download (1)

پس از ۱۱سپتامبر، این احتمال که یک دیکتاتور باسابقه‌ جنگ با همسایگانش و پناه دادن به گروه‌های تروریستی ممکن است روزی به سلاح‌های شیمیایی، بیولوژیک یا هسته‌ای دست یابد، غیرقابل‌قبول تلقی می‌شد. در واقع، در روزهای پس از ۱۱سپتامبر، درحالی‌که آتش‌سوزی‌ها در پنتاگون و مرکز تجارت جهانی همچنان ادامه داشت، پیشنهاد‌ها برای حمله به عراق در دولت بوش مطرح شد. در واقع، در شب ۱۱سپتامبر، «پل ولفوویتز»، معاون وزیر دفاع و یکی از نویسندگان مقاله «ویکلی استاندارد» در سال۱۹۹۷ درباره صدام با عنوان «سرنگونش کن»، درخواست اطلاعاتی درباره روابط عراق با تروریست‌ها کرد. در تابستان۲۰۰۲، یک تهاجم کاملا اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید. درباره یک طرح کلی تصمیم گرفته‌شده بود و با مردم در میان گذاشته شد: جنگ سریع و تا حد زیادی بدون خون(ریزی) خواهد بود (حداقل برای ایالات‌متحده) و درآمدهای نفتی عراق تازه آزادشده هزینه‌های بازسازی را می‌پرداخت.

در دولت بوش اشتهای کمی برای ساختن کشوری به سبک طرح مارشال وجود داشت. در عوض، این امید وجود داشت که این طرح بتواند رویکردی را تقلید کند که به نظر می‌رسید در افغانستان کارساز بوده است: یک تهاجم سریع و گسترده و به دنبال آن، گذاری سریع به سمت رهبران محلی و دوست. در افغانستان، حامد کرزی، منتقد طالبان که در تبعید به سر می‌برد، چند هفته پس از تهاجم ایالات‌متحده به‌عنوان رهبر موقت این کشور انتخاب شد. درباره عراق، بسیاری در دولت بوش، امیدبخش‌ترین گزینه را «احمد چلبی» یکی از مخالفان تبعیدی صدام که با چندین نومحافظه‌کار نزدیک بود، می‌دیدند.

در اوایل سال ۲۰۰۳، زمانی که نیروهای متجاوز در خاورمیانه جمع شدند، مقام‌های پنتاگون در حال کار روی طرح‌هایی برای آن اشغال آسان بودند؛ یعنی آنچه آنها عملیات «فاز ۴» نامیدند (فاز اول تا سوم بر تجمیع و عملیات جنگی اولیه تمرکز داشت). این پروژه برنامه‌ریزی پس از جنگ (با اسم رمز «کسوف۲») از نام «پروژه‌ کسوف» برگرفته ‌شده بود که طرح متفقین برای آلمان پس از جنگ جهانی دوم بود. این کهن‌الگو سال‌ها طول کشید تا توسعه یابد. این الگو از سال۱۹۴۳ شروع شد؛ زمانی که پیروزی در افق قابل‌دسترس نبود. اما کار روی نسخه۲۰۰۳ شتاب‌زده و با منابع ضعیفی همراه بود؛ تلاشی در آخرین لحظه برای تصور عراق پسا صدام که تا زمانی که تانک‌ها و نیروها از اقیانوس اطلس عبور نکرده بودند، آغاز نشد.

همان‌طور که برنامه ریزان ارتش با این پرسش دست‌وپنجه نرم می‌کردند که چگونه با هزاران نفر از مقام‌های عمدتا سنی که حزب بعث را تشکیل می‌دادند، برخورد کنند، آنها مشابهتی آشکار در آلمان پس از جنگ یافتند. طی جنگ جهانی دوم، مقام‌ها به سرعت متوجه شدند که هر تلاشی برای «نازی‌زدایی» این کشور شکست‌خورده باید به‌دقت اجرا شود. حدود 10درصد از کل آلمان‌ها به‌طور رسمی به حزب نازی و میلیون‌ها نفر دیگر به سایر انجمن‌های کارگری و شغلیِ وابسته به نازی‌ها تعلق داشتند. ازآنجا‌که خلاص شدن از شر همه‌ آنها از نظر اداری غیرقابل ‌دفاع بود، مقام‌های ایالات‌متحده تصمیم گرفتند بدترین نقش‌آفرینان را حذف و مجازات کنند و درعین‌حال، بوروکرات های کمتر متعصب را که صرفا برای اهداف شغلی به حزب نازی پیوسته بودند، دست‌نخورده باقی بگذارند. مطابق با این سابقه، پیش‌نویس‌های اولیه «کسوف۲» یک بعث زدایی محدود را در عراق متصور بود.

پس از پیروزی

وظیفه‌ نظارت بر فاز چهارم به عهده «جی گارنر»، ژنرال بازنشسته ارتش ایالات‌متحده گذاشته شد که ریاست «دفتر بازسازی و کمک‌های بشردوستانه» (یا ORHA) را بر عهده داشت که یک اداره‌ موقت یا «دولت سرپرست» برای عراق در آستانه تهاجم بود. گارنر سابقه‌ای برجسته در این کشور داشت. در پایان جنگ خلیج‌فارس، او فرماندهی یک گروه عملیاتی را در آنجا با هدف کمک به مردم کرد بر عهده داشت؛ اما ماموریت جدید او بسیار سخت‌تر بود. او که در ژانویه۲۰۰۳ منصوب شد، تنها چند هفته فرصت داشت تا یک برنامه‌ کاری برای اداره‌ عراق ۲۵میلیونی و کشوری به وسعت کالیفرنیا تنظیم کند.

دفتر ORHA تقریبا از صفر شروع کرد، هرچند در تمام محدوده‌ «پوتومک» از پنتاگون، وزارت امور خارجه بیشتر سال۲۰۰۲ را صرف طراحی برنامه گسترده‌ پساجنگ خود کرده بود؛ گزارش ۱۳جلدی و ۱۲۰۰صفحه‌ای که با هزینه پنج‌میلیون دلار و کمک بیش از دویست تبعیدی عراقی از جمله وکلا، مهندسان و پزشکان که به ۱۷گروه کاری تقسیم ‌شده بودند، تهیه‌شده بود. تلاش وزارت امور خارجه که به‌عنوان «پروژه‌ آینده‌ عراق» شناخته می‌شد و زیر نظارت «توماس واریک» بود، به‌شدت از چلبی انتقاد کرد و - در نتیجه - توسط پنتاگون به حاشیه رانده شد. گارنر بعدها گفت که رامسفلد به او گفته بود که «پروژه آینده عراق» را نادیده بگیرد. درخواست او برای اضافه کردن واریک به تیمش رد شد.

در عوض، طرح‌های جمعی جدید و شتاب‌زده‌ پساجنگ پنتاگون، در ۱۰مارس۲۰۰۳، درست یک هفته قبل از تهاجم به شورای امنیت ملی ارائه شد. این طرح که «مگا بریف فور» نامیده می‌شود، زیر نظارت «فرانک میلر» مدیر ارشد سیاست دفاعی و کنترل تسلیحات شورای امنیت ملی بود. جلسه‌ توجیهی گسترده‌ میلر به بعث‌زدایی و همچنین آینده وزارت خارجه، سرویس‌های اطلاعاتی، پلیس، قوه قضائیه و ارتش عراق پرداخت. حتی یک کمیسیون حقیقت و آشتی را با الگوبرداری از کمیسیونی که آفریقای جنوبی پس از آپارتاید ایجاد کرده بود، پیش‌بینی کرد. مقام‌ها تصمیم گرفتند که مانند نازی‌زدایی، بعث‌زدایی هم بر نخبگان حزبی متمرکز شود و رده‌های پایین دست‌نخورده باقی بماند. نظر گارنر این بود که ایالات‌متحده احتمالا می‌تواند تنها با حذف دو رهبر ارشد از هر وزارتخانه یا آژانس به موفقیت دست یابد. «لری دی ریتا»، یکی از دستیاران ارشد رامسفلد، به یاد می‌آورد: «ما درباره تعداد بسیار محدودی صحبت می‌کردیم، چیزی شبیه به یک‌ونیم درصد بالا.» میلر آن را به همین شکل به یاد آورد: «آنچه ما توصیه کردیم بعث‌زدایی بود که قرار بود به‌آسانی و زیردستانه انجام شود.»