پژوهش و علم اقتصاد

ابتدا در این باره باید پرسید که پژوهش یعنی چه؟ به نظرم یعنی گفتن حرف تازه؛ تلاش برای پاسخگویی به سوالی که جواب کاملش را نمی‌دانیم یا توضیح جنبه‌ای از یک پدیده که قبلا به آن توجه نکرده‌ایم. مستند کردن یک رابطه در داده که تا به حال کسی آن را ندیده، بهترین تعریف برای مفهوم پژوهش است. طبیعتا پاسخ به سوالات مختلف ارزش برابر ندارد و اصلا یک چالش مهم در آکادمی آن است که چگونه محققان را تشویق کنیم به مسائل «مهم» فکر کنند. مسائل مهم چه هستند؟ سوال سختی است و کمی فلسفی، بنابراین وارد این بحث نمی‌شوم و به این حد اکتفا می‌کنم که از دید من در اقتصاد، به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم، باید به افزایش رفاه اجتماعی مربوط باشد.

اما تا انتهای دوره کارشناسی ارشد چقدر کار پژوهشی انجام داده‌ایم؟ در اکثر اوقات تقریبا هیچ. دوران کارشناسی که تکلیفش مشخص است. در دوران ارشد هم تز که بسیار آموزنده هم است، عملا انجام یک همورک-ریسرچ طولانی است؛ یعنی استاد مساله را تعریف می‌کند و شما پژوهش را انجام می‌دهی، با گام‌های پاسخ دادن به سوال آشنا می‌شوی و مکانیک ریسرچ را انجام می‌دهی. ولی اصل کار پژوهش چیست؟ تعریف سوال/پیشنهاد مکانیزم تازه. اینها را استاد برای شما انجام داده! ایرادی هم ندارد. بالاخره باید با نحوه پیاده‌سازی کار پژوهشی آشنا بود. اساسا فرق Thesis و Desertaion این است که در اولی معمولا یک مقاله را می‌گیری و کمی گسترش می‌دهی، اما در دومی باید سخن تازه بگویی (و اساسا از نظر حقیر، سخن تازه گفتن از کمالات انسانی است؛ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ).

با این مقدمه باید بگویم که ‌گذار یا عبور از دوره لیسانس به کارشناسی ارشد خیلی راحت‌تر از گذار از کارشناسی ارشد به دکتراست. تا آخر دوره ارشد خوب یاد گرفته‌ای که چگونه مطالب مشخص سیلابس را خوب یاد بگیری و امتحان بدهی و نمره بگیری. شش، هفت‌سال در این کار ورزیده شده‌ای. قبل از آن هم در مدرسه همین کار را می‌کردی. حالا در دکترا، حداقل در چیزی که اینجا می‌بینم، نمره کمترین اهمیت را دارد. آدم‌های بزرگی هستند که آن‌قدر درگیر کار پژوهشی هستند که دو یا سه‌بار یک درس را می‌افتند! به همین سوی چراغ قسم. چه چیزی اهمیت دارد؛ نوشتن یک job market paper خوب که متاسفانه یا خوشبختانه در ایران اصلا وجود ندارد. شش‌سال در دوره دکترا وقت داری تا یک‌مقاله خوب بنویسی که نمایانگر خلاقیت، توانایی علمی و فنی شما باشد. طی دوره دکترا، هر سال یک یا دو بار آن ایده را ارائه می‌دهی و از همه استادان و دانشجویان کامنت می‌گیری. بعد در سال آخر که وارد بازار کار می‌شوی (عمدتا در آکادمی و به قصد استاد شدن)، این مقاله را در دانشگاه‌های مختلف ارائه می‌دهی و از آن دفاع می‌کنی.

quant copy

خلاصه کل دوره دکترا در اقتصاد همین است. دانشگاه‌ها هم به دنبال آدم توانمندی هستند که خروجی پژوهشی باکیفیت برایشان تولید کند و job market paper در واقع نمونه کار شماست. نوشتن این مقاله و انجام پژوهش مستقل، ذاتا با درس خواندن متفاوت است و طبیعتا پیش‌نیاز آن تسلط خیلی خوب بر دروس است، اما اصلا کافی نیست. اگر بدون تجربه کار پژوهشی وارد دوره دکترا شوی، ممکن است خیلی دردناک باشد. باید ذهنت توانایی فکر کردن به مسائل و پدیده‌های دنیای واقعی و نحوه تبدیل آنها به سوال پژوهش را یاد گرفته باشد. علاوه بر آن باید «شجاعت» مطرح کردن ایده‌ها و پیاده‌سازی آنها را داشته باشی. خیلی وقت‌ها ناخودآگاه آدم می‌گوید که این کارها که برای عجم‌اوغلو به بالاست و به ما نیامده است. طبیعی هم هست که انجام دادن کاری که تقریبا هرگز نکرده‌ایم برایمان ترسناک باشد.

حالا ذهن انسان چگونه یاد می‌گیرد؟ با تجربه و تکرار. مثل شبکه‌های عصبی کامپیوتری که هر چه داده بیشتری ببینند، الگوها را بهتر کشف می‌کنند، آدمیزاد هم، البته بسیار کارآتر، هرچه تجربیات و مشاهدات بیشتری از کاری داشته باشد، بهتر چم و خم آن را می‌فهمد.  احتمالا نتیجه‌گیری طبیعی این بحث آن است که داشتن تجربه پژوهش پیش از دکترا بسیار ضروری است. این تجربه هم معمولا در قالب دستیار پژوهشی یا pre-doc قابل دسترسی است. فرصتی است تا قبل از استرس به نتیجه رسیدن پژوهش خودت در دکترا، «پشت صحنه کار پژوهشی» اساتید را ببینی. ببینی از ایده خام تا تحلیل‌های اولیه و حل مدل‌های پیچیده، آدم‌هایی که این کار را بلدند چگونه آن را انجام می‌دهند و اصلا چگونه به سوال تحقیق جدید می‌رسند؟ 

اینها چیزهایی هستند که من به آنها تجربیات دست‌اول از پشت صحنه کار پژوهشی می‌گویم و به نظرم ثمره اصلی دستیار تحقیقاتی شدن (RA) هستند. مثل همیشه البته هزینه هم دارد و آن انجام کارهای پیش پا افتاده و بعضا خسته‌کننده است. تمیزکردن داده، درست کردن وب‌سایت، شکل کشیدن و از این دست کارهای بی‌نتیجه. البته پوزیشن به پوزیشن هم فرق می‌کند. حال بسته به هدف و میزان علاقه‌تان به انجام کارهای پژوهشی باید ببینید ارزشش را دارد یا نه.