جنگ‌های نادرشاه  به زیان اقتصاد ایران بود

دنیای اقتصاد: ویلم فلور ایرانشناس هلندی در نشستی که در تاریخ ۲۰ آذرماه سال‌جاری در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به همت مرکز اسناد فرهنگی آسیا برگزار شد، به سخنرانی در رابطه با «عملکرد کمپانی هند شرقی در اقتصاد ایران» پرداخت. بخشی از این سخنرانی روز گذشته در همین صفحه به چاپ رسید. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دیگری از سخنان او در رابطه با تاریخ اقتصاد ایران طی دوره‌های صفویه تا قاجاریه است که بسیار محل مناقشه است. او نیز مانند اغلب غربی‌ها به ایران نگاهی یک‌طرفه و جانبدارانه دارد. «دنیای اقتصاد» از نقد کارشناسانه این سخنان استقبال می‌کند. در ادامه گفت‌وگو با این ایران‌شناس از نظرتان می‌گذرد.

«برای من بسیار جالب است که گاهی از ایرانی‌ها می‌شنوم یا در کتاب‌های آنان می‌خوانم که خارجی‌ها به دنبال ثروت ایران آمدند، شما فقط مقداری ابریشم در ایران داشتید که تمام خارجی‌ها از عصر صفوی به بعد به‌دنبال آن آمدند و البته بعدها حتی ابریشم هم نمی‌خواستند. پس ایران به لحاظ اقتصادی یک کشور فقیر بود. یعنی موادی برای صادرات نداشت. فقط ابریشم خام و کرک (از ۱۶۵۴ میلادی به بعد) مواد صادراتی این کشور بود، البته در مرزها (آذربایجان و کردستان) صادرات گوسفند و دام وجود داشت که در مجموع از نظر صادرات کل ایران اهمیتی نداشت. نتیجه این بود که تراز تجاری ایران منفی بود. بزرگ‌ترین کشوری که به ایران صادرات داشت هند بود، چون ایران مواد بومی به اندازه کافی نداشت و برای وارد کردن این مواد نیز باید پول پرداخت می‌کرد. این در حالی بود که ایران معدن طلا و نقره نداشت. خوشبختانه تراز تجاری ایران هرچند با هند منفی بود، اما با روسیه و عثمانی مثبت بود ولی اگر جنگ بین ایران و عثمانی رخ می‌داد یا راه‌ها ناامن می‌شد تعداد سکه‌هایی که از آنجا می‌آمد بسیار کم بود. این سکه‌ها باید به ضرابخانه برده می‌شد و به سکه‌های ایرانی تبدیل می‌شد.

آن بخش واردات از هند را ما نمی‌دانیم دقیقا چه مقدار بوده است، ولی برخی از این مواد مانند قلمکاری و نیل هند به عثمانی صادر می‌شد. البته مقداری ادویه نیز فروخته می‌شد که اگرچه ارزش زیادی داشت، ولی به لحاظ حجم صادرات چندان قابل‌توجه نبود. شاهان ایران هم در این زمان وسیله دیگری برای دستیابی به ثروت داشتند. آنان توسعه طلب بودند. چون ایران کشوری کشاورزی بود، زمین واقعا ارزش داشت و اگر کشور بزرگ‌تر بود، درآمد بیشتری کسب می‌شد، اما متاسفانه همسایگان هم به ایران حمله می‌کردند و من نمی‌دانم واقعا این‌کار ارزش داشت یا نه! در اواخر دوره صفویه ایران یک کشور ورشکسته بود. زمانی که افغان‌ها به اصفهان حمله کردند، تمام خزانه ایران از نقره، طلا و دیگر کالاهای موجود را مصادره کردند و تجارت از بین رفت. به‌خصوص در دوره محمود افغان اگر کسی را با پول می‌دیدند، فورا اموالش را می‌گرفتند.

در زمان اشرف این وضعیت تا حدودی بهبود یافت. در این زمان هم خزانه ایران خالی بود و هم همسایگان ایران به این کشور حمله کردند. روسیه به گیلان، مازندران و قفقاز شرقی و عثمانی‌ها به قفقاز غربی و کرمانشاه حمله کردند. از یاد نبریم که تنها در گیلان و مازندران ابریشم تولید نمی‌شد، بلکه در قفقاز هم تولید ابریشم وجود داشت و در این زمان، این درآمد پرسود از دست ایران خارج شد و به دست عثمانی‌ها و روس‌ها افتاد و حدود ۱۰ سال این مناطق در دست آنها بود. زمانی‌که طهماسب‌قلی‌خان (نادرشاه)، افغان‌ها را شکست داد، ایران از آن پس تنها صحنه جنگ بود و من تعجب می‌کنم که ایرانیان چگونه او را قهرمان می‌دانند و برای او مجسمه می‌سازند. بنابراین تا مرگ نادرشاه ایران تنها صحنه نبرد بود و در سال‌های آخر سلطنت او مردم به قدری از حکومت افشاریه خسته شده بودند که شورش کردند ولی نادرشاه به آنها حمله کرد و آنان را سرکوب کرد.

در این زمان ایران منابع درآمد ابریشم خود را تا حدود زیادی از دست داده بود و در سوی دیگر قندهار که یکی از مراکز مهم برای درآمد ایران بود، در دست افغان‌ها بود. دو مسیر، برای هند وجود داشت یکی از دریا و دیگری مسیر زمینی بود و قندهار از این لحاظ بسیار حائز اهمیت بود. دولت ایران در دوره افشاریه واقعا درآمدی نداشت. زمانی‌که نادرشاه قندهار را گرفت، تجارت در این منطقه اهمیت خود را تا حدود زیادی از دست داده بود. بنابراین ایالات مختلف شورش می‌کردند و دولت تنها باید زمان خود را صرف سرکوب این شورش‌ها می‌کرد. اوضاع عمومی کشور به لحاظ کشت محصولات بسیار نامناسب بود و در بسیاری از مناطق قحطی و بیماری جان مردم را تهدید می‌کرد. در یک‌سال و نیم حدود دویست هزار سرباز را به هند فرستاد و نتیجه این‌کار بسیار منفی بود و نه تنها بسیاری از سربازان از بین رفتند، بلکه مردم نیز در فشار به سر می‌بردند.

بنابراین زمانی‌که نادرشاه درگذشت ایران از هر لحاظ یک کشور فقیر بود. بسیاری از مردم جان خود را از دست دادند و این امر به این معنا بود که کارگران و نیروی انسانی کمتر شده و تولید کاهش یافته بود و حتی تعداد زیادی از حیوانات نیز در اثر بیماری از بین رفتند و این شرایط نیز کار تولید را مختل می‌کرد. در چنین وضعیتی درآمد ایران بسیار پایین بود و از طرف دیگر دولت توان تامین امنیت را نداشت. این امر برای تجارت نیز منفی بود و بی‌پولی دولت به همراه ناامنی اجازه رشد تجارت را نمی‌داد و در عوض شاه‌وخان‌ها از مردم مالیات دریافت می‌کردند. نتیجه این بود که در این عصر درآمد دولت نیز کاهش یافت و تراز تجارت به پایین‌ترین‌حد خود رسید.

البته آمار دقیقی در دست نیست اما درآمد ایران در ۱۷۴۰م حدود ۲ میلیون و سیصدهزارتومان برآورد شده است که در آن زمان فقط برای ارتشی که بیش از دویست هزار نفر بودند، ۲ میلیون تومان بودجه لازم بود و بنابراین از این مقدار تنها سیصدهزار تومان برای مخارج دیگر باقی مانده بود. این یک نقصان بزرگ بود و دولت برای حل آن بر فشارهای مالیاتی افزود، در زمان صفویه و شاه اسماعیل دوم برای تامین کسری بودجه گرفتن اوقاف مرسوم شد و پس از آنها نادرشاه نیز از این روش استفاده کرد. آنچه در این میان مثبت بود آن بود که وی به مستوفیان دستور داد که فهرستی دقیق از درآمدهای هر بخش به دست بیاورند. این فهرست آنقدر خوب بود که حتی تا دوره محمدشاه قاجار نیز از آن استفاده کردند. همچنین دخالت دولت در تجارت بیشتر شد و دولت خود به‌صورت واسطه در تجارت حضور پیدا می‌کرد و از این طریق جیب شاه پر می‌شد.

به علاوه واگذاری امتیاز تجارتی ابریشم خام در گیلان و مازندران اجرا شد. اتفاق دیگری که در تجارت رخ داد، آن بود که عیار سکه‌ها پایین آمد و قدرت خرید مردم کمتر شد. اشاره کردم که برای واردات کالاها از هندوستان باید بهای آن را با سکه‌ها پرداخت می‌کردند و برای این امر از صادرات مالیات گرفته می‌شد. بعد از ۱۷۳۲م ایران در تجارت خود خیلی کم از سکه‌های طلا و نقره استفاده کرد و برای خرید و فروش در بازار و پرداخت مواجب سربازان از سکه‌های برنجی استفاده شد و این سکه‌ها به مهم‌ترین وسیله پولی ایران تبدیل شد. اگر شما علاقه‌مند هستید که بیشتر در این زمینه بدانید، من کتابی دارم در رابطه با «تاریخ پولی ایران» که در دست چاپ است. آنجا اشاره می‌کنم که دخالت‌های دولت و شاه تا چه میزان در مناسبات پولی موثر بوده است. در سال ۱۷۶۳ کریمخان زند صادرات سکه‌ها را قدغن کرد و وزن و عیار سکه‌ها کمتر شد و مردم به‌ویژه تجار دیگر این پول را قبول نمی‌کردند چراکه باید با آن به هند می‌رفتند و در آنجا به همین قیمت که در ایران پول ارزش داشت، دیگر ارزشمند نبود. مثلا هلندی‌ها بسیاری از آن سکه‌ها را صادر کردند و معمولا ۱۰ تا ۲۰ درصد ضرر دادند.

هرچند حکومت کریمخان زند از نظر حکمرانی بهتر بود اما از لحاظ اقتصادی وضعیت بدتر شد و اکثر ایالت‌های شمالی، به‌ویژه در آذربایجان و قفقاز و حتی گیلان دیگر حکومت‌ها نیمه مستقل بودند. البته سکه‌ها به نام کریمخان ضرب می‌شد ولی این نواحی اکثرا مالیات پرداخت نمی‌کردند و پس از مرگ کریمخان زند و درگیری میان جانشینانش، بار دیگر سر به شورش برآوردند و دوره‌ای جدید از جنگ به‌وجود آمد و تجارت کاهش یافت. هلندی‌ها در ۱۷۶۴م تصمیم گرفتند از خلیج‌فارس بروند چون تجارت آنقدر بد بود که آنها فقط ضرر می‌دادند. انگلیسی‌ها هم همین تصمیم را در ۱۷۷۲م گرفتند ولی آنها یک اقامتگاه در بوشهر و بصره نگه داشتند و این امر برای تجارت نبود، بلکه بیشتر به این دلیل بود که در این زمان میان فرانسه و انگلیس جنگ بود و به لحاظ استراتژیک و نظامی انگلیسی‌ها قصد داشتند از این طریق روابط سریع با هندوستان داشته باشند. در ایران مردم همواره با تردید پرسش می‌کنند که انگلیسی‌ها در این زمان در خلیج‌فارس چه کاری داشتند. این امر معلوم بود، یعنی زمانی که قاجاریه به سلطنت رسید، اروپایی‌ها حضوری در خلیج‌فارس نداشتند و اکثرا هندی‌ها، اعراب و ایرانیان بودند.

اعراب در برخی از نواحی مانند شارجه و مناطق دیگر به کشتی‌های تجاری حمله می‌کردند. بنابراین تجار خلیج‌فارس به انگلیسی‌ها که حاکم بر هند بودند، مالیات پرداخت می‌کردند تا از آنان حمایت کنند. ایران در این زمان در خلیج‌فارس کجا بود؟ یا دولت عثمانی که بصره را در دست داشت کجا بود؟ آنها در این منطقه حضور و اقتدار نداشتند، بنابراین انگلیسی‌ها در یک شرایط خلأ قدرت که نه ایران در آن حضور داشت و نه عثمانی‌ها، به خلیج‌فارس آمدند و در این زمان نه ایران و نه عثمانی قصد اعمال قدرت در خلیج‌فارس را نداشتند. ایران تنها پس از ۱۸۸۲م این خواست برای اعمال قدرت را شروع کرد. شما می‌بینید که به انگلیسی‌ها بسیار انتقاد می‌شود ولی حقیقت این است که آنها صلح دریایی را در منطقه ایجاد کردند و با اقدامات آنان راهزنی دریایی به پایان رسید. به هرحال مردم به‌طور کلی در این زمان تنها به قدری درآمد داشتند که زنده بمانند. باید اشاره کرد که قاجاری‌ها به‌راستی اقداماتی را صورت دادند که ایران بار دیگر کشوری با نظم شد و تجارت رونق گرفت و این کشور پس از ۸۰ سال دوباره به ثبات رسید. چرا که تا این زمان ایران مدام در حال جنگ و کشتار بود و اغلب مردم در این سرزمین امید به زند‌گی نداشتند.»

پاسخ فلور به پرسش‌های «دنیای اقتصاد»

پس از پایان سخنان فلور، زمانی به پرسش و پاسخ اختصاص داده شد و در جریان آن بحثی میان وی و شماری از پژوهشگران در رابطه با عملکرد دولت‌های اروپایی در ایران درگرفت. وی در ادامه در گفت‌وگویی با «دنیای اقتصاد» به شماری از پرسش‌های ما در همین رابطه پاسخ گفت.

شما ایران را کشور فقیری دانستید، اگر شما در این کشور منافع خاصی نداشتید اروپاییان به‌دنبال چه چیزی به ایران آمدند؟

پرتغالی‌ها نخستین‌بار تصادفا به ایران آمدند. یعنی آلبوکرک در دریای سرخ بود تا مانع کشتی‌های هندی باشد که فلفل و ادویه به مصر می‌بردند چون به ضرر پرتغالی‌ها بود. او به خلیج‌فارس آمد چون به آب احتیاج داشت. بنابراین او به آنجا آمد و تلاش کرد از موقعیت آن برای اهداف خود استفاده کند و توانست بر مقاومت مردم غلبه کند.

اگر بپذیریم این حضور تصادفی بود و سودی هم برای اروپاییان نداشت، پس چرا آنها در ایران باقی ماندند؟

نه، آنها در ۱۵۰۷ به خلیج‌فارس آمدند و در دسامبر همان سال به گوا در هند بازگشتند و هشت سال بعد بار دیگر به خلیج‌فارس آمدند و این‌بار در آنجا ماندند. البته تعداد پرتغالی‌ها در این منطقه هم زیاد نبود. آنها حدود ۶۰۰ نفر بودند که بیشتر هم تجار و صنعتگران را شامل می‌شدند و تنها ۲۰۰ سرباز داشتند در برابر کشوری که اگر می‌خواست در آن منطقه اعمال قدرت کند می‌توانست صدهزار سرباز به آنجا بفرستد. اما اگر بپرسید چرا هلندی‌ها و انگلیسی‌ها به خلیج‌فارس آمدند، در ۱۹۰۳ هلندی‌ها یک کشتی پرتغالی به نام سانتاکاترینا را گرفتند که پر از ابریشم بود و آن را در آمستردام فروختند که از طرف مردم بسیار مورد استقبال قرار گرفت و هلندی‌ها تصمیم گرفتند به‌دنبال ابریشم بیایند. آنها واقعا برای خرید ابریشم وارد ایران شدند اما ۲۵ سال بعد در بنگال با تولید ابریشم بنگال آشنا شدند که هم کیفیت آن بهتر از ابریشم ایران بود و هم قیمت آن مناسب‌تر بود. بنابراین آنها دیگر نمی‌خواستند از ایران ابریشم بخرند. البته احتمالا دلیلی که آنها به تجارت خود با این کشور ادامه دادند برای سکه‌ها بود؛ یعنی چون هلندی‌ها و انگلیسی‌ها به پول احتیاج داشتند تا بتوانند کالاها را در آسیا و ژاپن بخرند و آن را با سود بیشتری در اروپا به فروش برسانند، به تجارت خود با ایران ادامه دادند. بنابراین نه هلندی‌ها و نه انگلیسی‌ها دخالتی در ایران نکردند چون قدرت چندانی در بدو ورود به ایران نداشتند. چندین کتاب در این زمینه وجود دارد که تمام این موارد را به‌صورت واضح و با اسناد توضیح می‌دهد.

اما در قرون بعد و به‌ویژه در دوره قاجار ما شاهد امتیازات متعددی از قبیل شیلات و بانک هستیم که دولت ایران به اروپاییان واگذار می‌کند، در این زمینه چه توجیهی وجود دارد؟

بله، ایران در دوره‌ای به‌خصوص در دوره ناصرالدین شاه امتیاز فروخت. ولی شما یک امتیاز نام ببرید که نتیجه داشت. تنها یک امتیاز! شما به‌طور مثال به امتیاز شیلات اشاره کردید اما ایران در این زمان اصلا ماهیگیری در خلیج‌فارس نداشت و حتی آن را نمی‌خوردند. بنابراین به لحاظ اقتصادی ایده خوبی بود، شما چیزی داشتید که در آن زمان به دردتان نمی‌خورد و کسی حاضر بود در قبال آن به شما پول پرداخت کند. به بانک اشاره می‌کنید، این یک امتیاز دوجانبه بود که به سود ایران بود. ما به سراغ مهم‌ترین امتیازی که ممکن است شما به آن بپردازید یعنی امتیاز نفت می‌رویم. ایران نفت داشت اما آیا ایرانیان می‌دانستند که نفت دارند؟ خیر نمی‌دانستند. حالا شما فرض کنید که پادشاه ایران هستید و من به شما می‌گویم که شما نفت دارید و من به شما پول می‌دهم و آن را صادر می‌کنم. شما با خود می‌اندیشید که آیا من امکانات استخراج این نفت را دارم؟ نه ندارم! پس چون به پول احتیاج دارید به من امتیاز را خواهید داد که برای شما نفت را صادر کنم و در قبال آن به شما پول پرداخت کنم. درست است که قیمت پیشنهادی انگلیسی‌ها برای خرید نفت پایین بود ولی انگلیسی‌ها تاجر بودند و شما ایرانی‌ها هم تاجر بودید و می‌دانید که قانون تجار این است که «کم بخرند و زیاد بفروشند.» فراموش نکنید، مسجد سلیمان که امروزه شهر بزرگی است، زمانی‌که انگلیسی‌ها به آن وارد شدند و نفت استخراج کردند، آباد شد. اگر شما قصد مقایسه سرمایه‌گذاری کشورهای خارجی در ایران با دیگر کشورها را نیز داشته باشید، یکی از عمده دلایلی که در ایران با مبالغ کمتری برای سرمایه‌گذاری پیشنهاد می‌شد ریسک بالای سرمایه‌گذاری در این کشور بود و سرمایه‌گذاران اطمینان به کار خود نداشتند. به‌علاوه شما به میل خود قراردادهایی را با کشورهای خارجی امضا می‌کردید. اینکه آنها از ناآگاهی ایرانیان سوءاستفاده کردند در آن شکی نیست ولی این امر طبیعی است چون آنها تاجر بودند.

معمولا گفته می‌شود ایران به دلیل موقعیت خاص ژئوپلیتیک، مورد توجه کشورهای خارجی بوده است. در مورد موقعیت ژئوپلیتیک ایران چه فکر می‌کنید؟

تعداد اروپایی‌ها در ایران چندان زیاد نبود و این تعداد نیز در بندرعباس، اصفهان، شیراز و بعدا تهران پراکنده بودند. بنابراین مشاهده می‌کنید که این تعداد قرار نبود حافظ چیزی باشند. در مورد اهمیت ایران برای انگلستان به منظور حفظ هندوستان هم باید اشاره کنم که روسیه تا سال‌ها قدرت چندانی نداشت و لشکریان این کشور در سال ۱۵۵۲م می‌توانستند فقط تا آستراخان برسند و حتی نمی‌توانست به سمت قفقاز پیشروی کنند. آنها تنها در اواخر قرن۱۸ بود که توانستند تا حدودی پیشروی کند، بنابراین در این بخش هم نمی‌توان اهمیت جدی به لحاظ ژئوپلیتیک برای ایران قائل شد.

نظر شما در رابطه با نقش خلیج‌فارس در تجارت اروپاییان چیست؟

اهمیت چشمگیری برای اروپاییان نداشت. البته چون اروپاییان برای تجارت خود تا حدودی به سکه‌ها نیاز داشتند و ایران سکه‌های خود را صادر می‌کرد تا زمانی‌که به نفع اروپاییان بود آنها به تجارت خود با ایران ادامه دادند اما در ۱۷۶۰ هلندی‌ها و ۱۰ سال بعد انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند از خلیج‌فارس بروند چون در این منطقه متضرر می‌شدند و تنها امتیاز نفت بود که بعدها در نهایت تا حدودی برای اروپاییان مثبت بود.