منابع هژمونی منطقه‌ای ایران

در حالی که ارتش یمن اعلام کرده که حملات آنها در تلافی جنگ اسرائیل علیه حماس است، اما در واقع پیچیده‌‌‌تر است. به نظر می‌رسد حمایت ایران از انصارالله یمن بخشی از طرحی است که تهران برای کشاندن غرب به یک درگیری طولانی در خاورمیانه به منظور تشدید اختلافات منطقه‌‌‌ای و پیشبرد هژمونی خود‌‌‌ دنبال می‌کند. در سال‌های اخیر، ایران به طور مداوم نقش‌‌‌آفرینی خود را در منطقه نشان داده است. به‌رغم تلاش‌‌‌های غرب و اسرائیل برای جلوگیری از نفوذ ایران اما این کشور اقداماتی را در منطقه انجام داده و تحولات اخیر نشانه‌‌‌ای از شکست غرب در این زمینه است. حتی مجموعه‌‌‌ای از بسته‌‌‌های تحریمی سخت و حملات هدفمند علیه برخی مقامات ایرانی، تهران را از پیگیری اهداف سیاست خارجی خود دور نکرده است.

نشریه اینترنتی کانورسیشن در این گزارش مدعی شده است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران علاوه بر تامین مالی و آموزش نیروهای یمنی، توانایی بالایی در هماهنگی حماس و حزب‌‌‌الله در حملات آنها علیه اسرائیل دارد. این گزارش در عین حال مدعی شد ایران یکی از متحدان کلیدی روسیه در طول جنگ در اوکراین بوده و به ولادیمیر پوتین کمک کرده تا با حملات منظم به زیرساخت‌‌‌های برق در طول دو سال جنگ، فشار خود را بر کی‌یف حفظ کند.

دولت تجدیدنظرطلب؟

به طور خلاصه، ایران یک دولت تجدیدنظرطلب است که می‌‌‌خواهد نظم منطقه‌‌‌ای را تغییر دهد و رفتار تهاجمی‌‌‌اش احتمالا ادامه خواهد داشت. اکنون مشکل بزرگ‌تر (و تکرار‌شونده) که غرب باید به آن بپردازد این است که چگونه می‌توان از توسعه توان هسته‌‌‌ای ایران جلوگیری کرد. این توانایی بدون شک ایران را در انجام برخی اقدامات شجاع‌تر می‌کند. دولت باراک اوباما تصور می‌‌‌کرد که می‌توان این مشکل را با ارائه مشوق‌‌‌های اقتصادی به ایران در ازای تضمین‌‌‌هایی مبنی بر کاهش سطح غنی‌‌‌سازی اورانیوم توسط تهران کاهش داد. این امر در توافق هسته‌‌‌ای در سال ۲۰۱۵ بین ایران، ۱+۵ (اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد - به علاوه آلمان) و اتحادیه اروپا به اوج خود رسید.

اما برجام امروز تقریبا از بین رفته است. دونالد ترامپ با خروج ایالات متحده از توافق در سال ۲۰۱۸ ناقوس مرگ برجام را به صدا درآورد. تلاش‌‌‌های دولت بایدن برای احیای این توافق نیز هنوز به نتیجه نرسیده است. در حال حاضر، با توجه به فروپاشی روابط ایران و غرب، به نظر می‌رسد که این امر بسیار دور باشد. در هر صورت، کل رویکرد، ساختارهای اجتماعی داخلی را که سیاست خارجی ایران را پیش می‌برد، مورد ملاحظه قرار نداده‌است. رفتار این کشور بر اساس تاریخ و هویت آن به عنوان یک قدرت امپراتوری سابق شکل گرفته است. این چیزی است که بریتانیا و غرب باید به آن توجه کنند.

بیشتر هویت ملی ایران ترکیبی از شور انقلابی، اسلام شیعی و نوعی ناسیونالیسم متمرکز بر تاریخ ایران پیش از اسلام، به‌ویژه امپراتوری ایران در دوران سلسله هخامنشیان (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) است. ایران به عنوان یک قدرت امپراتوری سابق و کشوری که انقلاب را تجربه کرده است، فرض می‌کند که حق طبیعی حضور گسترده در منطقه را دارد. موضع تهران با احساس تکلیف دینی هدایت می‌شود. این کشور نقش محافظ جهان تشیع را بر عهده دارد که تا حدی باعث رقابت آن با عربستان سعودی شده است. برعکس، گفتمان سیاست خارجی ایران به غرب به عنوان یک موجودیت انحرافی و امپریالیستی می‌نگرد. این روایت ملی، به‌‌‌عنوان دولتی تحت حملات همیشگی غرب، تجربه درگیری‌‌‌ها با امپراتوری روسیه در قرن نوزدهم و با بریتانیا و آمریکا بر سر کودتای ۱۹۵۳ که به سرنگونی نخست‌‌‌وزیر منتخب محمد مصدق منجر شد، تکیه می‌کند. گمان می‌رود که کودتا شرایط را برای انقلاب ۱۹۷۹ فراهم کرد.

من معتقدم این دو عامل محرک‌‌‌های اصلی رویکرد تهاجمی و ماجراجویی ایرانیان هستند. استقامت کشور در برابر تحریم‌‌‌های غرب که بخشی از آن به دلیل تجارت با روسیه و چین کاهش یافته است، باید به ما یادآوری کند که ایران کشوری نیست که به راحتی جاه‌‌‌طلبی‌‌‌های منطقه‌‌‌ای خود را کنار بگذارد. اگرچه گرانت شاپس، وزیر دفاع بریتانیا از ایران خواسته است تا نیروهای نیابتی خود را کنترل کند، اما به دلیل درخواست بریتانیا، ایران به طور ناگهانی حمایت‌‌‌هایش از نیروهای نیابتی‌‌‌اش را متوقف نخواهد کرد.

بدون سلاح هسته‌‌‌ای

تجهیز ایران به توانایی هسته‌‌‌ای لزوما به این معنا نیست که از آن استفاده خواهد کرد. اما این تصمیم، عزم تهران را برای ادامه رفتار کنونی‌‌‌اش بیشتر می‌کند. این امر اساسا توازن قوا در منطقه را مختل می‌کند و می‌تواند به یک مسابقه تسلیحاتی مارپیچ‌وار با عربستان سعودی منجر شود. بنابراین سیاست خارجی اصلی بریتانیا در خاورمیانه باید جلوگیری از دستیابی ایران به زرادخانه هسته‌‌‌ای باشد. بریتانیا تاکنون از اعمال اقدامات قهری برای بازدارندگی ایران اجتناب کرده است. اما استراتژی بریتانیا در قبال ایران باید بدون ابهام و با خطوط قرمز روشن باشد. ایجاد ائتلاف با شرکای منطقه‌‌‌ای کلید این امر خواهد بود. دولت کنونی بریتانیا به طور قابل‌‌‌توجهی نمی‌‌‌خواهد تنش‌‌‌ها را تشدید کند و ممکن است بخواهد سیاستی بدون ریسک در منطقه دنبال کند. اما، به طور فزاینده‌‌‌ای، این گزینه ممکن است دیگر در دسترس نباشد.