خاطره منتقد آمریکایی از دیدار با مهرجویی

هر سه نفر خوش مشرب، مهربان و مهمان نوار بودند، اما مهرجویی از جهاتی ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین فرد برای تعامل بود، زیرا انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش بی‌نقص بود. متوجه شدم که او در موضوعات بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شماری به‌طور گسترده مطالعه می‌کند، بنابراین ما علاوه‌بر سینما درباره چیزهای زیادی صحبت کردیم. به دوستان گفتم که مهرجویی با موهای تیره ژولیده و عینک آفتابی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش، مرا یاد «لو رید» موسیقی‌دان و ترانه‌نویس معروف آمریکایی می‌اندازد. «دزدان دوچرخه» ساخته دسیکا فیلمی بود که علاقه او را در جوانی به سینما برانگیخت. او در ۱۹سالگی برای تحصیل در رشته سینما در دانشگاه کالیفرنیا ثبت‌نام کرد اما به‌سرعت ناامید شد، درحالی‌که او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست درباره آنتونیونی و گدار بیاموزد، می‌گفت که استادانش از آن دسته افرادی بودند که خودشان نتوانستند در هالیوود حضور داشته باشند، اما فضای گندیده هالیوود را وارد کلاس کردند و آن را به ما تحمیل می‌کردند.

او که منزجر شده‌بود، رشته خود را به فلسفه تغییر داد. او در بازگشت به ایران، اولین فیلم بلند خود را ساخت، یک فیلم بلند که در گیشه موفق نشد اما به دلیل پیچیدگی فنی‌اش مورد‌توجه قرارگرفت (منظور او فیلم الماس۳۳ است). چند سال‌پیش با محمود کلاری فیلمبردار بزرگ که با همه سینماگران مولف بزرگ ایرانی کار کرده‌است، مصاحبه کردم. او به من گفت که مهرجویی فردی است که با «زبان سینما» آشنایی کامل دارد، به‌طوری که به کوچک‌ترین جزئیات در تولید فیلم توجه کرده‌است. این مهارت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید در فیلم «گاو» ببینید، فیلمی که در سال‌۱۹۶۹ به‌نظر می‌رسد (همراه با «قیصر» مسعود کیمیایی) آغازگر دهه ‌فراخلاقیت موسوم به موج نوی ایرانی (۱۹۷۹-۱۹۶۹) است.