اثر هنری لب فنجون

 آسلی بورک کافه

استانبول

کانسپت کافه تو استانبول برای خودش حکایتی است؛ یه‌کم با سبک ما تو ایران متفاوته. اونجا رفتن و نشستن توی یک کافه و خوردن چایی و یک دسر و شیرینی مختصر خیلی موضوع رایجی محسوب می‌شه و به همین دلیل مکرر هم اتفاق می‌افته. در حالی که ما تو ایران، معمولا قبل از کافه رفتن تصمیم می‌گیریم که کافه بریم و کار! محسوب می‌شه. حالا ما از کجا سر از این کافه درآوردیم؟ ظهر جلسه‌مون تو این محل تموم شد و باید سریع جلسه‌ بعدی رو می‌رفتیم، دیدیم وقت کافی برای ناهار خوردن نداریم، به همین دلیل همین کافه که نزدیک‌مون بود نشستیم و گفتیم یک چیز دست گرمی بخوریم تا جلسه بعدی رو هم به نحوی بگذرونیم. کافه‌ جالبی بود، دور تا دور آشپزخونه‌اش یخچال گذاشته بودن و داخل یخچال انواع شیرینی و شورینی موجود بود و راحت و بدون منو می‌شد چیزی که مورد نیازه رو انتخاب کرد. ما هم کمی یخچال‌ها رو بازرسی کردیم و دست آخر دیدم که هیچ کدوم رو دوست ندارم و حیفه با خوردن اونها اشتهای خودم رو خراب بکنم و تصمیمم رو به نوشیدن چایی تقلیل دادم. دوستم هم چایی و سوفله انتخاب کرد (سوفله یه جور دسر فرانسوی هست که در دلش کلی شکلات مذاب داره!). وقتی داشتیم می‌رفتیم سمت میزمون تاکید کردم که چایی‌هامون تو فنجون بزرگ باشه. نشستیم به صحبت و خب وای فای هم که نداشت! کلا در ترکیه خیلی رایجه که بنویسند وای فای داریم و بخوانند وای فای نداریم! اینجا هم گفتن شرمنده اختلالی پیش اومده! وقت خوردن چایی دیدم که فنجون چایی دوستم روش رژ لبه! تعجب کردم به گوشه‌اش دست مالیدم و دیدم بله رژ لبه! گارسون اول اهمیتی نداد اما گارسون دوم مثل جت برد و عوضش کرد. خیلی خیلی اشتباه بدیه و از نظر من قابل بخشش نیست. دیگه یه ظرف ساده رو‌ هم قرار باشه نشورید و از سر باز کنید که دیگه هیچ.