آیند.

حداقل در آینده نزدیک اطمینان دارم که استادی با ویژگی‌های جامع‌الاطراف ایشان یافت نخواهد شد و باز هم یقین دارم که کیفیت آموزشی دانشجویان مشابه در سال‌های آینده کاهش خواهد یافت. نسلی که ایشان پرورش داده‌اند نخواهند گذاشت نامشان از یادها فراموش شود؛ بالاخص که دکتر سید محمد طبیبیان، مجموعه منحصربه‌فردی از تاریخ اقتصادی ایران را در ذهن دارند و گردآوری آن می‌تواند بخشی از تاریخ معاصر ایران تلقی شود؛ جایی که تاریخ‌نگاری سیاسی، فضای تاریخ‌نگاری در حوزه‌های دیگر را بسیار محدود کرده است.