محمدولی اسدی، ملقب به «مصباح دیوان» و «مصباح‌السلطنه» فرزند میرزا علی‌اکبر بیرجندی در ۱۲۵۷ تولد یافت و تحصیلات خود را در حد متعارف انجام داد و وارد دستگاه امیر شوکت‌الملک علم امیر قائنات شد. تدریجا به پیشکاری و اداره املاک او منصوب گردید و در دستگاه او شخص اول بود. صاحب ثروت نسبی شد. امیر قائنات در دوره چهارم او را به عنوان نماینده مجلس از طرف مردم بیرجند به تهران فرستاد. اسدی توانست خیلی زود در تهران شهرتی به هم بزند. با تیمورتاش و داور طرح دوستی ریخت و برای انقراض قاجاریه و سلطنت پهلوی به تلاش افتاد. در دوره پنجم و ششم در مجلس وکالت داشت و جزو متولیان بود. بسیاری از امور مملکت در منزل او حل و فصل می‌شد. در دوره هفتم فرزند ارشدش سلمان اسدی را که تازه از دانشگاه کمبریج لندن فارغ‌التحصیل شده بود، به مجلس فرستاد و خود از طرف رضاشاه با کمک تیمورتاش متولی‌باشی آستان قدس رضوی گردید و مقام و موقعیت خاصی یافت. خدماتش فوق‌العاده مورد رضایت بود. در ۱۳۱۴ که مساله تغییر کلاه و کشف حجاب پیش آمد، رضاشاه نظر اسدی را خواست. او معتقد بود که موضوع کشف حجاب و تغییر کلاه فعلا در مشهد مطرح نشود، زیرا اجرای آن ممکن است خشم مردم را برانگیزد و حوادث سوئی به بار بیاورد. در عوض فتح‌الله پاکروان استاندار و پاسیار محمد رفیع نوایی رییس نظمیه و سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشگر عکس وی نظر داشتند. در هر حال استاندار اجرای امر را قبول کرد و شهربانی مامور اجرای آن شد. مردم مشهد در مقابل این تصمیم دولت سر تسلیم فرود نیاوردند و در مسجد گوهرشاد اجتماع نمودند. شیخ بهلول برای آنان سخن گفت. مردم در مقام مقابله برآمدند. قوای انتظامی مداخله کرد. از لشگر کمک خواستند و فرمانده لشگر یک هنگ پیاده را به فرماندهی سرهنگ قادری مامور سرکوبی مردم نمود. مردم را در مسجد گوهرشاد به گلوله بستند.

به هر نحوی که بود مردم را متفرق ساختند و گزارشی به تهران ارسال گردید و کاسه و کوزه را بر سر اسدی شکستند، چون قبلا اسدی چنین پیش‌بینی کرده بود، گفتند برای اجرای نظر خود در این امر مداخله داشته است و ذهن شاه را نسبت به او مشوب نمودند. برای رسیدگی و محاکمه و مجازات اسدی هیاتی از تهران سریعا به مشهد رفت.

در روز قیام مسجد گوهرشاد، اسدی در شهر نبود و برای سرکشی به املاک آستانه در خارج از مشهد به سر می‌برد. شامگاهان در وکیل‌آباد از موضوع مستحضر شد و محکم به سرخود کوفت. از سابق اختلافات شدیدی بین او و استاندار و فرمانده لشگر وجود داشت. استاندار وجود اسدی را مانع کارهای خود می‌دانست و در هر فرصت منتظر پرونده‌سازی بود. بهترین موقعیت پیش آمده بود. اسدی به این امر وقوف داشت و می‌دانست استاندار دامن او را در این کار آلوده خواهد کرد. پیش‌بینی او درست بود. او همان شب تحت نظر قرار گرفت تا هیات اعزامی از تهران به مشهد رسید. ریاست این هیات را یکی از درجه‌داران ارتش آن روز به نام سرتیپ عباس البرز به عهده داشت و سرهنگ آقاخان خلعتبری بازجویی توسط همین هیات انجام گرفت و از او اقاریری به زور اخذ کردند. دادگاه تشکیل دادند و او را به اتفاق ‌آرا به اعدام محکوم ساختند و مراتب را به تهران گزارش نمودند. هیات دیگری به ریاست فضل‌الله زاهدی که در آن وقت سرتیپ بود، امر تجدیدنظر را انجام داد و حکم اعدام را تایید نمود. فرزندان وی در تهران به کمک محمدعلی فروغی اقداماتی به عمل آوردند؛ ولی فروغی نیز به علت قرابت با اسدی مغضوب و از کار برکنار و خانه‌نشین شد. مع‌الوصف تلگرافی به مشهد مخابره شد که فعلا از اجرای حکم خودداری شود. تلگراف را پنهان نمودند، حکم را به اجرا گذاشتند و به تهران گزارش دادند که تلگراف پس از اجرای حکم به دست ما رسیده است.

بعد از شهریور ۱۳۲۰ فرزندان اسدی موضوع بی‌گناهی پدر خود را مطرح و دستور رسیدگی مجدد صادر شد. دادگاه غیابا او را از اتهامات منتسبه تبرئه نمود و آن هم وقتی که فقط از استخوان‌های او چند قطعه بیشتر باقی نمانده بود. بازماندگان جسد اسدی را از گورستان عمومی خارج ساختند و او را با تشریفات نظامی در مقبره اختصاصی واقع در جوار حضرت ثامن‌الائمه(ع) دفن کردند.