مهدی برزین- برند حالا که لقلقه زبان اقتصاد شده و کسب و کار و در هزار سمینار جاخوش کرده ، اما در تاریخ ما هم کم نبوده است؛ مثلا خال لب یک ترک شیرازی که حافظ برایش حاضر شده مال غیر را ببخشد! آن زمان فولاد هندی یا تیغ کابلی هم یک برند بوده برای جنگاوران یا گلاب کاشان برای عطرآوران.

روزگار چرخیده و نشان تجاری در هر گوشه زندگی و اجتماع خانه کرده : از لوازم خانگی و لباس و خوراک بگیر تا فلان موتور پمپ که از ژاپن وارد می شود، گرانتر از بقیه محصولات مشابه است و به اصطلاح پول برندش را می گیرد. شاید کسی بگوید این همه گوشی هوشمند، چرا مردم شب در نمایندگی فلان مارک ابوالمشاغل می خوابند تا برای آخرین مدل آن پول بدهند ؟! قصه، حکایت همان برند است؛ یعنی تاثیر ذهنی که یک نشان و نام در ذهن مخاطب ایجادکرده تا وقت انتخاب، دلیلی برای ترجیح محصولی بر محصولات مشابه باشد؛ حالا چه مادی یا چه معنوی! البته که برتری یک نشان در عالم تجارت با انحصار به وجود نمی‌آید و این رقیب است که تفاوت را برجسته می‌کند. برند، وفاداری شما را در اختیار می گیرد و معیارهایتان را با حس رضایت در خدمتی متقابل به خودتان بر می‌گرداند.

اصفهان هم سال هایی هست که مردمش برندباز شده اند و این را از انواع فروشگاه ها و محصولات داخلی ویا خارجی با نام های آشنا می‌توان فهمید. ولی اصفهان خود چه دارد؟ شهری که مثل بقیه شهرها، آدم و ساختمان، کارخانه و کارگاه یا سنت و شهرت دارد، چه می شود که وقتی شخصی به اصفهان می‌آید، برای خرید، اقامت، لذت یا تامین مایحتاج ، به گزفروشی معروف، هتل معروف، رستوران مشهور و سیتی سنتر مراجعه می‌کند؟ آن شخص زمانی هم می‌آمد و تئاتر ارحام صدر می‌دید. این ها همه در قالب برند بودگی یک سوژه است که توانسته مخاطب خود را جذب کند. نام اصفهان با شناسنامه ای که دارد تاریخ، آثار معماری، مختصات فرهنگی، یا تولیدات دستی و صنعتی آن، برای مخاطب آشنایی می آورد ولی آیا این سکه روی دیگری هم دارد؟ محصولی یا جاذبه ای هم هست که اگر ساخت اصفهانش واضح نباشد، مخاطب را جذب کند؟ این همان حلقه مفقوده است که باعث می شود مدام از کیسه اصفهان خرج شود اما کمتر به خزانه آن واریز شود.

حالا اما برندهای اصفهان چه و کجا هستند؟

زاینده رود پیشتر اما یک رودخانه بود مثل کارون و هیرمند و ارس! اما پل های آن، متفاوت از بقیه جاهاست، بسیاری پاسپورت ها و بلیت ها به عشق دیدن آن مهر می خورد. میدان نقش جهان و بازار آن، اگر چند نمونه مشابه در مشرق زمین دارد اما شناسه ای است که نصف جهان بودن، مدیون آن است. این جاذبه ها جدای از توصیف تک به تک آنها، و سبک زندگی هماهنگ با آن است که معرف یک نشان می شود! معماری اصفهان در یک دوره تاریخی طولانی به مثابه یک برند. برای مخاطب موسیقی، آنچه از صدها سال تجربه نغمه و نوا در مختصات فرهنگی باقی مانده، یک محصول پرمشتری است. مکتب آواز اصفهان هنوز از شاگرد، استاد می سازد که نوا به سازش می رقصد و روح را می نوازد.

کاسه و کوزه در دنیا فراوان است، پارچه را ماشین هم می بافد، نقش را هم لیزر به جان چوب می اندازد، ولی آنچه ساخته دست و هنر صنعتگر اصفهانی است، خودش کافیست تا مشتری دست به جیب شود، اگر نشود تصویرش را به جیب خاطره بسپارد. مینا، ترمه و قلمکار اصفهان، هر جا که بروند شناخته می شوند، یا اصفهان به آنها یا اینها به اصفهان! ممکن است پارچه قلمکار حاج رسول از طاهرخان بهتر باشد اما پیشانی نوشت هر دو، اصفهان است و هرچه بهتر باشند به خزانه اصفهان، رحم کرده اند. چندین خانه هزار و یک شبی هم در کاشان است که بهشتی کویری را ساخته اند، نقطه شناسا برای کاشان که بیشمار تولیدات را می تواند تحت نام خود داشته باشد، علیرغم دیده شدن کاشان در میان کهن شهرها اما هنوز یک برند خفته است. سنت های گلاب گیری و محصول خاص قمصر و کاشان هم اکنون هم شناخته شده اما بی نظمی و نداشتن ایده های تجاری به روز جلوی تبدیل آن را به نام ماندگار عمومی گرفته وگرنه چطور پاریس پایتخت عطر دنیا می شود ولی گلاب کاشان با زیرمجموعه هایش نیست؟

فصلش که می‌شود صدها نفر به فلان دهکده برای شرکت در جشن تولید پنیر می‌روند که محصول دستورالعمل مادربزرگ ده نسل پیش است و بزها و علف های آلپ! این تداوم و قدمت نام آن پنیر را برای خیلی ها در دنیا جا انداخته، به اصفهان هم که بیایی، نزدیک نوروز که می شود، این همه گز فروش اما کرمانی سرش غلغله است، صف دارد مثل خوانندگان هری پاتر که منتظر داستان جدید هستند. اینها که گفته شد از معماری، گز و گلاب و ترمه بیشتر ارثیه نیاکان ما بوده اما....

اول استان صنعتی چه کرده است؟

تولیدات پگاه در سراسر کشور پراکنده است، اما اصفهان یک سرو گردن بالاتر ایستاده، کیفیتش بهتر است وگرنه علوفه و گاو در بیشتر نقاط کشور با هم توفیر ندارند. در صنعت غذایی کشور، نامی آشناست اما فراتر رفتن از اصفهان و ایران، زحمت بیشتری برایش دارد. صنعت چرم اصفهان روزگاری در کنار ریسندگی و بافندگی های شهر، دو نقطه قوت و مراجعه بودند. کیفیت بالای آن فراتر از مرزهای کشور می رفت، هنوز ارتباطات مثل امروز نبود ولی با همان امکانات کارشان خوب بود، بافندگی ها که یا آپارتمان شدند و ملک های میلیاردی، ریسباف هم شاید موزه! اما برای احیای چرم زمان و انگیزه وجود دارد اگر یک نفر بلای چین را مرتفع کند. فولاد مبارکه اصفهان، یک مجموعه صنعتی مادر، نماد توسعه قرن بیستمی هم توانسته یک باشگاه بزرگ فرهنگی ورزشی را به نام و نشان برساند و هم فولاد تولیدی خود را با کیفیت بالا به بازار عرضه کند. فولاد برای ایران دخلش بیشتر از خرجش است، این یعنی یک برند موفق در عرصه صنعت! حالا این خال که بر لب اصفهان است آنقدر ارزش دارد که پایش بدهیم سر و دل و جان را. درست مثل حافظ که معلوم نیست شیرازی الاصلی است که به اصفهان آمده یا اصفهانی نسبی است که به شیراز رفته و عاشق شده و دل و دین و عقل و هوش همه را باهم باخته و گرنه او هم برای آنکه برند اصفهان باشد، چیزی کم و کسر نداشت.