کتاب و کتابخانه، در مکتب مدیریتی محمد بهمن‌بیگی
مسعود بهره‌بر*
محمد بهمن‌بیگی با اندیشه‌های بلند و با امکانات کم، بنای تعلیمات عشایر را پی ریزی کرد. او خود در کتاب «طلای شهامت» می‌نویسد: «با یک چادر، با دو زیلو، با یک تخته سیاه و اندکی گچ سفید، بنای قشنگی را پی افکنده بودم.

بنایی استوار، بنایی که از باد و باران بیم گزند نداشت ... من از میان این کودکان خانه به‌دوش و بی‌نام‌ونشان، هزاران معلم، مهندس، ادیب، قاضی، طبیب و مدیر پرورده بودم. صدها هزار کودک سرگردان عشایری را در طول سالیان دراز درس داده بودم ...»
بهمن‌بیگی اندیشمندی بود که تعلیم و تربیت را صرفا در کلیشه کلاس درس، معلم، کتاب درسی و جمع و تفریق نمی‌دانست. او تربیت را مقدم بر تعلیم و شهامت را زیبنده‌تر از سواد می‌پنداشت. از این‌رو هرجا که آموزشگاهی بنا می‌کرد، در کنار دروس عمومی آموزش و پرورش به فکر آموزش‌های مهم‌تری نیز بود. ایجاد آزمایشگاه در مدارس سیار عشایری مقدور نبود؛ او «جعبه علوم» را ابداع کرد. حمل قفسه‌های کتابخانه در مدارس سیار عشایری امکان‌پذیر نبود؛ او «کتابخانه سیار» راه‌اندازی کرد. شاهکار بهمن‎بیگی آنقدر پر رمز و راز است که اگر زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد، می‎تواند الهام‎بخش و نجات‎بخش بسیاری از برنامه‎های ناکام و فعالیت‎های بی‌ثمر نظام تعلیم و تربیت در عصر کنونی شود.
یکی از شاهکارهای بهمن‎بیگی که تاکنون کمتر مورد دقت محققان و پژوهشگران قرار گرفته و حتی خود او نیز در آثارش کمتر به آن پرداخته است، موضوع کتاب و کتابخانه در تعلیمات عشایر است. دقت و اصراری که بهمن‎بیگی به موضوع کتابخوانی دانش‎آموزان داشت در تفکر هیچ مدیر، نهاد و سازمانی در کشور دیده نشده است. اهمیت تاکید بهمن‎بیگی به موضوع کتابخانه در آموزشگاه‎های عشایری نزدیک به نیم قرن پیش، زمانی آشکار می‎شود که می‎بینیم در نظام فعلی آموزش و پرورش پست سازمانی کتابدار را از مدارس کشور حذف می‎کنند و عملا بسیاری از کتابخانه‌ها را در مدارس به تعطیلی می‎کشانند؛ آن هم در عصری که آن را عصر اطلاعات نامیده‎اند.
بهمن‌بیگی در قطعه «جعبه علوم» در کتاب «به اجاقت قسم» می‌نویسد: «آموزش بچه‎های عشایر سبب شد که من مجبور شوم پس از سال‌ها اقامت در ایل به شهر بیایم و با فروش قسمتی از گوسفندانم صاحب‎ خانه و کتابخانه شوم. خانه سابقم چادر سفید کوچکی بود در کنار چادر بزرگ سیاه پدر. کتابخانه سابقم چمدان جادار رنگ‌ و ‌رو‌رفته‌ای بود پر از کتاب که طناب پیچ بر پشت قاطری باربر فاصله بین ییلاق و قشلاق را می‎پیمود ...
از این کتابخانه سیار خاطره‎های بسیار دارم:
همین که پس از قریب دو ماه سیر و سفر پاییزی و بهاری به گرمسیر یا سردسیر می‎رسیدیم چمدانم را می‎گشودم، کتاب‎ها را درون چادر می‎چیدم و بیشتر اوقات سرگرم مطالعه می‎شدم. برای میان راه کتاب‎های سبک و دم‌دستی داشتم ...
هرگاه از کارهای آموزشی و اداری فراغت می‎یافتم، به سراغ کتاب‎هایم می‎رفتم. تشنگی کشیده ‎بودم. در جست‌وجوی آب بودم. اغلب شب‎هایم با کتاب‎ها می‎گذشت. چراغ مطالعه داشتم و این برای کسی که روزگاری دراز از بوی نفت و دود هیزم رنج برده بود، نعمتی بود خداداد ... »
آری او با این پیشینه و با این اندیشه که کتاب و الفبا تنها راه نجات است، قدم در راه باسواد کردن فرزندان عشایر گذاشت. او می‎دانست که تنها خواندن کتب درسی برای رهایی از دیو جهل کافی نیست. بنابراین پس از راه‌اندازی مدارس سیار عشایری به فکر ایجاد کتابخانه‎های سیار افتاد. او در سال ۱۳۴۷ کتابخانه‎های سیار عشایری را در ایلات قشقایی، عرب، باصری، ممسنی و بویراحمد ایجاد کرد. بهمن‎بیگی به آموزش همه‌جانبه بچه‎ها و باسواد شدن آنها اعتقاد عمیق داشت. تنها به آموزش محتوای کتب درسی بسنده نمی‎کرد. کتب درسی را برای باسواد ‎شدن بچه‌ها کافی نمی‎دانست. او در کتاب «به اجاقت قسم» در انتهای داستان «آموزش عشایر و زبان فارسی» می‎نویسد: «ما بسیاری از آثار این بزرگواران (نویسندگان و مترجمان هنرمند آینده کشور) را با هفت کتابخانه سیار که در اختیار داشتیم به کوهستان‎ها و بیابان‎ها می‎بردیم و انبوه کتاب‎ها و کتابچه‎ها و مجلات را به ایلات می‎رساندیم... من پیوسته در این آرزو بودم که کاش به جای اتومبیل، هلی‌کوپتر داشتم تا این اوراق و دفاتر را زودتر و بیشتر بر سر نوجوانان عشایر فرو ریزم.»
او تشنگی فرزندان عشایر را حس کرده بود و خوب فهمیده بود که این عطش را چگونه فرو نشاند. دستیارانش این گفته او را تا اعماق وجود درک کرده بودند که «تنها راه نجات در لابه‌لای الفبا خفته است.» از این رو در راهی که انتخاب کرده بودند از جان و مال مایه می‎گذاشتند.
نظام مدیریتی خاصی که بهمن‎بیگی برای نظارت و کنترل مدارس پیاده کرده بود، او را یاری می‎کرد که بهتر بتواند کتاب‎ها را میان کودکان و نوجوانان عشایر ببرد. بسیاری از راهنمایان تعلیماتی، به هنگام بازرسی دوره‎ای از مدارس، نقش کتابدار را نیز ایفا می‎کردند. آنها به همراه خود کتاب‎های جدید را به مدارس می‎بردند و کتاب‎های قبلی را باز می‎گرداندند. لندرورهای سبز برای بچه‌های عشایر پیام‎آور شادی و نشاط بودند.
کتابخانه دبیرستان عشایری، در میان کتابخانه‎های آموزشگاهی کشور منحصر به‌فرد بود. ادیب، نویسنده و دانشمندی نبود که حداقل یک اثر او در این کتابخانه موجود نباشد. استانداردهای جهانی در این کتابخانه به خوبی پیاده شده بود. کتاب‎ها
براساس نظام رده‎بندی «دیوئی» در قفسه‎ها چیده شده بود. برگه‎دان‎های مختلف، عنوان، مولف و موضوعی دانش‎آموزان را در یافتن کتاب مورد علاقه‎شان یاری می‎کردند. کتاب‎های تست و آمادگی کنکور در کتابخانه جایی نداشت. کسی برای خواندن کتاب آشپزی و سفره‎آرایی و آرایش صورت به کتابخانه نمی‎رفت. کتابدار دغدغه پنهان نمودن هیچ کتابی را نداشت. کتاب مبتذلی در کتابخانه نبود. کتاب‎های مبتذل مشتری نداشت. کتاب‎ها با دقت و وسواس انتخاب می‎شدند. کتابخانه گنجینه‎ای بود از آثار بزرگ علمی و ادبی نویسندگان، ادبا و مکاتب مختلف ادبی جهان. یادم می‎آید در سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ دو نفر کتابدار کتابخانه را اداره می‎کرد. کتابدارانی که خود مشاور هم بودند و دانش‎آموزان را در خواندن کتاب‎های مناسب سن و سالشان راهنمایی می‎کردند. دکوراسیون چوبی قهوه‎ای‌رنگ، دیوارهای آجرنما، سقف سفید، میزهای مطالعه چوبی تک‌نفره و فضای آرام و دلنشین سالن مطالعه کتابخانه هیچ‎گاه از یاد و خاطره دانش‎آموزان دبیرستان عشایری محو نخواهد شد. این‌گونه بود که دانش‎آموزان دبیرستان عشایری در آزمون‎ها و مسابقات علمی و ادبی گوی سبقت را از همه رقبا می‎ربودند. خواندن رمان‎ها و آثار معروف نویسندگان بزرگ و مکاتب ادبی جهان، از دانش‎آموزان، فارغ‌التحصیلانی باسواد، باذوق و هنرمند می‎ساخت و این چنین بود که اکنون آنها در هر کجا که مشغول خدمت به وطن هستند، سرآمد همکاران خویشند. موفقیت‎های دانش‎آموزان دبیرستان عشایری مرهون تفکر انسانی است که آرزو می‎کرد ای‌کاش به جای ماشین هلی‌کوپتر داشت که کتاب‎ها را سریع‌تر به دست فرزندانش برساند. او در دانشگاه علم حقوق خوانده بود؛ ولی به واسطه هوش و نبوغ سرشار، مانند یک متخصص علوم تربیتی خوب فهمیده بود که کتاب خواندن را باید از کودکی به فرزندان آموخت. بهمن‎بیگی با ایجاد کتابخانه‎های سیار در مدارس عشایری فرهنگ کتابخوانی را در میان فرزندان عشایر نهادینه می‎کرد. تقریبا همه مدارس عشایری از نعمت این کتابخانه‎های سیار برخوردار بودند. در هر مدرسه‎ای حداقل یک صندوقچه چوبی زردرنگ وجود داشت که کتاب‎ها در آن نگهداری می‎شد. کتاب‎هایی رنگارنگ از نویسندگان مختلف با مضامین متفاوت؛ شعر، قصه و داستان. آن صندوقچه‎های زرد گنجینه‎های ارزشمندی بودند که بهمن‎بیگی برای فرزندان عشایر به ارمغان می‎فرستاد.
آری! بهمن‎بیگی مدیری بود کتابخوان، کتابخوانی بود دانشمند، دانشمندی بود دلسوز و دلسوزی بود توانمند، آموزگاری شایسته بالاترین مراتب فردوس برین.
* مسعود بهره‌بر، دانش‌آموخته دبیرستان عشایری مرحوم بهمن‌بیگی، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی، مدیر فعلی موسسه فرهنگی و انتشاراتی «همارا» است. (bahrebar@gmail.com)