زنده‏‌باد حاشیه!

بخش جالب ماجرای هاشمی‌‌نسب این است که حتی سرسخت‌‌ترین حامیان و مدافعان او هم می‌‌دانند بزرگ‌ترین یاغی تاریخ فوتبال ایران، کارآیی فنی چندانی روی نیمکت آبی‌‌ها نخواهد داشت. او در تیم‌‌های قبلی‌‌اش همچنین وظایفی نداشت؛ نشان به این نشان که وقتی جواد نکونام در تصمیمی عجیب در آستانه بازی با الهلال عربستان اردوی فولاد را ترک کرد، حمیدرضا رجبی به عنوان سرمربی موقت تیم اهوازی انتخاب شد، نه هاشمی‌‌نسب. مهدی بعدتر هم دنبال حضور در کادرفنی فولاد تا آخر فصل بود که باشگاه رضایت نداد و در نهایت ضمن تسویه‌‌حساب، او از جمع سرخ‌‌پوشان اهوازی جدا شد. حتی همین حالا هم اغلب پیشکسوتان وقتی در مورد هاشمی‌‌نسب حرف می‌‌زنند، از او می‌خواهند نقش کریم باقری را در استقلال ایفا کند. این یعنی انتظار فنی چندانی از عضو جدید کادر فنی استقلال وجود ندارد.

رک و روراست باید گفت اشتیاق و علاقه‌‌ای که برای حضور هاشمی‌‌نسب در کادرفنی استقلال وجود داشت، به وضوح رجحان حاشیه بر متن را در فوتبال ایران نشان می‌دهد. این یعنی برای خیلی‌‌ها در فوتبال ایران مهم نیست که یک نفر با نگاه نو و دانش فنی به تیم محبوبش اضافه شود و افق‌‌های تاکتیکی تازه بگشاید. ما اینجا دنبال داد و بیداد و دعوا هستیم و اغلب از حضور نفراتی با همین جنس استقبال می‌‌کنیم. عمده نقشی که هاشمی‌‌نسب در این سال‌ها به عنوان دستیار در فوتبال ایران ایفا کرده، واکنش‌‌های برون‌گرایانه او کنار زمین یا درگیری‌‌های گاه و بیگاهش با هواداران پرسپولیس بوده است. اینها واقعا به «فوتبال» چه کمکی می‌‌کند؟

در همان دورانی که هاشمی‌‌نسب یاغی شد و از پرسپولیس به استقلال رفت، لوییس فیگو هم در اشلی هزار برابر بزرگ‌تر بارسلونا را به مقصد رئال مادرید ترک کرد و بزرگ‌ترین یاغی تاریخ فوتبال شد. اسپانیایی‌‌ها اما هرگز در بند این هیجان گذرا نماندند. فیگو مدتی برای رئال بازی کرد، با این تیم قهرمان اروپا شد و بعدش هم رفت. مادرید هم راهش را به سوی کسانی گشود که از نظر فنی به این تیم کمک کنند. ما اما همچنان در دو دهه گذشته مانده‌‌ایم!