سعید انوری‌نژاد درِ آسانسور چوبی و آکاردئونی است و در هر لته در یک شیشه باریک قرار دارد. دیواره‌ها و در چوبی است و رنگش قهو‌ه‌ای روشن. دکمه‌های آسانسور سفید رنگ و دایره‌هایی بیرون زده از صفحه فلزی هستند. حرکت در طبقات را از شیشه‌های کوچک آسانسور می‌دیدیم. هتل سه ستاره پانورموس در طبقه پنجم ساختمانی شش طبقه در خیابان رم قرار دارد. دیوارهای ساختمان زردرنگ و ارتفاع هر طبقه پنج متر است. ورودی ساختمان دری بزرگ و بلند دارد و ستون‌های کشیده دو سوی درگاهی قد کشیده. چند دقیقه‌ای طول کشید تا مسوول هتل در را باز کند؛ جوانی بود میانسال و خوشرو. اتاقمان را نشان داد و یک ربعی از قوانین حاکم بر آنجا برایمان گفت. بیش از حد معمول سفت و سخت ولی جالب و قابل پذیرش بود. هتل شش اتاق داشت که دور هشتی ورودی قرار گرفته بود و سپس راهرویی که یک سویش سراسر پنجره‌هایی قدی و سوی دیگر درهایی با فاصله. در انتهای راهرو نیز دری در روبه‌رو بود. انبار و غذاخوری و سرویس‌ها در راهرو و محل زندگی صاحب هتل انتهای راهرو بود. قسمتی که اتاق‌ها واقع شده بود، بسیار قدیمی‌تر از سوی دیگر بود و به همین خاطر امکان ایجاد دستشویی و حمام در اتاق‌ها وجود نداشت و تزییناتش نیز به همان شکل قدیمی بر جا مانده بود.
در اتاق‌ها سبز رنگ، بسیار بلند و چوبی بود. جز گچبری ساده‌ای دور سقف، هیچ تزیین دیگری در اتاق به کار نرفته بود. لوستری فرفورژه، سیاه و ساده از میان سقف آویزان و دو روشنایی دیواری به همان سیاق دو سوی اتاق به همراه چند تابلوی نقاشی به دیوار نصب شده بود. تابلوها، شماره نسخه و نام نقاش را بر خود داشت. در راهرو و اتاق غذاخوری نیز تابلوهایی بر دیوارها نصب شده بود که آنها هم به امضا و شماره نسخه داشتند؛ اما سبک‌شان متفاوت بود. pic۱
pic2
pic۳
pic4
در سوی دیگر اتاق بالکنی کوچک قرار داشت و از آنجا خیابان رم و بخشی از شهر و بندرگاه را می‌شد دید. تنها محل ورود نور و صدا از همین جا بود. درِ بالکن سه بخش داشت که بد نمی‌دانم توضیحی درباره‌اش بدهم؛ چراکه در اغلب نقاطی که در سیسیل دیدیم درها و پنجره‌ها به‌طور کلی همین ساختار را داشتند؛ با تفاوت‌هایی جزئی در برخی جاها. لایه بیرونی چوبی بود و لوور قابل کنترل داشت که بتوان میزان نور را کم و زیاد کرد. لایه دوم دری از جنس UPVC که نصفش شیشه دوجداره بود. لایه سوم صفحه‌ای نه چندان کلفت از همان جنس که روی شیشه‌ها را می‌پوشاند. با بستن این سه لایه اتاق به تاریکی و سکوت محض فرو می‌رفت. در همه شهرهایی که در سیسیل دیدیم خانه‌های مرکز شهر، چندان بزرگ نیستند و اغلب بر همین سیاقند. با وجود نور فراوان در محیط کرکره‌ها اغلب بسته و خانه‌ها تاریکند. برای آنهایی که در همکف قرار گرفته‌اند نیز نمی‌توان هیچ مرزی میان کوچه و خیابان و داخل خانه پیدا کرد. چیزی مثل راهروی ورودی وجود ندارد و درها یکسره از هال و نشیمنگاه خانه به کنار خیابان باز می‌شود و در طول روز اصراری به بسته بودنش ندارند.
داخل اتاق جز یک تخت فرفورژه و دو پاتختی چوبی، کمدی برای آویزان کردن لباس‌ها، یک میز تحریر و دو صندلی و یک چراغ مطالعه وجود داشت. کف اتاق موزاییک بود که یک رج آن طرحی ساده به رنگ سیاه داشت تا آن را از یکنواختی دربیاورد. فضای اتاق و محیط هتل که مثل آن در این ساختمان باز هم بود، مرا یاد رمان‌ها و اتمسفر قرن نوزدهم اروپا می‌انداخت که جوانان و روشنفکران -عموما شهرستانی- در شهرهای مهم ادبی و فرهنگی در اتاق‌هایی از این دست ماه‌ها به کرایه‌نشینی می‌گذراندند و پشت چنین میزهایی مشغول نوشتن مقالات و نقدهای ادبی و نوول‌های خود بوده‌اند و در بالکن‌ها و کافه‌ها، عصرها سیگار به لب با همپالکی‌هایشان به تدقیق در اوضاع زمانه می‌پرداختند.

پانورموس، مرکز سیسیل
پالرمو اکنون و از زمان‌های بسیار کهن مرکز سیسیل بوده و هست؛ شهری بندری بر کنار دریای تیرانی در شمال غربی این جزیره. جمعیت کنونی شهر بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار نفر و در قرن هشتم پیش از میلاد توسط فینیقی‌ها بناگذارده شده است. نام اولیه این شهر پانورموس (panormus) بوده است. پس از آنکه در قرن نهم به اشغال مسلمانان در می‌آید بَلَرم نامیده می‌شود که ریشه نام کنونی‌اش یعنی پالرمو قرار می‌گیرد. شهری جلگه‌ای است که با کوهستان‌هایی نه چندان بلند احاطه شده است. آب شهر از همین کوهستان‌ها و به وسیله قنات‌های متعدد تامین می‌شده است. اکنون زیر بخش زیادی از شهر، شبکه‌های قناتی وجود دارد که دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.
پالرمو به صورت نواری باریک و به عرض متوسط سه کیلومتر از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده و در میانه شهر در دره‌ای به سمت جنوب غربی گسترش یافته است. هسته اصلی شهر از چند خیابان اصلی تشکیل شده: خیابان‌های رم و ماخِدا (Via Maqueda) موازی یکدیگر در جهت اصلی شهر و خیابان ویتوریا امانوئل (vittoria emanuele) که بر این دو خیابان عمود است؛ یک سویش به بندرگاه می‌رسد و سوی دیگرش به کلیسای جامع و قصر سلطنتی.
صبح در پالرمو همچون باقی شهرهای سیسیل با فروش خیابانی میوه، سبزیجات، گوشت و ماهی‌های تازه شروع می‌شود. سروصدای فروشنده‌ها و رفت و آمد خریداران در بخش‌های مختلف این شهر بزرگ دیده می‌شود. چانه زدن و زیر و رو کردن و چشیدن وجود ندارد. از کیسه پلاستیکی هم خبری نیست. همه چیز را در کاغذ می‌ریزند و می‌پیچند و می‌دهند دست آدم. ساختمان‌های شهر سنگی است، تیره رنگ و عموما چهار و پنج طبقه؛ منظورم بخش‌های مرکزی و کهن‌تر شهر است. مجسمه‌های مختلف جابه‌جای شهر قرار دارد. کوچه‌ها و میدانچه‌ها و پیشانی خانه‌ها پر است از تمثال‌ها و مجسمه انسان و موجودات عجیب و کودکان خوش تراش و زیبا.
در امتداد خیابان ویتوریا امانوئل هر چند صد متری، چهار راهی است و ساختمان‌های چهار سویش مدور و عموما مجسمه شخصی معظم و حیوانی بزرگ بر آنها نصب شده و تاریخی قدیمی- قرن پانزده و شانزده- بر آن حک است. در پای این مجسمه‌ها هم حوضچه‌های آب و شیری که آب آشامیدنی از آن بیرون می‌آمد، قرار داشت: پاتوق گاری‌چی‌های اسبی که منتظر مشتری بودند و البته جوی ادرار اسب‌ها تازه یا خشک شده در آنجا برجا.
کلیسای جامع در همین خیابان قرار دارد. حیاطی بزرگ با درختکاری‌های هندسی و حوض و فواره آبی در میان آن. ساختمان کلیسا که اکنون بخشی از آن در حال مرمت بود در انتهای همان حیاط با سنگ‌های سفید و گنبدی کاشیکاری قرار داشت. محراب کلیسا و کف آن همه از سنگ، اولی سفید و دومی کرم رنگ با رگه‌های نارنجی و زرد. میان این سنگ‌کاری‌ها کاشی‌کاری‌های ظریف اما با طرح و نقش محدود به کار گرفته شده بود؛ همه‌اش اشکال هندسی شش یا هشت ضلعی ریز. کف سالن کلیسا خطی برنزی میان سنگ‌ها کار گذاشته شده بود و هر چند متری تصویر حیوانی؛ اگر اشتباه نکنم نمایانگر ماه‌های سال: حوت و حمل و جوزا و... .pic۵
آنچه در نظر ما جذابیتش بیشتر بود شمایل و معماری و تزیینات بیرون ساختمان و به خصوص پشت کلیسا بود. از منظر پشت، کلیسا بسیار شبیه مساجد آجری قدیمی ایرانی بود؛ اگر که به صلیب بالای گنبد توجهی نمی‌کردیم. مقرنس‌ها، گنبد، کاشی‌کاری با رنگ‌ها و ترکیب‌بندی زیبا، کنگره‌های ظریف دیوارها، قوس‌های آجری تودرتو و در نهایت کتیبه‌هایی که جابه‌جا در دیوارها کار شده بود تاثیر معماری غیراروپایی را نمایش می‌داد.
بعد از کمی پیاده‌روی در امتداد خیابان ویتوریا امانوئل که به دروازه‌ای سنگی و بزرگ ختم می‌شد و خیابان از میان آن می‌گذشت، بازگشتیم تا از کوچه پس کوچه‌های اطراف کلیسای جامع به سمت محلات کمتر توریستی برویم. در اینجا چند ساختمان دیدیم که با گذر از گذرگاه ورودی به حیاطی مربعی شکل می‌رسید. ساختمان در چهارسوی حیاط چندین طبقه بالا رفته بود و در وسط، درخت نخل کشیده و بلندی وجود داشت که ای بسا کوتاه‌تر از خود ساختمان نبود. حیاط اندرونی خانه‌های ایرانی را به ذهن می‌آورد. شبیه همین امر در کاخ سلطنتی پالرمو به چشم می‌آمد؛ طاقی‌های سنگی و آجری، تزییناتی با کاشی‌های ریز لعابدار، چند ضلعی‌های منظم که بی‌شباهت به خاتم‌کاری نبود، استفاده از المان‌هایی چون سرو و نخل، شیر و پلنگ و طاووس و سقف چوبی منقش و مقرنس‌های کاشیکاری بسیار زیبا و در نهایت استفاده از نقش‌های قرینه تصاویری آشنا برای ما بود.pic۶
ماشین حتی در کوچه پس کوچه‌های شهر بسیار بود و رانندگی و توجه به عابر چندان تعریفی نداشت. هر چه پیش‌تر می‌رفتیم بافت محله‌ها فقیرنشین‌تر و کثیف‌تر می‌شد. گدا چه در اینجا و چه در دیگر نقاط شهر بسیار بیشتر از شهرهای دیگر سیسیل دیده می‌شد. دیدن زباله در خیابان‌ها عادی بود و جابه‌جا سطل‌های بزرگ زباله با بوی بسیار بد وجود داشت و کنارشان نیز انبوهی از زباله تلنبار شده بود.
رخت‌ها و ملافه‌های سفید بر بالکن‌ها و میان خانه‌ها آویزان بود و لابه‌لای اینها دیش‌های ماهواره دیده می‌شد. در کوچه‌ای باریک از دور تعدادی موتور وسپا و چهارچرخه‌های موتوری و گاری‌های چوبی دیدیم که نقش و نگارهایی رویش کشیده شده بود. در نگاه اول نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای را در ذهن می‌آورد. اینجا کارگاهی بود که این طرح‌ها را می‌کشید. موضوع نقاشی‌ها نبرد شوالیه‌ها با بدکاران و دشمنان بود. رنگ‌ها شاد و متنوع، اسب و کلاهخود و سپر و شمشیر و اژدها و مارهای بزرگ از مهمترین نمادهای به کار رفته در نقاشی‌ها است. اینها را در کارناوال‌ها و مراسم‌هایشان استفاده می‌کنند.

غذا در خیابان‌های پالرمو
هوا که رو به تاریکی می‌رفت به جز غذافروشی، مغازه‌ها و فروشگاه‌های کمی باز می‌ماندند. در این میان البته استثنایی وجود داشت: سوپر مارکت‌های کوچک و مغازه‌هایی که لباس و خرده‌ریزهایی می‌فروختند و به تقریب همه‌شان از آن هندی‌ها و عرب‌ها و بنگلادشی‌ها بودند. بیشتر کوچه‌ها و گذرگاه‌ها به تسخیر میزها و صندلی‌های غذافروشی‌ها درمی‌آمد. جمعیت بسیار بود، آشپزها و فروشنده‌ها غذاها را به رخ عابرین می‌کشیدند و از قیمت‌هایشان می‌گفتند. گارسون‌ها با سرعت می‌رفتند و می‌آمدند و هر از گاهی صدای افتادن و شکستن ظرفی و شیشه‌ای به گوش می‌رسید. دود و عطر غذاهای مختلف فضا را پر کرده بود. ماهی‌های تر و تازه بر روی اجاق‌ها سرخ می‌شد و گوشت‌ها در پاتیل‌های بزرگ تاب می‌خورد. آرانچینی (Arancini)، پانه له (Panelle) و کروچه
(Crocche) از معروف‌ترین و محبوب‌ترین غذاهای خیابانی (Street food) پالرمو است.و حالا که قرار است پالرمو و سیسیل را ترک کنیم به نظرم گفتن از بستنی‌های این شهر می‌تواند بهترین کار باشد. غیر از غذاهای خیابانی، بستنی هم جای ویژه‌ای در خوراکی‌های پالرمو دارد.
در یکی از معروف‌ترین بستنی فروشی‌های پالرمو بیش از پنجاه طعم بستنی وجود داشت. مزه آنها بسیار عالی و شیوه ارائه نیز جالب توجه: بستنی لای نون همبرگری، غذایی تمام و کمال که توصیه می‌کنم امتحانش کنید؛ بستنی فروشی چیکو (ciccio) در نزدیکی ایستگاه راه‌آهن.

خداحافظی با سیسیل به سوی ناپل
قصد رفتن به میلان را داشتیم. اما غیر از پرواز هیچ راه مستقیمی وجود نداشت و آن هم بسیار گران بود. تصمیم گرفتیم با اتوبوس به ناپل برویم و نصف روز را آنجا باشیم و شبانه با قطار به میلان برویم. ترمینال یا به عبارت بهتر محل ایستادن اتوبوس‌ها در نزدیکی ایستگاه قطار بود: کنار خیابان چند اتوبوس ایستاده بودند و صدها نفر زیر آفتاب به دنبال اتوبوس‌ها از این سو به آن سو. بلیت‌ها شماره صندلی ندارند و به محض ایستادن اتوبوس‌ها همه به سمت در اتوبوس هجوم می‌برند. اتوبوس‌ها اغلب بزرگ‌تر از اتوبوس‌های ایران هستند و بسیاری‌شان دو طبقه و تا ۷۵ نفر ظرفیت دارند. داخل اتوبوس دستشویی دارد که بعد از مدتی چندان رغبتی به استفاده از آن نمی‌ماند.
راه خروج از سیسیل از تنگه مسینا در شمال غرب جزیره می‌گذرد که نزدیک‌ترین نقطه به خاک اصلی ایتالیا است. جاده پالرمو تا مسینا حدود 200 کیلومتر است و همه‌اش با فاصله‌ای از کنار دریا می‌گذرد. مسیری زیبا و دیدنی، حدود پنجاه تا هفتاد کیلومتر نخستین همه پل و تونل است؛ تونل‌هایی به طول سه تا چهار کیلومتر و پل‌هایی طولانی و مرتفع. پایه‌های بلند ساخته شده بر روی دره‌های بی‌رودخانه؛ گویی هر چه آب بوده منحرف شده و برای کشت و کار مورد استفاده قرار گرفته. همه راه خانه و مزرعه است؛ مرتب. تسلسل تونل و پل هم زیباست و هم حیرت‌انگیز از حجم و کیفیت کاری که انجام شده.
در مسینا اتوبوس‌مان عوض شد و سپس با شناوری بزرگ مسیر سه کیلومتری آبی را طی کردیم و صبح فردا به ناپل رسیدیم. شناورها هر یک ساعت یک بار ماشین‌ها و مسافران را از این سوی تنگه به آن سو می‌آورند و می‌برند. خودروها در دو طبقه جای می‌گیرند. ماشین‌های سنگین در طبقه اول و سواری‌ها طبقه‌ای بالاتر و اگر جایی مانده باشد در همان طبقه اول. تمام سطح شناور خط‌کشی شده و ماشین‌ها مرتب و ردیف پارک می‌کنند.

نمونه‌ای از هزینه‌ها و قیمت‌ها
بلیت قطار از ناپل به میلان (10 ساعت) 59 یورو
بلیت اتوبوس از پالرمو به ناپل (9 ساعت) 41 یورو
بلیت ورودی کاخ سلطنتی 5/8 یورو
بستنی همبرگری! 2یورو