نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

یک مزیت مهم این طرح تحقیق ترکیبی را باید در همین ابتدا ذکر کرد. در اکثر بررسی‌های موجود، دولت‌های کشورهای در حال توسعه برای مقایسه بر حسب موقعیت جغرافیایی یا فرهنگی یا مطابق با سطح توسعه‌یافتگی اقتصادهای‌شان دسته‌بندی می‌شوند. بنابراین مرسوم است که کشورهای آفریقایی یا آمریکای لاتین و به تازگی کشورهای تازه صنعتی‌شده داشته باشیم که زیر مجموعه‌های مرتبط برای تحلیل تطبیقی هستند.

یک رویکرد که شباهت‌ها را در موارد کاملا متضاد بررسی می‌کند لزوما پژوهش را فراتر از تمرکز بررسی‌های منطقه‌ای حرکت می‌دهد. مزیت آن در تشویق به طرح‌های طبقه‌بندی جدید برای مقایسات بین منطقه‌ای بوده که به عنوان «‌نقشه نظری‌» امیدبخش برای استخراج گروه‌های دولت‌های جدید متمایز در دنیای در حال توسعه عمل می‌کنند. اما حتی اگر این خواسته‌های نظری تحقق نمی‌یابد، مقایسه بین‌منطقه‌ای، موثرترین روش برای نشان دادن این موضوع است که چرا اکثر صادرکنندگان نفت، هر چند نعمت داشته‌اند، وقتی با کشورهای «‌ناداری‌» مثل السالوادور مقایسه می‌شوند، ثابت می‌شود که همتایان امروزی شاه میداس هستند.

فصل دوم

از طلای اسپانیایی به طلای سیاه:

رونق کالایی درگذشته و حال

سانچو در حالی که شتابان می‌دوید تا مانع برخورد اسب و نیزه شکسته دون کیشوت با «غول‌ها» شود فریاد زد: «مگر من به شما نگفتم که آنها آسیاب بادی هستند!» اگر بنیانگذار اوپک خوان پابلو پرز آلفونزو امروز زنده بود شاید همین واژه‌های شخصیت مشهور سروانتس را تکرار می‌کرد. پرز آلفونزو در موطن خویش ونزوئلا انسانی دوراندیش و عاطفی شناخته می‌شد وی در درک تصاویر نادرستی که افت و خیز قیمت نفت ترسیم می‌کرد سال‌ها جلوتر از زمان خود بود. سال‌ها پیش در ۱۹۵۹ هنگامی که قیمت نفت افت شدیدی یافت و صادرکنندگان باور کردند که به زودی اوضاع فاجعه‌بار می‌شود او دولت‌های بی‌میل را قانع کرد که لحظه مناسب برای تشکیل سازمان تولیدکنندگان نفت فرا رسیده است تا ارزش این منبع طبیعی را حفظ کنند. اندیشه وی با موفقیت حیرت‌آور اوپک در یک دهه بعد به بار نشست. اما در ۱۹۷۶- در خلال سرخوشی دیوانه‌وار صادرکنندگان نفت بر سر یکی از بزرگترین رونق‌های کالایی در تاریخ- دیدگاه وی یک‌ بار دیگر با عرف رایج تفاوت داشت. او هشدار داد: «به ما نگاه کنید. ما دچار بحران هستیم. ما از سوء هاضمه داریم می‌میریم.»

پرزآلفونز این بار هم ثابت کرد که حق با وی است. همان طور که غول‌های دون کیشوت یک خیال‌بافی بودند در اواسط دهه ۱۹۸۰ به نظر می‌رسید توسعه موفقیت‌آمیز مبتنی بر نفت نیز توهمی بیش نبوده است. خوش‌بینی که با شوک‌های قیمتی ۷۴-۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ به وجود آمد به بدبینی تبدیل شد. زمانی که صادرکنندگان نفت ناامیدانه تلاش می‌کردند تا معضلات سیاسی و اقتصادی که به واسطه هزینه‌های بالارونده، قیمت‌های در حال نزول نفت و جلوه‌هایی از بیماری هلندی ایجاد شده بود را حل نمایند. حس غالب را می‌توان در بررسی بانک جهانی در ۱۹۸۴ یافت که نتیجه گرفت «هدف عمومی کشورهای صادرکننده نفت برای رسیدن به توسعه غیرنفتی خوداتکاء، بسیار دور از دسترس دیده می‌شود.»

شاید بدبینانه‌ترین ارزیابی از این وضعیت را یکی از دولتمردان اوپک به نام علی عتیقه در ۱۹۸۱ بر زبان آورد که گفت: «تاریخ نشان خواهد داد کشورهای صادرکننده نفت از کشف و بهره‌برداری منابع نفتی خود کمترین منفعت را بردند یا بیشتر منافعش را از دست دادند.» در حالی ‌که زمان کافی برای چنین اظهار نظر محکمی فرا نرسیده است خصوصا با توجه به داده‌های ناکافی درباره تاثیر برنامه‌های عمرانی بلند مدت، اکثر ناظران اینک معتقدند چشم‌انداز میان مدت اکثر ملت‌های نفتی نویدبخش نیست.

چرا رونق نفتی با چنین سرعتی به رکود تبدیل گشت؟ این نتیجه بالاخص حیرت‌آور است هنگامی‌ که عظمت آن رونق را ببینیم. ثروت انتقال‌یافته از کشورهای واردکننده نفت به کشورهای صادرکننده نفت در ۱۹۷۳ و دوباره در۱۹۸۰ درآمدهایی نصیبشان کرد که از درآمد در اختیار آنها در کل یک قرن قبل بیشتر بود. با این حال منافع واقعی عاید شده با اندازه این انتقال ثروت ارتباطی نداشت. این که آیا تجربه این کشورها شباهتی با غول‌های خیالی دون کیشوت یا افسانه باستانی شاه میداس یا رونق‌های کالایی گذشته داشت یا خیر، نتایج یکسان هستند: هجوم یک باره و ناگهانی ثروتی عظیم، همیشه به «خیر و صلاح» نیست. حقیقتا همان طور که نظریه‌پردازان بیماری هلندی اشاره کرده‌اند، ارزی که بسیار خواهان و طرفدار داشت به جای آنکه موهبت الهی باشد به آسانی به بلای الهی تبدیل می‌شود.

حکایت زیر از کشورهای صادرکننده نفت پس از رونق‌های ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ به روشنی عملکرد ناامیدکننده آنها را به شکل یک گروه کشور و نیز شباهت شگفت‌آور واکنش کلی هر ملت - بدون ملاحظه موقعیت جغرافیایی، فرهنگ یا نوع حکومت - را نشان می‌دهد. برای اثبات اینکه نتایج حتی پیش از نزول قیمت‌های نفت واقع گردید انگشت اصلی را بر رونق ۱۹۷۳ می‌گذاریم که نخستین و مهم‌ترین شوک برای این کشورها بود.

اما آمارهای ارایه‌‌شده نشانه‌ای نمی‌دهد تا بفهمیم چرا در درجه اول بیماری هلندی اتفاق افتاد؟ چرا همه صادرکنندگان نفت مخارج عمومی را به نحو بی‌سابقه‌ای افزایش دادند که محکوم به گرفتارشدن به چنین بیماری شوند. برای بررسی این قضیه، فصل حاضر همچنین گریزی به اسپانیای قرن شانزدهم می‌زند، موردی‌ که شباهت‌های حیرت‌آور در محیطی متفاوت دارد. این تشبیه تاریخی می‌خواهد نشان دهد چگونه چهارچوب‌های تصمیم‌گیری با رانت منابع قابل بازسازی است و بنابر این مبنای ارزشمندی برای تبیین رفتار نهادی دولت‌ها در شرایط رونق به وجود می‌آورد.