گروه تاریخ اقتصاد - آنچه می‌خوانید مراسله‌ای است که سرتیپ گاردان به وزیر روابط خارجه، شاهزاده بنوان در تاریخ 9 سپتامبر 1807 نوشته است:
در این موقع که من با سفیر ایران عازم طهرانم به عرض این عریضه مبادرت می‌نمایم و صورت اعضایی را نیز که همراه من روانه شده‌اند به ضمیمه عریضه حضور محترم می‌فرستم.
(تره زل) به سمت خلیج فارس عزیمت کرده و (تروی‌لیه) در حلب است و هر دو به انجام ماموریتی که اعلیحضرت به ایشان محول کرده بود، اشتغال دارند.
صاحب‌منصبانی که به من داده‌اند ممکن نشد که از درجات عالی باشند. من این مساله را خیلی لازم می‌دانستم؛ چه منظور عمده ما تربیت سرباز نیست، بلکه غرض تهیه صاحب‌منصبان مبرزی است که بتوانند بعدها فنون نظامی ما را به دیگران بیاموزند.
همراه من فقط دو نفر از مبلغان عیسوی است و بیشتر از آن ممکن نشد. مراسله‌ای در این باب به کاردینال فچ نوشته‌ام و از او چند مبلغ دیگر خواسته‌ام، اگر ایشان برسند خیال دارم آنها را به قندهار و میان ازبکان بفرستم و مابین مبلغان عیسوی گرجستان و ایران و قندهار روابط حسنه برقرار کنم.
از شاگردان مدرسه السنه شرقیه بیشتر از دو نفر نتوانستم همراه بیاورم، یک نفر دیگر هم باید در ایران به ما ملحق شود. این قبیل اشخاص فقط باید در محل به تکمیل زبان بپردازند تا روزی به کار اجرای منظور‌های اعلیحضرت بخورند.
آیا ممکن نیست از مترجمانی که در قسطنطنیه هستند چند نفری را تحت امر من بگذارید؟ به عقیده من قبل از آنکه مترجمان ما به ایران بروند باید مدتی نیز در قسطنطنیه بمانند و ترکی را که در ایران خیلی معمول است، خوب فرابگیرند. به هر حال برای من سه مترجم دیگر لازم است.
به محض ورود، قسطنطنیه تمام همراهان من به اقسام تب‌هایی که در این سرزمین شایع است، گرفتار گردیدند. به همین جهت ممکن نشد که بدون طبیب حرکت کنیم. دکتر سالواتوری را به ما معرفی کردند و چون به خوبی معروف بود او را اختیار کردم و برای او که به‌عنوان طبیب صحی در قشون ما خدمت کرده باید حقوقی مقرر شود. ترتیب این کار دیگر بسته به مرحمت عالی است؛ زیرا که او حقیقتا فداکاری می‌کند و در همراهی با ما از شغلی که در قسطنطنیه دارد، می‌گذرد.
چند نفر از همراهان به حال تب حرکت کرده‌اند. خرج در این مملکت بی‌نهایت زیاد است و برای آنکه نمونه‌ای به دست داده باشم عرض می‌کنم که مردم این مملکت برای آنکه هیچ گونه ملاحظه ما را نکنند با یکدیگر دست به یکی می‌کنند، مثلا یک نفر از تاتارهای بغداد که به آن شهر برمی‌گشت با من قراری کرد که به مبلغی یکی از صاحب‌منصبان را با خود به آن شهر ببرد؛ ولی فورا دیگران او را ترساندند و وادار به فسخ معامله کردند و من مجبور شدم که با مبلغ گزافی قرار دیگری با یکی دیگر از مردم این شهر ببندم.
دیگر لازم نمی‌دانم که هدایایی را که برای پادشاه ایران برده می‌شود به خاطر عالی بیاورم. فقط از جانب اجل عالی تمنا می‌کنم که با صدور تعلیمات مرا از خاطر محو نفرمایید، چه عملیات و توفیق انجام ماموریت من بسته به نظریات و مرهون مراحم عالی است.
با تقدیم احترامات فائقه و غیره....
منبع: ماموریت ژنرال گاردان در ایران
کنت آلفرد دو گاردان ترجمه: عباس اقبال