زندگی من، یک عکاس حرفه‌ای

غزال صادقی

بخش پایانی

روز گذشته بخش نخست گفت‌و‌گو با کامران عدل را خواندید. وی درخصوص عکاسی و انتخاب آثار و ارسال آنها به نمایشگاه‌ها و حراجی‌های بزرگ دنیا صحبت کرد.در این بخش با عدل در مورد تحول فرم در عکاسی، نوع نگاهش به زندگی و غیره به صحبت نشسته‌ایم. در بیشتر این کارها جنبه تاریخی و فرهنگی مطرح بوده و می‌بینیم یک تحولی نیز در عکاسی فرم پیدا شده.

بله عکاسی فرم بوده، اما من از این شکل از عکاسی هم گذشتم. در عکاسی فرم با حرکت هستم، یعنی فرمی که حرکت می‌کند. یعنی مشخص است که حرکت می‌کند، من الان عکاسی پرتره می‌کنم و به جرات می‌گویم که گردن کلفت‌ترین عکاس نورپرداز ایران هستم. بی‌جا نیست چون در عکاسی مدرن من دیگر نور مرحله اول کار نیست، مرحله حرکت آن فرم بیشتر مطرح است یعنی عکاسی قرن نوزدهم دیگر نیست. عکاسی ۱۰ سال پیش من هم نیست، یک عکاسی دیگر است. یعنی در حال حاضر عکاسی برای من یک انیستالیشن (چیدمان) هم شده. یعنی از آن فرم کلاسیک عکاسی فاصله می‌گیرم و می‌روم تا ببینم به کجا می‌رسد.

همه شما را به عنوان یک عکاس معماری می‌شناسد، اما در این نمایشگاه چنین عکس‌هایی نمی‌بینیم؟

همه مرا به عنوان عکاس معماری می‌شناسند، اما من عکاس معماری صرف نیستم. کتاب «مدرنیست معماری مارتینیک» شامل ۶۵۰ عکس است که در هیچ کتاب معماری در دنیا نمی‌بینم و در ظرف کمتر از دو ماه این کتاب تمام شد، به طوری که خود من هم یک نسخه از آن را ندارم آن کار اساسی من است، اما من وقتی خودم می‌خواهم برای خودم عکاسی کنم چند جور عکاسی می‌کنم حتی عکس‌های اجتماعی نیز شامل حال آن می‌شود. به عنوان مثال حتی زمانی که عکاسی معماری می‌کنم یک جور دیگر کار می‌کنم یعنی فرم را وارد عکاسی معماری می‌کنم و سیستم این نوع از عکاسی را به هم می‌ریزم و به همین دلیل از میان عکاسان مختلفی که از تمام دنیا آمدند و «مارتینیک» را عکاسی کردند، عکس‌های من انتخاب شد.

با تغییر در قوانین حاکم فرم‌های مختلف عکاسی آیا مخاطبانتان را از دست نمی‌دهید؟

موضوع این است که عکاسی یک موجود زنده است و پیش می‌رود به نظر من باید با دوره خودش تغییر کند. من سعی می‌کنم این کار را انجام دهم. منتها مخاطب‌های من آدم‌های باشعوری هستند و آن نوع از عکاسی مدرن من را درک می‌کنند و قبول می‌کنند ممکن است که در ایران و جهان مردم عکس‌هایی ببینند که عادت ندارند، اما من معتقدم کسی باید این کار را انجام دهد.

من به همه می‌گویم تا کی می‌خواهید عکس خودتان را بگیرید و انواع و اقسام روتوش را روی آن انجام بدهید و به دیوار بزنید. مثلا عکاسی عروسی‌ها در ایران عقب‌گرد کرده و برگشته به قرن نوزدهم و فاجعه‌ای با این تازه به دوران رسیده‌هایی که عروسی می‌کنند رخ داده است. این افراد به قول معروف عکاسی باربی می‌کنند. یعنی وقتی به عکس نگاه می‌کنی پوست صورت به شکل پلاستیک است و اصلا به واقعیت نزدیک نیست، پس در مقابل این جریانات حاکم باید حرکتی انجام دهیم که این شکل از عکاسی برگردد.

با وجود این روتوش‌ها و تغییراتی که عکاسی دیجیتال به وجود می‌آورد، آیا عکاسی به صورت گذشته را دوست دارید یا دیجیتال؟

من خودم در این نمایشگاه ۱۵ عکس دیجیتال دارم و خود من عکاسی دیجیتال را دوست دارم، چون بسیار کار سختی است، در گذشته روی دوربین سه دگمه بود یک دگمه دیافراگم، یکی سرعت و آخری نیز ASA. الان در روی دوربین‌های دیجیتال ۱۸ دگمه داریم که با هر کدام از دگمه‌ها می‌توانی عکس را تغییر دهی. حالا به غیر از این دگمه‌ها وقتی عکس‌ها را در کامپیوتر می‌ریزی باز از یک تا بی‌نهایت برای عکاس دگمه هست، منتها تفاوت اینجا است که در گذشته وقتی عکاسی می‌کردی عکس را سه جور بیشتر نمی‌دیدی، اما امروز این ۱۸ را ضرب در ۱۱ می‌کنی که فقط روی دوربین می‌توانی کار کنی و آن را هم ضرب در بی‌نهایت کنید که می‌توانید روی کامپیوتر کار کنی. پس در ثانیه‌ای که می‌خواهی عکاسی اجتماعی انجام دهی که یک‌هزارم ثانیه زمان داری باید تصمیم بگیری که کدام یک از این دگمه‌ها را فشار دهی. در اینجاست که عکاسی سخت است.

چرا همیشه می‌گویید عکاسی سخت‌ترین کار دنیا است؟

برای اینکه پارامترهای ما نهایت ندارد، پارامتر نور ما هر ساعت تغییر می‌کند، بازتاب پارامتر نور در هر فصل تغییر می‌کند، پارامتر در موقعیت‌های شمالی، جنوبی، غربی و شرقی فرق می‌کند. بعد از پارامتر مخاطب ما هم فرق می‌کند یعنی در آنجا است که ما وارد میلیاردها پارامتر می‌شویم. به عنوان مثال مگر یک جراح قلب با چند نوع قلب در عمر حرفه‌اش سر و کار دارد، اما برای من این چنین نیست. وقتی که من در منهای ۲۷ درجه به اضافه ۶۰ درجه کار می‌کنم، احساس من فرق می‌کند نوع برداشت من تغییر می‌کند و اشک من در می‌آید. در هر حال انتخاب خودم است عاشق آن هستم، اما در نهایت روی تمام زندگی من تاثیر می‌گذارد و آنجا است که کار من با یک دکتر، مهندس و اصلا هر کسی که در موقعیت ثابت کار می‌کند، فرق می‌‌کند.

یک عکاس حرفه‌ای چگونه زندگی می‌کند؟

من یک عکسی اینجا دارم که ۲۰ عکس در آن است، زندگی مرا در دوران عکاسی‌ام نشان می‌دهد، می‌خواستم آن را روی دیوار بگذارم، اما مدیر گالری مخالف بود و گفت: چیز زشتی است. اما من دوست داشتم که مردم با دیدن آن با گوشه‌ای از زندگی یک عکاس آشنا شوند. آنچه که مسلم است زندگی ما مانند بقیه مردم نیست و فرق می‌کند. مثلا من به عمرم پول بلیت هواپیما و هتل ندادم و تمام دنیا را هم دیدم. شاید اگر این را به کسی بگویی تعجب کند و بگوید چگونه ممکن است و خب من می‌گویم باید عکاس و باید کامران عدل باشی.

برخی از عکس‌ها را که نگاه می‌کنیم تصور می‌کنیم در هنگام عکس‌برداری با سختی‌ها و دشواری‌های زیادی روبه‌رو شدید، این گونه نیست؟

همین طور است و سخت‌ترین آنها عکس «سینه‌زنی» متعلق به سال ۱۳۵۶ است، من از این مراسم سینه‌زنی در بوشهر عکاسی می‌کردم که متوجه شدم چند نفر از سینه‌زنان از کار و ظاهر من خوششان نیامد و با قصد حمله کردن به سوی من آمدند، حتی نگاه خصمانه آنها در این عکس هم مشخص است، لحظه آخر یک‌نفر به آنها اشاره کرد که این کار را نکنند، زمان بسیار تند گذشت و در نهایت اگر این شخص دیرتر رسیده بود، نه من و نه عکس وجود نداشتیم، اما اگر از مجموعه عکس‌های این نمایشگاه بگذرید من در جاهای دیگر با خطرات زیادی روبه‌رو بودم. من در دوران جنگ و خلیج‌فارس بودم، در قلعه رودخانه به خاطر گرفتن یک عکس از یک دره به ارتفاع ۲۰ متر پرت شدم و خودم می‌دانم که در دوران زندگی حرفه‌ایم ۱۵ بار تا دم مرگ رفته‌ام و در دقیقه نود عزرائیل دستم را رها کرده است.

خیلی وقت‌ها درگیر شدم و حتی به زندان رفتم، ولی همه اینها امروز جزو خاطرات من به حساب می‌آیند.

خریداران کارهای شما بیشتر چه کسانی هستند؟

من از ابتدایی که شروع به گذاشتن نمایشگاه کردم یک سری کلکسیونر خاص داشتم که هنوز نیز آنها از من خرید می‌کنند که خب متاسفانه این بار یکی از آنها بیمار شد و نیامد، دیگران را هم چون من به طور مستقیم روی فروش نظارت نداشتم نمی‌شناختم، اما خودم هم دوست دارم بدانم عکس «آرایشگاه اصغر ملکی» را چه کسی خرید، چون من این عکس را خیلی دوست داشتم.

پس بالاخره گفتید کدام عکس را بیشتر دوست دارید؟

نه، این دوست داشتن جریان احساسی دارد. ولی منظورم این نیست که من این عکس را به عکس دیگر ترجیح می‌دهم. داستان اینجا است که باز می‌گردیم به پارامترهای مخاطب، چون عین عکسی بود که به نظر من باید مخاطب پیدا می‌کرد، اما وقتی چنین نشد کمی برایم عجیب بود.

آیا این خوشبینی را درباره عکس‌های دیگر هم که به فروش نرسید، داشتید؟

من خودم می‌دانم که یک سری از عکس‌های این نمایشگاه هیچ مخاطبی پیدا نخواهد کرد و هیچ خوشبینی خاصی نیز در انتخاب‌شان به خرج ندادم.

به عنوان مثال عکس‌های تخت جمشید یا آفریقای من چون رئال هستند و به درد کتاب می‌خورند را از ابتدا می‌دانستم که به فروش نمی‌رسند.

پس چرا آنها را در این مجموعه گذاشتید؟

برای اینکه بگویم ما هم داریم و برای اینکه آنها خاص است، برای اینکه بگویم تخت‌جمشید من یک طور دیگری است.

ببینید من خودم قبل از این مجموعه تخت جمشید از آن سه الی چهار بار دیگر عکاسی کرده بودم یک روزی به جایی می‌رسی که آن چیزی نیستی که قبلا بودی و تغییر کردم.

این عکس‌ها متعلق به سال ۱۳۷۰ است و در آن زمان رسیدم به آنجایی که گردنم در عکاسی خیلی کلفت شد و خیلی را پشت سر گذاشته بودم و خب نگاه من در این عکس‌ها با تمام عکس‌هایی که در تخت جمشید گرفته شده بود، متفاوت بود.من پیکاسو نیستم قیاس به نفس هم نمی‌کنم، اما اگر به نقاشی او توجه کنید می‌بینید از روز اول پله، پله همه مراحل را پشت سر گذاشته و با همه وجودش نشان داده من قادر به هر کاری هستم و حالا اگر کار متفاوتی می‌کنم این دیگر سلیقه و عشق من است. من هم اگر امروز کاری می‌کنم علاقه شخصی خودم است و نشان می‌دهم که همه مراحل را پشت سر گذاشتم و دوست دارم اینطوری کار کنم، حالا یک سبک است یا چیز دیگر نمی‌دانم، ولی در تمام عکس‌های آخرم وجود دارند. اما شاید اگر یک عکاس جوان این کار بکند به او بخندند چون یک نوبیسمی در آن هست که البته تجربه ۵۰ساله را در خود دارد.

قیمت هر کدام از این عکس‌ها چه میزان بود؟

قیمت هر نسخه از عکس‌ها ۹۰۰هزار تومان بود، به جز آن ۵ قطعه عکس قم، عبور، رفلکس شمس‌العماره که ۱۳۵۰هزار تومان بود و عکس «شب‌های بی‌برقی من» که عکس صندلی دوران خاموشی‌های تهران است به خاطر اینکه در مجله «CanVAS» دبی چاپ شد با قیمت یک میلیون و پانصد هزار تومان قیمت‌گذاری شد که البته مجله را خانم‌ها و آقایون روشنفکر بازدیدکننده آن را دزدیدند که از هر عکسی که در اینجا می‌بینید ۵ نسخه وجود دارد که سه نسخه آن قابل‌فروش است و دو نسخه دیگر می‌ماند برای حراجی‌ها و نمایشگاه‌های دیگر که البته نسخه ۴ و ۵ قیمت بالاتری پیدا می‌کنند، تا به‌حال ۲۱ قطعه عکس به فروش رفته است و در این نمایشگاه عکس «تمام شد» سه نسخه فروش که سقف فروش بود را داشت.