ناگفته‌های گفتنی

سپس شهرک‌نشینان و به‌طور مشخص شهرک‌نشینان راست‌گرا به صحنه آمدند، «رابین» را کشتند و «پرز» را نیز در انتخابات سرنگون و «نتانیاهو» را بر سر کار آوردند. سپس «واشنگتن» به صحنه آمد و «نتانیاهو» را سرنگون و دوباره «باراک» را بر سر کار آورد؛ اما شهرک نشینان بار دیگر «باراک» را سرنگون و «شارون» را روی کار آوردند. «شارون» نیز نگران از اینکه واشنگتن، دوباره همین روند را تکرار و او را همچون «نتانیاهو» سرنگون کند و با هدف تقویت موقعیت خود، ضمن دعوت از «باراک» برای ماندن در وزارت دفاع، در واقع خواست، پشت حزب کار سنگر بگیرد. اما شرایط داخلی اسرائیل، مانع محقق شدن این موضوع شد و «[امیر] پرتز» و همراه او «بنیامین بن الیعازر» وزیر دفاع، از حزب کار وارد ائتلاف دولت او شدند که با «شارون» همراه‌تر بودند.[...]

مایلم مساله را چکیده وار و این چنین تکرار کنم و بگویم، اسرائیل برای سازش آمادگی ندارد؛ درحالی‌که آمریکا فکر می کند منافعش تامین شده و می‌خواهد بر بستر وضعیت موجود و همخوان با منافعش به سازشی دست یابد. درمقابل، پروژه شهرک‌نشینی یهودی (اسرائیل) فکر می‌کند شروط سازشِ حداقلیِ قابل پذیرش از سوی طرف فلسطینی امنیت پایگاه را تامین نمی‌کند. این جوهره تعارض موجود میان دو شریک اسرائیلی و آمریکایی در چارچوب «همکاری راهبردی» است. البته گروه حاکم در اسرائیل که تباری اروپای شرقی دارد، تلاش کرده است، مجموعه‌های مختلف مهاجر به شهرک‌های یهودی نشین را در یک کوره فرهنگی واحد، ذوب کند که فرهنگ خودش است. این تلاش به آن معنا بود و هست که همه مهاجران، ناچار باید میراث فرهنگی خود را رها کنند و فرهنگ جدیدی را بپذیرند.

این اتفاق نیفتاد؛ زیرا فرهنگ جدیدی که به مهاجران غیر اشکنازی ارائه شد، در شکل و محتوا، وابسته به میراثی بود که بنیان‌گذاران پروژه شهرک‌سازی، با خود از کشورهای اصلی اشان و به‌ویژه اروپای شرقی به همراه آورده بودند. فرهنگی که عنصر لهستانی آن، غلبه دارد. نه تنها این تلاش موفق نبود، بلکه واکنش یهودیان شرقی را در پی داشت که احساس می‌کردند این کوششی برای جدا کردن آنها از میراث شرقی یهودی خود و تحمیل ارزش‌های یهودیان اشکنازی بر آنها تحت پوشش صهیونیسم است. درحالی‌که برخی از کثرت‌گرایی در درون موجودیت شهرک‌نشین می گویند، بسیاری از جنگ فرهنگی میان گروه‌های مختلف اجتماعی موجود در اسرائیل سخن می‌گویند. در اسرائیل امروز، مجموعه‌ای از پاره‌فرهنگ‌ها وجود دارد که هنوز به مرحله یکپارچگی و هماهنگی نرسیده است. صهیونیست‌ها پیش از تاسیس اسرائیل، بر اساس اندیشه وطن‌گزینی و شهرک‌سازی و با صرف نظر از اختلاف‌ها در مفهوم مورد نظر آنها از صهیونیسم، به فلسطین آمدند؛ چون گروه‌های مختلف صهیونیستی، فهم‌های مختلفی از صهیونیسم داشتند؛ اما فعال‌سازی تناقض‌ها در مرحله ساختن اسرائیل، به سود هیچ‌یک از آنها نبود. پس از تاسیس اسرائیل، مهاجران یهودی به علل دینی، به فلسطین آمدند و صهیونیسم، عامل هجرت آنها نبود. موج مهاجرت [دو تا سه دهه] اخیر از روسیه، به علل اقتصادی و اجتماعی انجام شد و دینی و صهیونیستی نبود.

 این مجموعه‌های مهاجر، افزون بر عرب‌های فلسطینی هستند که حدود ۲۰درصد ساکنان اسرائیل را شکل می‌دهند. همچنین یهودیان شرقی‌تبار هم هستند که نیمی از جمعیت اسرائیل را دربرمی‌گیرند و یک بافت یکپارچه ندارند. میان یهودیان شرقی، اختلاف‌هایی وجود دارد و یمنی‌ها با مغربی‌ها و هر دو با عراقی‌ها و همه آنها با یهودیان فلاشه [اتیوپیایی] متفاوت هستند. آنچه این تفاوت‌ها را تشدید می‌کند، این است که یهودیان روس که در دوره اخیر آمده‌اند، بر نگهداری فرهنگ اصلی خود پافشاری کرده و آن را نوعی خودمختاری فرهنگی می‌دانند. افزون بر همه اینها، تناقض شناخته‌شده میان سکولارها و متدینان درباره این مساله است که آیا نظام اسرائیل، نظامی لیبرال دموکرات یا دینی و یهودی است؟ هر یک این دو گروه، گفتمان سیاسی خاص خود را دارند که نمی‌توان آن را در ذیل یک فرهنگ یکپارچه، تلقی کرد.

تنها عنصر یکپارچگی میان این گروه های مختلف، شهرک‌سازی و وطن گزینی یا سرقت سرزمین فلسطین است که همه درباره آن، در کنار هم جمع می شوند.

 بنابراین می توان گفت، فرهنگ واحد وطن‌گزینی و شهرک‌سازی با اصطلاحات و مفاهیم خاص آن و تعابیر و گفتمان سیاسی، تربیتی و اجتماعی آن وجود دارد. اما جز این، یکپارچگی زیادی بین عناصر شکل‌دهنده اسرائیل یافت نمی‌شود. فرهنگ شهرک‌سازی هم به تنهایی کافی نیست و نمی‌تواند بنیادی برای یک فرهنگ ملی باشد که همه جنبه‌های زندگی را می‌پوشاند. همچنین، زبان که عنصر اصلی در محاسبه روابط میان گروه‌های مختلف اجتماعی است، به تنهایی نمی‌تواند عامل یکپارچگی ملی باشد. شاید تجربه مشترک عناصر شکل‌دهنده یک ملت، تاثیر بیشتری در قیاس با زبان واحد، در ساختن یکپارچگی ملی داشته باشد.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (4) copy