ستایش عشق نکوهش تبعیض

نگاه سوم - چرا همه فرشته‌ها سفید هستند؟

چرا حتی یک فرشته سیاه هم در آسمان نیست؟ چون خداوند فرشته‌های سیاه را به شکل تو روی زمین قرار داده.

اینها جملاتی است که نمایش کلبه عموم تم «بهروز غریب‌پور» میان دخترش و «عمو تم» ردوبدل شد.

بهروز غریب‌پور کارگردان تئاتری است که در چند سال گذشته بیشتر برای اپراهای عروسکی‌اش موردتوجه قرار گرفته بود. اما اینک پس از چند سال او دوباره به علاقه قدیم‌اش بازگشته و آن برگردان متون ادبی به نمایشنامه است. پس از تئاتر بینوایان که این کارگردان در سال‌های ۷۵ و ۷۶ در فرهنگسرای بهمن به روی صحنه برد، اکنون نوبت به رمان کلبه «عمو تم» رسیده است که به نمایشنامه تبدیل و اجرا شود.

در ظاهر بودن یک اثر کلاسیک آن هم در ارتباط با موضوع تبعیض نژاد میان سیاهان و سفیدان کمی قدیمی و کلیشه‌ای به نظر می‌رسد اما مضمون اصلی این نمایش تبعیض است. مشکلی بزرگ که در تمام ادوار تاریخ جاری است. مساله تبعیض فقط به برده‌داری مربوط نمی‌شود بلکه بحث بر سر کلیتی است که در بسیاری از ابعاد در جهان امروز اتفاق می‌افتد.

کارگردان پرکار

غریب‌پور جزو کارگردان‌هایی است که هیچ ابایی از پروژه‌های عظیم تئاتری و اجراهای پر بازیگر ندارد به‌طوری که مشابه این سیستم را می‌توان در کار بینوایان همین کارگردان دید.

کلبه عمو تم اجرایی است با نزدیک به ۵۰ بازیگر روی صحنه که ۶بازیگر آن خردسال هستند، متشکل از دکورهای ثابت و انبوهی دکورهای متحرک اجرایی با افکت‌ها، موسیقی‌های متعدد و سیستم صوتی جهت تقویت صدای بازیگران، حجم بالایی از لباس‌های طراحی‌شده و گریم پرکار و سنگین.

غریب‌پور در تمام لحظه‌های اجرای نمایش، حضوری فعال و موثر دارد و جدای از مقام کارگردانی در مقام نویسنده، طراح صحنه، لباس، نور و ... نیز ظاهر می‌شود.

فضای صحنه

داستان نمایش فضای آمریکا را در نیمه اول قرن ۱۹ ترسیم می‌کند، فضایی تاریک با تکیه‌بر خشونت و محنت. انتخاب انبار بزرگ پنبه به عنوان پس‌زمینه رویدادها و حضور برده‌های سیاه‌پوست با ارابه‌های حمل‌کننده پنبه دور تا دور صحنه بیش از هر چیز وجود سیاهان در جنوب آمریکا به عنوان نیروی تولید در آن فضا اشاره دارد.

یکی از عوامل مهم دیگر که غریب‌پور آن را به زیبایی ترسیم‌کرده استفاده از بازیگرانی است که به عنوان توده بردگان از آنها استفاده می‌شود و بیانگر رنج‌ها و آلام سپاهان است که آنها در تمام صحنه بزرگ نمایش گرد می‌آیند. حضور آنها در راستای تصویرسازی و خلق فضا بسیار ضروری است حتی در صحنه پایانی نمایش که به لحاظ بصری بسیار زیباست تمام بازیگران فارغ از شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی به صحنه می‌‌آیند و سرود آزادی را سر می‌دهند.

داستان را فراموش کنید

بهروز غریب‌پور در ارتباط با مراحل مختلف کار نمایش خود تا اجرای آن می‌گوید: در این نمایش همه گروه عاشقانه کار کردند و از این میان ۵۵نفر بازیگران نمایش از یکم تا ۲۲بهمن ماه سال گذشته به طور مداوم تا چهار بامداد کار می‌کردند تا بتوانند این نمایش را در زمان مقرر آماده اجرا کنند. وی همچنین درباره شیوه طراحی صحنه و لباس کار کلبه عمو تم می‌گوید: همواره این موضوع مطرح می‌شود که هزینه طراحی صحنه و لباس نمایش‌های من زیاد است. در حالی که ما این نمایش را با کمترین هزینه طراحی کردیم. ماگاردی‌های دستی را در ازای هر کدام ۳۱هزار تومان خریداری کردیم و تمام طراحی‌های صحنه و لباس را خودمان درست کردیم. به طوری که هنگام دوخت لباس‌ها خانه هر کدام از ما تبدیل به بخشی از کارگاه طراحی لباس شد. غریب‌پور در پاسخ به این سوال که کدام یک از صحنه‌ها در مواجه با بیننده تاثیرگذارتر بود، گفت: حضور بیلی با پرچم آزادی در میان تماشاگران در حالی که در صحنه‌ای از نمایش کشته می‌شود، در این صحنه به مخاطب تاکید می‌شود که داستان را فراموش کنید ما جهان بشری هستیم. به همین خاطر تمام بازیگران نمایش که نقش برده را بازی می‌کنند نیز به مویه و زاری می‌پردازند.

این کارگردان همچنین در ارتباط با استفاده از موسیقی کولی‌ها و موسیقی یونان به جای موسیقی آمریکای لاتین توضیح داد: من در کارم از موسیقی کولی‌ها و موسیقی باستان استفاده کرده‌ام و سعی کردم تا نوعی عزاداری برای «عمو تم» را در تمام کار تسری دهم، چون فکر می‌کنم این کار کمک کند که بدانند بروز یک اتفاق مهم در حوزه ادبیات و تئاتر متعلق به یک کشور نیست و به کل جهان متعلق است.

در اوایل قرن نوزدهم مالک ثروتمندی مجبور می‌شود که در پی مشکلات شدید مالی، بهترین و وفادارترین برده‌اش به نام تم و یک کودک به نام هلن را بفروشد. الیزا همراه دخترش فرار می‌کند، او که تحت تعقیب است به صورت معجزه‌آسایی از رودخانه یخ‌زده اوهایو عبور می‌کند، سپس به شرکتی که متعلق به تفکرات ضد برده‌ای است پناه می‌برد و همسرش نیز که از دست ارباب ظالم خود فرار کرده به او می‌پیوندد. اما سرنوشت عمو تم غم‌انگیز است: تم با اینکه فرصت زیادی برای فرار دارد به ارباب خود خیانت نمی‌کند و با تاجر برده همراه می‌شود و در نهایت بعد از پشت سرگذاشتن فراز و نشیب‌های بسیار به دست سیمون لگری می‌افتد که او را به کشتزار پنبه خود می‌برد تا از او یک مراقب بسازد. تم از بدرفتاری با برادرانش سرباز می‌زند و با نیروی ایمان به مقابله با ارباب می‌پردازد. ارباب خشمگین می‌شود و او را تا سر حد مرگ می‌زند. از سوی دیگر ارباب سابق «تم» به جست‌وجوی او برای خرید مجددش برآمده، تنها شانس شنیدن آخرین کلمات را از دهان وی پیدا می‌کند کلماتی درباره عشق و بخشش.