دیما قاوی از واحد دیگری در شرکت Fortune ۲۰ که در آن کاری می‌کرد منتقل شده بود تا اولین پست مدیریتی خود را تجربه کند. او از این مساله آگاه نبود که یکی از کارمندان جدیدش به نام کارول (نام غیر واقعی) ناراحت بود که چرا این ارتقای شغلی به او داده نشده بود. اعضای تیم در مکان‌های متفاوتی در سراسر دنیا بودند اما این موضوع باعث نمی‌شد که کارول پیوسته در گوش رئیس دیما از او بدگویی کند.

دیما می‌گوید: «او به رئیس من اطلاعات غلطی درباره نحوه ارتباط و مدیریت من می‌داد. او می‌خواست رئیسم به توانایی‌های من شک کند.»متاسفانه از آنجا که رئیس و کارول سال‌ها با هم کار می‌کردند؛ او ابتدا به کارول اعتماد کرد و دیما را به خاطر «رفتار سلیقه‌ای» ملامت می‌کرد و می‌گفت که او «محیط کاری سختی» را برای کارمندان ایجاد کرده است. وقتی دیما از این نظر رئیس شوکه شد، رئیسش گفت که این «اطلاعات جانبی» را از کارول دریافت کرده است.دیما این اتهامات را رد کرد و هرچند می‌دانست که باید بالاخره با کارول صحبت کند (شاید در ملاقات بعدی‌اش به‌صورت حضوری) اما تصمیم گرفت ابتدا روابط محکم‌تری با رئیسش برقرار کند. او به‌طور هفتگی با رئیس خود درباره پویایی تیم صحبت می‌کرد و هرگونه شکایت را با او در میان می‌گذاشت.او در عین حال مطمئن شد که کارول از این ملاقات‌های هفتگی اطلاع دارد. سرانجام او و رئیسش شغل مناسب‌تری برای کارول در سازمان پیدا کردند. او به واحد دیگری رفت و بیش از ۱۰ سال آنجا ماند.دیما می‌گوید او با تمرکز بر واقعیت‌ها توانست موقعیتش را حفظ کند. «من قلبا می‌دانم که کار درست را برای تیم و مشتریان انجام دادم و افرادی مثل کارول نمی‌توانند باعث شکست من ‌شوند».