پروفسور هانس ورنر سین این روزها انتقادهایی به علم اقتصاد وارد می‌شود. برای مثال تخصیص‌های موجود بیشتر دانشجویان را وادار به حل مسائل ریاضی می‌کنند تا به مسائل سیاسی، اما نقد‌های اخیر بیشتر بر پایه سوء تفاهم و نادیده انگاشتن است. مفهوم آدام اسمیت را از «دست نامرئی» در نظر بگیرید. این مفهوم به معنای این است که اگر در جامعه رقابت کامل و تعریف دقیقی از حقوق مالکیت وجود داشه باشد تعادل بازار کارآ است. برخلاف بسیاری از انتقادها، اقتصاددانان جریان اصلی این شرایط ایده‌آل را همواره مهیا فرض نمی‌کنند. از طرفی، اقتصاددانان تمایل دارند از این شرایط به عنوان معیاری برای تشخیص شکست بازار استفاده کنندو به بررسی ایرادات و مشکلات در اقتصاد می‌پردازند. اقتصاددان همچون پزشکی است که قبل از تشخیص بیماری و تجویز دارو، می‌داند بدن سالم چگونه است. یک پزشک خوب در فرآیندهای بدن مداخله نمی‌کند مگر آنکه درمان موثری صورت گیرد. قوانین محیط زیست نمونه بارزی از شکست بازار است. اگر درآمد شرکت‌ها بازتاب همه منافعی باشد که محصول آنها به طرف ثالث اعطا شود، بازارها کارآ هستند. این در حالی است که هزینه آنها بازتاب همه زیان‌ها است.در این مورد حداکثر کردن سود منتج به حداکثر بهینه اجتماعی می‌شود اما اگر محصول به محیط‌زیست آسیب زند و شرکت هزینه‌ای پرداخت نکند، انگیزه‌ها نادرست هستند. ممکن است شرکت سودده باشد، اما به لحاظ اقتصادی ناکارآ باشد. پس با قراردادن محدودیت‌ها و وضع مالیات، انگیزه‌های شرکت در جهت درستی قرار می‌گیرد. بیماری دیگری که اقتصاددانان تشخیص می‌دهند «بیماری کینز» است. اگر تقاضا پایین باشد، با کاهش اشتغال روبه رواست (چرا که دستمزدها و قیمت‌ها در کوتاه‌مدت چسبنده است). بیماری ممکن است با تزریق دولتی، محرک‌های بدهی - مالی درمان شود. مثل تجویز چند دوز نیتروگلیسیرین به بیمار قلبی تا قلبش کار کند. برخلاف باور عموم، تورش اساسی در برابر این دارو در جریان اصلی علم اقتصاد وجود ندارد، اما این محرکات به عنوان درمان جهانی در نظر گرفته نمی‌شوند. بسیاری از بیماری‌هایی که اقتصاد را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند مزمن هستند، ولی شدید نیستند و برای آنها انواع درمان‌ها پیشنهاد می‌شوند. برای مثال مشکلات ساختاری کنونی که کشورهای جنوبی اروپا را تحت تاثیر قرارداده است را با روش کینزین برای درمان می‌کنیم که این کار مانند درمان پای شکسته با داروهای قلبی است. نیتروگلیسیرین سبب کاهش فشار خون می‌شود و این همان‌چیزی است که در اقتصاد و به‌خصوص در مورد بحران جهانی ۲۰۰۸ مورد نیاز بود اما استفاده طولانی مدت آن منجر به مرگ می‌شود. ایدئولوژی باعث گمراهی در مفاهیم می‌شود. اسمیت رقابت را شرط اساسی اجرای دست نامرئی می‌دانست، چرا که انحصارگران وانحصارگران چند قطبی مصرف کنندگان را استثمار و محصول را محدود می‌کنند، اما تنها رقابت بین تهیه‌کنندگان محصولات مشابه سودمند است. رقابت بین تهیه‌کنندگان کالاها و خدمات مکمل ناسالم است و حتی از انحصارطلبی بدتر است. شکست بازار که در ابتدا در مداخله بخش دولتی بیشتر بود، اکنون در سطح بین‌المللی رواج دارد به این معنا که رقابت بین دولت‌ها هم معمولا کارآ نیست. مثل رقابت بین دولت‌های رفاه برای جلوگیری از مهاجران اقتصادی، رقابت در پایین آوردن میزان مالیات و رقابت منظم در بخش‌های بیمه و بانک. رقابت برخلاف باور عموم همواره مفید نیست.

کلمه «نئو لیبرالیسم» برای بسیاری مضحک است، چرا که به‌عنوان نظریه حذف مقررات دست و پا گیر وآزادی اقتصادی یاد می‌شود. اما در اروپا معانی مختلفی دارد. این کلمه توسط الکساندر روستو در سال ۱۹۳۲ آورده شد و به معنای پایان لیبرالیسم قدیم است و لیبرالیسم جدید را معرفی می‌کند که از مشخصه‌های آن داشتن چارچوب قانونی یکپارچه است که بنگاه به آن عمل می‌کند. بشر اقتصادی، خود خواهانی هستندکه عقلایی رفتار می‌کنند و در مدل‌های اقتصادی قرار می‌گیرند. اخیرا به آنها نیز انتقاد‌هایی وارد شده است، چرا که انسان‌ها رفتار واقعی فردی خود را نشان نمی‌دهند. تجربیات رفتاری به‌طور قطعی ارزش پیش‌بینی این ساختار تصنعی را محدود کرده است. اما بشر اقتصادی هیچ‌گاه نخواسته است که برای پیشگویی استفاده بشود، هدف اصلی‌اش آسان‌سازی تشخیص بین شکست بازار و شکست ذهنی است. اقتصاددانان در جست‌وجوی تشخیص غیرعقلایی بودن رفتار گروهی است و مدل‌های اقتصادی فرض می‌کنند که رفتارافراد عقلایی هستند؛ با اطمینان از اینکه سیاست‌ها جوابی به ایرادات قوانین بازی است نه به اشتباهات فردی یا غیرعقلایی بودن. این کلمه «روش فردگرایی» ما را از دیکتاتوری نجات می‌دهد.