اختلاف مصدق و کاشانی

در مردادماه سال ۱۳۳۱ آیت‌ا...، در نشستی که با نمایندگان داشت، تا آنجا که به خاطر دارم مطالبی عنوان کرد که دیدگاه شخصی او بود، از جمله اینکه:«روی کار آوردن قوام آخرین پرده بازی اجانب بود.»

«دولت، ولو اینکه اختیارات گرفته و امیدوارم کامیاب شود، باید از کمک آقایان نمایندگان برخوردار باشد.»

«باید اختلاف مسلکی را کنار بگذاریم و همه با هم در کمال مهربانی، در صلاح و خیر مملکت اقدام کنیم.»

گرچه این مطالب با صحیح است و احسنت نمایندگان روبه‌رو شد؛ ولی از همان هنگام معلوم بود که ریشه اختلافات هر روز جوانه تازه‌ای را به بار می‌آورد؛ تا آنجا که در مورد انتصابات، نامه‌های مبادله شده بین آیت‌ا.... کاشانی و دکتر مصدق عمق اختلاف را روشن می‌کند. مفاد نامه‌های آیت‌ا...، تا آنجا که به خاطر دارم، از این قرار بود که اگر وضع به این منوال ادامه یابد نه تنها تهران، بلکه ایران را ترک خواهد کرد و دکتر مصدق در پاسخ نوشت:

«چنانچه بخواهید اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایید، خاصه اینکه هیچ گونه اصلاحی ممکن نیست، مگر اینکه متصدی مطلقا در کار خود آزاد باشد و در پایان می‌نویسد: «چرا حضرتعالی از شهر خارجی شوید اجازه فرمایید بنده از مداخله در امور خودداری کنم!»

بنابراین، شکست نهضت از درون آغاز شد که بالاخره هم به کودتای ۲۸ مرداد انجامید. البته در اینجا نمی‌توانیم شخص معینی را مسوول بدانیم. با توجه به اینکه شاه و درباریان و همه آنهایی که از نهضت بریده بودند، هر یک به سهم خود موجبات این شکست را فراهم کردند، سیاست‌های خارجی هم در چنین اوضاع و احوالی سوار بر موج شدند و نتیجه آن شد که دیدیم. ضمنا باید به این موضوع هم اشاره کنم که دکتر مصدق در قایقی نشسته بود که سوراخ بود؛ حتی نزدیک‌ترین اعضای کابینه او با اقدامات و اعمال او موافق نبودند.

برای تایید این مطلب به پاسخ عبدالعلی‌ لطفی، وزیر دادگستری دولت مصدق در دادگاه توجه بفرمایید. تا آنجا که به یاد دارم، لطفی چنین می‌گوید: «من با روش اخلاقی ایشان (دکتر مصدق) جور نبودم؛ فوق‌العاده سوء‌ظن، عصبانی و بی‌گذشت هستند. جیک و پیکشان با دکتر فاطمی بود. مکرر، زیاده از حد، توهیناتی کردند که من خون جگر خوردم و این اهانت‌ها یک دفعه، دو دفعه و سه دفعه نبود. من از سیاست‌های خارج از هیات‌دولت بی‌خبر بودم. هر بار استعفا کردم بنا کردن به گریه کردن و عذر خواستن!»

دکتر مصدق، که از این اظهارات لطفی دلتنگ شده بود، می‌گوید: «خود ایشان اظهار فرمودند، از ایشان معذرت طلبیدم؛ دیگر جا نداشت که با یک دکتر مصدق افتاده این طور رفتار کنند و چنین بیاناتی بفرمایند. حق این بود که تا ساعتی که کار ما در زندان تمام نشده از یکدیگر طرفداری کنیم و قدر ایامی را که با هم کار کرده‌ایم بدانیم، این گله بنده است!»

البته باید به این نکته توجه داشت که دکتر مصدق در برخورد با اطرافیان و حتی همه گروه‌های اجتماعی بسیار بزرگ، باهوش و نکته‌سنج بود. یادم هست که در اولین سالگرد ۳۰ تیر من و اصغر گیتی‌بین از حزب ایران، داریوش فروهر از حزب ملت ایران و اطمینانی از نیروی سوم برای برگزاری میتینگ به مناسبت سالروز ۳۰ تیر نزد سرهنگ اشرفی فرماندار نظامی رفته بودیم. ما هیچ کدام موافق نبودیم که حزب توده هم میتینگ بدهد. به هر حال، نتوانستیم با سرهنگ اشرفی به توافق برسیم و قرار شد به دیدن دکتر مصدق برویم. در دیدار با دکتر مصدق چون ایشان می‌دانست احزاب وابسته به جبهه ملی نفرات زیادی ندارند و بیشتر پرچم و پلاکارد هستند و این حزب توده است که کادر متشکل فعال دارد، با درخواست ما موافقت نکردند. مثالی زدند و گفتند: آتش و آب با هم سازگاری ندارند و هر گاه به هم برخورد کنند اثر یکدیگر را خنثی خواهند کرد، ولی سماور می‌تواند آب و آتش را در کنار هم شکل دهد و توصیه کردند، شما کاری نکنید که مساله‌ای ایجاد شود. هرچه ما و مرحوم فروهر اصرار کردیم ایشان نپذیرفت. نتیجه آن شد که صبح روز ۳۰ تیر ۳۲ دستجات و احزاب وابسته به جبهه ملی میتینگ دادند و بعد از ظهر هم حزب توده و گروه‌های وابسته به آن میتینگ خود را برگزار کردند.

رسولی: آقای دکتر نراقی، شما اختلاف میان آیت‌ا... کاشانی با دکتر مصدق را چگونه دیدید؟ از چه زمانی شروع شد و بر سر چه موضوعاتی بود؟

دکتر نراقی: بنده در آخر مرداد ۱۳۳۱ از فرنگستان به ایران برگشتم و به جهت نسبتی که با مرحوم آیت‌ا... کاشانی داشتم از همان روزهای اول در منزل ایشان حضور داشتم.

آیت‌ا... کاشانی می‌گفت که خبرنگاران و دیپلمات‌های خارجی اینجا می‌آیند؛ تو هم بیا و ترجمه کن. خب من هم خیلی علاقه داشتم، چون برایم آموزنده بود. منزل ایشان برای من مثل یک کلوپ سیاسی بود و همه جور آدم از طبقات مختلف مردم از سران بازار گرفته تا روحانیون و اعضای جبهه ملی، نمایندگان مجلس و کسانی که به نهضت علاقه‌ای داشتند به آنجا می‌آمدند. هنوز میان سران نهضت روابط صمیمانه‌ای برقرار بود؛ اما منزل دکتر مصدق چنین وضعی نداشت و فقط جلسات رسمی در آنجا برقرار بود.

زمانی که دکتر مصدق لایحه اختیارات را در اواسط مرداد به مجلس برد هر چند مجلس هم با آن موافقت کرد؛ اما کم‌کم زمزمه‌های مخالفت شنیده شد. البته مخالفت جدی آیت‌ا... کاشانی زمانی بود که دکتر مصدق درخواست تمدید اختیارات برای مدت یک سال دیگر کرد.