در باب استقلال و معانی آن

فردریک باستیا

مترجم: مجید روئین‌ پرویزی

من در اینجا با دوستان چپم سخن خواهم گفت.

اغلب می‌گوییم «اگر جنگی پیش آمد و ما برای مثلا تامین آهن و زغال‌سنگ‌مان محتاج به انگلستان شویم، آن وقت چه کاری از دستمان ساخته است؟» آنها هم از آن طرف می‌گویند «اگر با فرانسه وارد جنگ شدیم و تامین برخی ملزومات به خطر افتاد، آنگاه چه بر سر انگلستان خواهد آمد؟»

چیزی که در این میان نادیده گرفته می‌شود این است: آن شکل وابستگی که از طریق مبادله و معاملات تجاری ایجاد می‌شود، یک وابستگی دوطرفه است. ما بدون آنکه کشوری خارجی به ما وابسته بشود به او وابسته نخواهیم شد. اساس اجتماع هم بر همین اصل استوار است. شکستن روابط و پیوندهای طبیعی به معنای مستقل ساختن خود از دیگران نیست.

به این نکته توجه کنید: کشوری که از ترس احتمال وقوع جنگ خود را منزوی می‌کند، آیا همین نفس عمل گوشه گرفتن‌اش، محرک جنگ نیست؟ این کار وقوع جنگ را آسان‌تر، کم‌هزینه‌تر و حتی مقبول‌تر می‌کند. اگر کشورها بازارهای دائمی برای یکدیگر باشند، اگر روابط متقابل به شکلی میانشان برقرار باشد که از قطع آن هر دو طرف دچار خسارت شوند؛ آنگاه دیگر جنگ، دقیقا به همان دلایلی که می‌توانند آغازگرش باشند، از میان خواهد رفت. به خاطر نیاز به منافع، مشوق‌ها، دستاویزهای کاری و نیاز به همراهی همگان با یکدیگر.

من کاملا متوجه هستم که به خاطر این سخنان باید مورد لعن و نفرین قرار گیرم، چون دوستان چپ نیازی به رسمیت شناختن نفع شخصی نمی‌بینند، چون من برادری میان ملت‌ها را بر منافع شخصی افراد نشانده‌ام- همان نفع شخصی پلید و کسالت‌آور. خیلی خوشبینانه‌تر، پنداشته می‌شود که برادری و صلح باید در خیرخواهی، محبت و حتی تا حدودی از خودگذشتگی ریشه داشته باشد.

چه وقت ریاکاری سرانجام از قلمرو کتاب‌ها و مقالات شورانگیز چپ رخت می‌بندد؟ چه وقت می‌خواهیم از این تناقضات میان افکار و اعمالمان دست بکشیم؟ ما نفع شخصی را تقبیح و توبیخ می‌کنیم، یعنی به عبارت دیگر، آنچه را که خوب و مفید است از خود می‌رانیم (مگر خوبی چیزی غیر از آن است که همه انسان‌ها به دنبالش باشند؟) گویی که نفع شخصی همان اصل لازم، ازلی و تردیدناپذیری نبوده است که کمال انسان بر پایه آن بنا شده است. آیا همه ما خود را به مانند فرشتگانی فارغ از خویشتن نمی‌نمایانیم؟

چون صلح و رفاه مادی با یکدیگر همراه‌اند و خواست خداوند بوده که این هماهنگی زیبا را در جهان پایه بگذارد، آیا من نباید نظم او را ستایش کنم، آیا من نباید با مسرت خاطر قوانینی که عدالت را شرط شادمانی قرار داده‌اند، بپذیرم؟ دوستان چپ من اگر از خود گذشتگی به راستی این همه برای شما جاذبه دارد، چرا آن را در زندگی خصوصی‌تان به کار نمی‌زنید؟ جامعه هم از شما متشکر خواهد بود، زیرا بالاخره گاهی لازم است که کسی خود را فدا کند؛ اما اینکه آن را به عنوان یک اصل مسلم بر بشریت تحمیل کنید، نهایت بی‌خردی است. از خودگذشتگی همگانی؛ یعنی قربانی کردن همگان و این همان پلیدی است که جامه تئوریک بر تن کرده است.

با این وجود به شکر خدا، مهم نیست که چه میزان از این مقالات نوشته یا خوانده شوند، زیرا جهان به حرکت خود بر پایه همان نیروی محرک اجتماعی ادامه خواهد داد، شر را پس خواهد زد و به دنبال خوبی خواهد رفت و ما نیز نفع شخصی را ارج خواهیم نهاد.

به هر حال، خیلی طعنه‌آمیز است که ببینیم این احساسات ایثارگرانه در دفاع از خود یغماگری به کار گرفته می‌شوند. ببینیم که این از خود گذشتگی افسار گسیخته چه به بار می‌آورد!

کدام ماده از قوانین حمایتی و تعرفه‌ها است که از فقرا دفاع کند؟ آقایان، در بذل و بخشش آنچه که از خودتان است راحت و آسوده باشید، اما اجازه بدهید که ما خودمان درباره شیوه مصرف دست رنجمان تصمیم بگیریم. تا آنجا که می‌توانید از خودگذشتگی کنید، عملی بسیار زیبا و پسندیده هم هست، اما حداقل در کارهایتان یکرنگ باشید.