این روزها که اتحادیه اروپا به دلیل مشکل پدیدار شده در یونان با آسیب‌های جدی مواجه شده است و پول واحد اروپایی شرایط سختی را تجربه می‌کند، بسیاری از علاقه‌مندان می‌پرسند که اتحادیه اروپا چرا، در چه شرایطی و با کدام هدف‌ها تاسیس شد؟ موسسه مطالعات بازرگانی در اوایل ۱۳۷۲، تاریخچه تشکیل اتحادیه اروپا را بررسی کرده است که آن را در چند شماره می‌خوانید: ریشه‌های ایده «اتحاد اروپا»

قاره اروپا در سراسر تاریخ خود، همواره ناآرام، آسیب‌پذیر، پرتضاد، در معرض رقابت و کثرت‌گرا بوده است. کشورهای اروپایی هر چند از وجوه مشترکی برخوردار بوده‌اند لکن از چهار قرن پیش تا اواسط قرن بیستم، همواره در نزاع دائم به سر می‌برده‌اند.

طی اعصار و قرون گذشته، روشنفکران و رهبران سیاسی اروپا همواره در رویای غلبه بر جدایی سیاسی شدید اروپا بوده‌اند و کسانی نیز تمام هم و غم خود را وقف پایان بخشیدن به جنگ و استقرار و سپس استمرار صلح کرده‌اند. حتی تعدادی از رهبران سیاسی اروپا رویای وحدت اروپا را از طریق فتح نظامی و ایجاد امپراطوری در سر می‌پروراندند که از آن جمله می‌توان از «شارلمانی» و خاندان «هابسبورگ» و «ناپلئون» نام برد.

الگوی مورد استناد بسیاری از نویسندگان قرون گذشته همانا امپراطوری قدیم رم بود. آنها به ترویج فکر یک اروپای مسیحی متحد می‌پرداختند که بتواند از یک سو با خود در صلح و آرامش به سر برد و از سوی دیگر، در مقابل تهاجم و یورش اقوام غیراروپایی از خود دفاع نماید. بنابراین، ارزشمندترین سود حاصل از اتحاد در نزد آنها، استمرار صلح و پرهیز از جنگ با یکدیگر بود.

«طرح بزرگ» منسوب به «هنری چهارم» - پادشاه فرانسه- و وزیرش «سالی»، شامل پیشنهاد ایجاد یک جمهوری بزرگ اروپا بود که کلیه امیرنشین‌ها و سلطنت‌نشین‌های اروپا را که مجزا و منفرد بودند متحد ساخته و در حالت همزیستی مسالمت‌آمیز قرار دهد.

با گذشت زمان و شروع عصر روشنگری و جا افتادن افکاری مرتبط با لیبرالیسم و دموکراسی، اتحاد حول محور مذهب جای خود را به اتحاد حول نهادهای تشکیلاتی داد. برای بعضی‌ها کاملا روشن بود که تضمین تداوم صلح، در پذیرش قوانین و برپایی نهادهای بین‌المللی قرار داشت.

چنین کسانی استدلال می‌نمودند که همچنان که قانون می‌تواند روابط بین انسان‌ها را انتظام بخشد، قادر خواهد بود که روابط بین کشورها را نیز به سمت نظم هدایت نماید. اندیشمندان زیادی، عمر خود را وقف آن نمودند تا این امر را از حیطه نظر به حیطه عمل درآورند. «ویلیام پن»- متفکر بزرگ انگلیسی که بعدها به تابعیت آمریکا درآمد- در اثر سفرهای زیاد خود در اروپا و مشاهده خرابی‌ها و خسارات ناشی از جنگ‌های طولانی سده هفدهم، رساله‌ای در سال ۱۶۹۳ منتشر ساخت که مطالب آن راجع به استقرار صلح در حال و آینده اروپا بود. او پیشنهاد نمود که نهادی به مثابه پارلمان اروپا ایجاد شود که بین منازعات کشورهای مستقل، داوری نموده و بتواند تصمیمات خود را در مورد مخالفین، به مرحله اجرا درآورد. بنابراین «ویلیام پن» یکی از نخستین کسانی بود که فکر ایجاد یک پارلمان اروپایی و خاتمه دادن به وضعیت دولت‌های جداگانه اروپایی را مطرح ساخت.

«جرمی بنتام»، نویسنده و اندیشمند قرن هجده، نیز از ایجاد یک مجلس اروپایی همراه با یک ارتش مشترک سخن به میان آورد و «ژان ژاک روسو» نیز از تشکیل یک فدراسیون اروپایی حمایت می‌کرد.

«ایمانوئل کانت»- فیلسوف بزرگ آلمانی- در سال ۱۷۹۵ رساله‌ای تحت عنوان «به سوی صلح پایدار» منتشر ساخت. از نظر «کانت»، وجود دولت به معنای تعرض و تهاجم بود. وی تنازع را وضعیت حاکم بر طبیعت می‌دانست. در عین حال متذکر می‌گردید که توانایی بشر در مقابل طبیعت که همان توانایی در امر قانون‌گذاری باشد، می‌تواند منجر به تغییر اوضاع گردد. وی تصریح می‌نمود که می‌توان به منازعات پایان داد که این کار نه در اثر پیروزی در جنگ بلکه از طریق قانون امکان‌پذیر است. «کانت» وجود قوانین بین‌المللی را که زاده جنگ هستند راه‌حل مساله به شمار نمی‌آورد. وی از قوانینی سخن به میان می‌آورد که باعث ایجاد یک فدراسیون از کشورهای آزاد شود که خود آزادانه به این عمل مبادرت ورزند. البته خود «کانت» نیز اذعان می‌داشت که وی نیز مانند دیگر اندیشمندان قادر به حل این تناقض نمی‌باشد که چطور امکان دارد فدراسیون مربوطه به قدری قدرتمند باشد که از یک سو بتواند به گونه‌ای مسالمت‌آمیز با اعضای خود همزیستی داشته و تحت سلطه آنها قرار نگیرد و از سوی دیگر، میزان قدرت آن نیز به حدی نباشد تا آنها را به زیر سلطه کشد.

تمامی افکار و عقاید فوق منجر به برخوردهای روشنفکرانه بیشتری در قرن نوزده گردید که بسیاری از آنها مدیون افکار و آثار «هانری سن‌سیمون» بود. «سن‌سیمون» که شاهد جنگ استقلال آمریکا و چگونگی جریان نوشتن قانون اساسی این کشور بود در سال ۱۸۱۴ همراه با «اگوستن‌تیری» مبادرت به انتشار «درباره تجدید سازمان اجتماع اروپا» کرد. وی بر خلاف «پن» و «کانت»، ایده مشارکت دولت را به مشارکت مردم تغییر داد و پیشنهاد ایجاد یک پارلمان اروپایی را نمود که از حیطه نفوذ دولت‌های ملی خارج بوده و از قدرت کافی جهت حل منازعات مابین آنها برخوردار باشد. حلقه ارتباط بین متفکرین گذشته با «سن سیمون» و پیروان وی همانا ایده برقراری صلح به کمک ایجاد ایالات متحده اروپا بود.

برای اغلب روشنفکران قرن نوزده، عبارت «ایالات متحده اروپا» عبارتی آشنا محسوب می‌شد. حتی «ویکتور هوگو»، رمان‌نویس برجسته فرانسه، از آن در کنگره صلح پاریس - که به سال ۱۸۴۹ مربوط می‌شود - نیز سخن به میان آورده بود.

«کارلو کاتانئو»، متفکر ایتالیایی نیز راه‌حلی براساس اصلی که دولت را متشکل از سطوح مختلف - از محلی گرفته تا جهانی-می‌دانست، ارائه نمود. بدین معنا که یک فرد اهل یورکشایر می‌تواند در عین حال فردی اهل شمال انگلستان، شهروندی از بریتانیا، یک اروپایی و در نهایت شهروندی از جهان محسوب گردد.اما به رساله‌ها، ایده‌ها و مقالات یادشده توجه چندانی نمی‌شد و کشورهای اروپایی از طریق تسخیر کشور دیگر، الحاق کشورهای همسایه به خاک خود، شورش بر علیه یک حکمران خارجی، ‌مبادرت به تحکیم مواضع خود می‌نمودند و تمامی این اعمال را نیز به اسم آزادی و اتحاد ملی انجام می‌دادند. این امر هم منجر به قیام کشورهای تحت‌سلطه و مقاومت از سوی آنها می‌گشت و آتش جنگ را مشتعل نگه می‌داشت.

علاوه‌بر این افکار که بیشتر ماهیتی سیاسی داشت، افکار دیگری نیز ارائه می‌گردید که بیشتر متوجه جنبه‌های اقتصادی یکپارچگی اروپا بود که از آن جمله ایجاد یک اتحادیه گمرکی یا یک منطقه آزاد تجاری اروپا جزو آنها قلمداد می‌شد. انجام چنین طرح‌هایی در رابطه با قاره اروپا،‌ در آن دوران موفقیت‌آمیز نبود. ترتیبات مربوط به تجارت آزاد اغلب کوتاه‌مدت و ایجاد اتحادیه‌های گمرکی نیز عمدتا منطقه‌ای و نه اروپایی بود و به لحاظ جنبه حمایت‌گرایانه آنها با مخالفت سایرین روبه‌رو می‌گردید.