فریاد قلم
دنیای اقتصاد، حبیب هاشم زاده- به راستی که قلم نیاز است؛ اما رنج‌ها کشیده، تا کلمات در مغزش جاری شوند.
قلم در گذر زمان
تاریخ نوشتار، حداکثر به بیست هزار سال پیش باز می‌گردد و با محدود ساختن به نظام‌های نوشتاری مدوّن، رقمی حدود شش هزار سال پیش را نشان می‌دهد. این ارقام و آمارها فقط تخمینی است از سوی کاوشگران علمی، در صورتی که بدون شک هیچ پیشرفتی از سوی جوامع گوناگون، بدون کمک خط و زبان امکان‌پذیر نبوده است. از جمله موادی که برای نوشتن به کار می‌رفته سنگ، چوب، پوست حیوانات، برگ درختان، استخوان، موم، ابریشم، پنبه و کاغذ را می‌توان نام برد. در طول تاریخ، نوشتن به دو صورت بوده است: یک دسته خطوطی را در برمی‌گرفت که با استفاده از ابزارهای تیز چون سوزن، چاقو و... نوشتاری، کنده کاری می‌شد. دسته دیگر شامل خطوطی است که به وسیله قلم پر، قلم نی، قلم مو و... و با استفاده از جوهر بر سطح ماده نوشتاری ترسیم می‌گردید و اینگونه انسان همواره در طول تاریخ دست به قلم برده و یاداشتی چند به یادگار گذاشته است. حال شاید این سوال برایمان پیش آید که چگونه باید دست به قلم شد ؟ و برای چه نوشت ؟ ذهن بشر در ابتدا در گردونه امور معیشتی می‌گذشت و تنها فکر و عمل انسان به منظور ارضای نیازهایی غذایی متابولیسم شکل می‌گرفت و عمل می‌کرد. اما این سخن گویی و نوشتار انسان است که وسیله‌ای اساسی برای اندیشیدن شمرده می‌شود؛ که زبان عامل اصلیِ ذخیره و انباشت افکار و قلم وسیله‌ای برای هستی دادن به روح زبان است. هر روز بیش از پیش اطمینان می‌یابیم که یک اختلاف میان انسان و حیوان به چشم می‌آید و آن نظام اندیشه است که روزی در لوح‌های اولیه و امروز در کاغذهای رنگارنگ پدیدار می‌شود . انسان در ابتدا می‌نوشت اما نه برای عشق، نه برای احساس ، نه برای نقد و جامعه ، بلکه به صورتی ابتدایی وتصویری تنها برای رفع نیاز نوشته می‌شد. آرام آرام این قلم جان گرفت و در طول تاریخ در مقابل بی‌خردی قد علم کرد. قلم با آن بدن نحیف و گاه سر شکسته در زیر لوای قدرت به رنگ‌های مختلف ظاهر شد؛ چه بگویم که چه قلم‌هایی در طول تاریخ بشری قدر دیده نشدند و یا با سکوتی ملیح خرد گشتند. این مسیر باید طی می‌شد و قلم رنج می‌کشید تا جوهر آن هستی بگیرد.

قلم های خفته در خاک
نقش، موضوع، وسایل و هدف نوشته در طول تاریخ تغییر زیادی یافته است و انسان همواره در تلاش آن بود که اندیشه‌اش را برای بیان مقصودش بپروراند. اندیشه‌هایی که بدون قلم هیچ معنایی ندارد و زندگی آرام آرام برایمان تمام می‌شود. اندیشه و قلم، می‌توانند نسل‌هایی را در سراشیبی‌های انحراف به سقوط بکشانند یا تعالی ملت‌هایی را رقم بزنند. چند ماهی از مرگ رضا دانشور و محمد علی سپانلو می‌گذرد اما اندیشه و قلم‌شان همیشه زنده است. روز قلم یعنی فریاد کلمات از دهان اندیشه، اندیشه‌هایی که در کوچه‌های پاریس جان می‌دهد؛ اندیشه‌هایی که اگر میدان ندهیم اگرچه زنده‌اند اما قلم‌شان بی‌مغز در کوچه خیابان‌های شهر پرسه می‌زنند . نام‌آورانی که در بازه‌های زمانی متفاوت سلاح دست شان قلم بود؛ قلمی که هنوز فریاد ملک‌الشعرایش به گوش می‌خورد، فریادی که هنوز یادگار سیلی سرد زمستانش برایمان خاطره است. همه این‌ها خاطرات کوچک و بزرگی است که در تاریخ نوشتن به چشم می‌خورد و می‌شود برای آن‌ها ساعت‌ها نوشت زیرا همین کلمه برای نثر نویس وسیله‌ای است تا از خود به درآید و خود را به میان جهان بیفکند، برای شاعر آیینه‌ای است که تصویر او را به خود او بازگرداند، پس همین کلمه است که فرد را از انزوا در می‌آورد و به جهان دیگر پرت می‌کند و برای دیگری بازتاب خودش است. من‌های گوناگونی که دیگر میانمان نیستند و حال هر کدام در گوشه‌ای آرام گرفته‌اند. سپانلو در قالب کلمات در گوشه کتابخانه‌هایمان و دیگری در قفسه دیگر. پس کلام و نوشته، رابط نویسنده و خواننده است، پس می‌تواند عامل همدلی گردد. درخت قلم اگر در تعهد و تدین ریشه داشته باشد، میوه‌اش شیرین و ماندگار است. ارزش هر قلم به پیام آن است و عظمت نوشته به محتوایش.

روز قلم و چرا ۱۴ تیر ؟
چهاردهم تیر ماه در تقویم رسمی ایران «روز قلم» است. این روز در سال ۱۳۸۱ پس از پیشنهاد انجمن قلم ایران و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به ثبت رسید. در این روز که هر نظام سیاسی تلاش می‌کند تصویری از خود ارائه دهد که در آن، نویسندگان و اهل قلم جایگاه ویژه‌ای دارند هر ساله حاشیه‌های مربوط به خود را دارد، از فریاد نویسندگان گرفته که خواهان آزادی بیان هستند تا مسئولان که زیر فشار نهادهای بین‌المللی وحقوق بشر هستند. علاوه بر این در نظام سیاسی جمهوری اسلامی در روایات و همچنین در کتاب مقدس مسلمانان، «قلم» اهمیت بارزی بر خوردار است. دلیلی که چهاردهم تیر را روز قلم نامیده‌اند از یک ریشه تاریخی پیروی می‌کند که محمدعلی سپانلو در یاداشت خود به مناسبت چهاردهم تیر ماه موضوع را اینطور شرح می‌دهد: چهاردهم تیر ماه می‌تواند روز ملی نویسندگان و اهل قلم باشد. علت نام‌گذاری این روز به تاریخ نگاری ابوریحان بیرونی بازمی‌گردد. گمان نمی‌کنم در هیچ یک از کشورهای جهان بتوان چنین سابقه‌ای را پیدا کرد. آنگونه که ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه می‌نویسد: در زمان هوشنگ که از پادشاهان افسانه‌ای ایران بود، روز 13 تیر، روز جشن تیر آتش بود و چهاردهم تیر هم جشن نویسندگان (تیرماه ستاره نویسندگان است). در آن روز مردم ایران به نویسندگان هدیه می‌دادند و لباس نویسندگان را بر تن می‌کردند. با توجه به اینکه ابوریحان این نکته را در حدود 1000 سال پیش نوشته و خودش هم نکته بالا را از منابع قدیمی نقل می‌کند، می‌توان نتیجه گرفت هیچ کشوری چنین مناسبتی - با این ادله و سابقه تاریخی- برای قدردانی از نویسندگان ندارد.
این روز نباید صرفا به عنوان یک مناسبت در تقویم‌ها بماند. در چنین روزی می‌توان دعاوی قانونی و انسانی هر نویسنده‌ای را آشکار و بر روی آن پافشاری کرد. ۱۴ تیر روزی است که نویسندگان و اهل قلم باید در مورد مدعاهای حقیقی خود (حداقل در مورد حقوق اساسی خود یعنی آزادی بیان) هم‌صدا شوند. حداقل به لحاظ تاریخی هیچ کشوری چنین سابقه تاریخی در مورد روز قلم ندارد. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در آن روزگار، تیرماه در فصل پاییز قرار داشت و امروز در تابستان، اما همه این روزها حکم قراردادی دارند. مهم این است که روز قلم را - بر مبنای سخنان ابوریحان بیرونی که از بزرگترین محققان عصر خود بود- جشن بگیریم. و در روایتی دیگر برای این نام گذاری آمده است که این روز ، روزی بود که در آن آرش کمانگیر ، مرزبان اسطوره‌ای ایران ، تیر معروف خود را پرتاب کرد تا مرز ایران را تعیین و محافظت کند.

جایگاه قلم در اسلام
سوگند خداوند در قرآن به نام قلم، گویاترین شاهد بر شرافت و قداست آن است: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه نویسند.» در جایی که صاحب هستی به آفریده‌ای از آفریده‌های خود قسم یاد می‌کند، بشر در چه جایگاهی می‌تواند از ارج و منزلت آن سخن براند.
در نخستین ارتباط وحیانی رسول خدا صلی الله علیه و آله با مبدأ هستی در غار حرا، سخن از قلم به میان می‌آید، تا جایی که خداوند خود را این گونه معرفی می‌کند: «الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ آن که با قلم آموخت.»

نوشتن به عنوان یک نیاز
بار ها از خودم پرسیده‌ایم چرا می‌نویسیم؟ و در آخر کار به این نتیجه رسیده‌ایم که نمی‌توانیم، ننویسیم. به نظر من نویسنده واقعی کسی نیست که می‌نویسد، کسی است که نمی‌تواند ننویسد. نوشتن کار ساده‌ای نیست منظورم خود نوشتن نیست بلکه آن چیزهایی است که با نوشتن می‌آید. شاید هم نوشتن کاری ساده و یکی از بزرگترین لذت‌های زندگی باشد که با هیچ پولی نمی‌توان خرید اما آدمیزاد باید عاشق و یا به عبارت دیگر دیوانه باشد تا در این روزگار وانفسا به این وادی بیفتد.