گرت.ام.گراف

زمانی که برمر برای سفر خود به عراق آماده می‌شد، او احساس اطمینان کرد که با اختیارات وسیع ریاست جمهوری مجهز شده است و اینکه ماموریت او دستیابی به تغییر پایدار در عراق است. طرح‌های اولیه و بسیار خوش‌بینانه‌تر ایالات‌متحده برای عراق پسا جنگ لغو شده بود، اما او و سایر مقامات مطمئن بودند که موفقیت هنوز در دسترس است.

پیش به‌سوی ماموریت

وقتی برمر با آن هواپیمای باری نیروی هوایی به عراق رسید، بیش از هر چیز بر دیکتاتور سرنگون‌شده‌ کشور متمرکزشده بود. حتی زمانی که نیروهای آمریکایی بیشتر بخش‌های این کشور را اشغال کردند، صدام و بسیاری از مقام‌های ارشد او، از جمله دو پسرش، «عُدی» و «قُصی» متواری شدند. در مقابل این پس‌زمینه، تلاش‌های خفیف بعثی‌زدایی که در زمستان در واشنگتن پیشنهاد شد، ناکافی به نظر می‌رسید. مقام‌های آمریکایی می‌ترسیدند که حزب بعث هنوز به زباله‌دان تاریخ سپرده نشده باشند. همین ترس را مردم عادی عراق هم داشتند که نگران خروج سریع آمریکایی‌ها بودند؛ اقدامی که اگر محقق می‌شد به صدام اجازه می‌داد از خاکستر برآید، به قدرت بازگردد و هرکسی را که با مهاجمان همکاری کرده بود مجازات کند. همان‌طور که برمر از دیکتاتور در حال فرار عراق به یاد می‌آورد، «او در هر کاری که ما انجام می‌دادیم حضور داشت.» ازاین‌رو، پیش‌نویس دستور برای یک بعثی‌زدایی گسترده که برمر در کیف خود حمل می‌کرد، نشان می‌داد که صدام و حزبش راهی برای رستاخیز ندارند.

«دی ریتا»، دستیار رامسفلد که یک اتاق موقت و مشترک با برمر در بغداد داشت، به یاد می‌آورد که برمر می‌خواست با «دستوراتی با اکتان بالا» از دروازه بیرون بیاید. اما هنگامی‌که برمر پیش‌نویس فرمان بعثی‌زدایی را با دیگر رهبران نظامی ایالات‌متحده در محل به بحث گذاشت، با مقاومت فوری روبه‌رو شد. این موضوع بسیار عمیق‌تر از هر چیزی که کاخ سفید در ابتدا در ماه مارس مورد بحث و تایید قرار داده بود، به بوروکراسی عراق رسید. اکنون تمامی اعضای ارشد حزب از سمت‌های خود برکنارشده و از استخدام در آینده محروم شدند. بدتر از آن، مقام‌هایی که سه لایه‌ بالای رهبری را در هر وزارتخانه و دیگر نهادهای دولتی، از جمله دانشگاه‌ها و بیمارستان‌ها اشغال می‌کردند، به‌دلیل هرگونه ارتباط با حزب بعث مورد بازجویی و تفتیش قرار می‌گیرند و مشمول تحقیقات جنایی احتمالی می‌شوند.

آنچه زمانی تلاش هدفمندِ محدود برای حذف کابینه و حلقه‌ داخلی صدام بود، اکنون این پتانسیل را دارد که تمام ساختمان‌های دولتی محلی در کشور را تحت تاثیر قرار دهد. گارنر که موافقت کرده بود برای یک واگذاری کوتاه به برمر در محل بماند، از این دستور راضی نبود. دقایقی پس از خواندن پیش‌نویس دستور، گارنر به یاد آورد که او و رئیس ایستگاه سیا در بغداد، یعنی «چارلز سیدل»، برای اعتراض به دفتر برمر رفتند. گارنر گفت: «شما نخواهید توانست کشور را اداره کنید.» سیدل افزود، «جناب سفیر! شما قبل از غروب خورشید در این شهر پنجاه هزار دشمن خواهید داشت.» اما همان‌طور که برمر دریافت، واشنگتن به او دستور داده بود؛ این وظیفه‌ او بود که این دستور را دنبال کند. در ۱۶مه، برمر دستور شماره یک CPA را امضا کرد.

پیش‌نویس دستور دیگر، دستور انحلال ارتش عراق، برای برمر، اسلوکامب و فیث نیز با توجه به واقعیت روی زمین موجه به نظر می‌رسید. برمر می‌دانست که اگرچه برخی از وزارتخانه‌های غیرنظامی عراق هنوز کار می‌کنند [کارآمدی دارند]، اما ارگان‌های امنیتی آن - ارتش، امنیت داخلی و نیروهای اطلاعاتی - موضوع متفاوتی هستند. امیدهای اولیه مبنی بر کمک ارتش عراق به بازسازی و کمک‌های بشردوستانه پوچ بود. در عوض، ارتش رفته بود: نیروهای آن ذوب‌شده بودند و امکانات و تجهیزاتش غارت یا نابودشده بودند. اسلوکامب گفت: «هیچ‌وقت بحث دست‌نخورده نگه‌داشتن ارتش عراق مطرح نبود. در اصطلاح پنتاگون، آنها «خود ترخیص‌شده از خدمت» بودند.» در حال حاضر، به نظر برمر می‌رسید که بازسازی ارتش قدیمی عراق به‌اندازه‌ شروع آن از صفر، دشوار بود.

اما یک شروع تازه، از تحمیل و شکل‌گیری دوباره‌ این نیرو با توشه‌هایی غیرضروری از روابط با صدام و سلسله‌مراتب فرقه‌ای جلوگیری می‌کند. فیث توضیح داد که چگونه تفکر او و دیگران از زمستان به این‌سو تغییر کرده است: «همه استدلال‌ها و بحث‌های مربوط به نفع حفظ ارتش - امکانات، حمل‌ونقل و غیره - ناپدیدشده بود. حقایق جدیدی در زمین وجود داشت.» دیگر حاضران بر این عقیده هستند که ارتش عراق به‌راستی برای همیشه از بین رفته است. به‌عنوان‌مثال، میلر خاطرنشان کرد که آمریکایی‌ها اعلامیه‌هایی را انداخته و اطلاعیه‌هایی را پخش می‌کردند که سربازان عراقی را تشویق می‌کرد به خانه بروند و منتظر دستور بازگشت به پایگاه‌های خود باشند. او گفت: «ما به مردم گفتیم بروید. ما با شما تماس خواهیم گرفت.» ارتش ایالات‌متحده پیش‌تر گفت‌وگوهایی را با افسران عراقیِ دوست درباره تشکیل مجدد این نیرو آغاز کرده بود. یکی از دستیاران گارنر، سرهنگی به نام «پل هیوز»، سخت مشغول تماس با واحدهای قدیمی بود. همان‌طور که گارنر به یاد می‌آورد «ما حدود چهل‌هزار سرباز آماده‌ بازگشت داشتیم.» تصمیم برمر این بحث‌ها را قطع می‌کند و درنهایت باعث ایجاد تلخی پایدار در میان افسران سابق عراق می‌شود.

یک راز بین سازمانی

مانند فرمان بعثی‌زدایی، ایده انحلال ارتش عراق با مقاومت در عراق روبه‌رو شد. گارنر و تیمش احساس کردند که این امر هر آنچه را که روی آن کار کرده بودند، خنثی خواهد کرد. «مایکل بارون» سرهنگ وقت ارتش که در آن زمان به‌عنوان مشاور ارشد CPA خدمت می‌کرد، به یاد می‌آورد: «رهبری جدیدی در عراق ظاهر شد که می‌گفت «مایلیم با شما کار کنیم.» ما به دنبال این بودیم که این نیروهای امنیتی - ارتش و پلیس - را تحت رهبری جدیدی که با ائتلاف به رهبری آمریکا کار می‌کردند، بازگردانیم. فرمان شماره دو، فرش را از زیر همه‌ی آن امور کشید.» گارنر، همراه با سیدل و برخی از پرسنل نظامی ایالات‌متحده، طرفدار مشارکت ژنرال‌های عراقیِ دوست در نیروی جدید بودند. اما برمر و اسلوکامب به این نتیجه رسیدند که انجام این کار غیرعملی است. به نظر آنها، سربازان مظلوم شیعه که در جریان تهاجم با خوشحالی به خانه رفته بودند، قرار نبود برای احضار دسته‌ای از افسران ارشد سُنیِ وابسته به رژیم قدیم تجمع کنند.