ساختار از پیش موجود!

باوجوداین، زمانی‌که تیلور و دیگران برای شهادت‌دادن در ۱۹۱۱ فراخوانده شدند، لحنشان به‌هیچ‌وجه الهام‌بخش نبود و منتقدان مدیریت علمی به نقطه ارجاع بسیار متفاوتی اشاره می‌کردند: برده‌داری. آهنگری کارکشته از کارخانه اسلحه‌سازی واترتاون در ماساچوست به کمیته گفت که از نظرش در مدیریت علمی «انگار به بردگی کشیده شده‌ایم.» او گفت مدیران کنترل بی‌حدی اِعمال می‌کنند «وقتی سرِ کارمانیم، همه جا دنبالمان می‌آیند- و وقتی خم می‌شویم تا چند مفتول برداریم، با زمان‌سنج بالای سرمان می‌ایستند-. این‌ کارها برای آدم تحمل‌ناپذیر است.» رئیس اتحادیه ماشین‌کاران گفت که این سیستم «انسان‌ها را تا حدِ بردگی واقعی و دستمزدهای کم پایین آورده است» و اینکه سیستم «چنان جوِ سوءظنی را در میان افراد پدید آورده است که هرکس دیگران را خائن یا جاسوسِ احتمالی قلمداد می‌کند.» نزدیک به جلسات استماع، با اینکه کمیته اقدام چندانی نکرد، با این مساله موافق بود که بخش‌هایی از این سیستم «مثل تازیانه نگهبانِ برده‌ها بر تن سیاهان» عمل می‌کند، «چرا که کارگران را در حالت تشویشی مداوم نگه می‌دارد».

البته، تیک‌تاک‌کردن زمان‌سنج از ضربه شلاق تازیانه -یا تازیانه و ساعتی که همزمان به کار می‌رفتند که در برخی کشتزارها این‌گونه بود- بسیار متفاوت است. اما، بااین‌حال، چیزی افشاگر و عمیقا نگران‌کننده در این تشبیه وجود دارد؛ مخصوصا به این دلیل که طرفداران مدیریت علمی گاهی از سبک گفتار برده‌داری هم استفاده می‌کردند و آن هم نه برای اینکه سیستم را محکوم کنند، بلکه برای ستایش از آن. یکی از همکاران تیلور، اسکادر کلایس می‌گفت که مدیریت علمی صرفا نوعی نظام «همکاری یا دموکراسی» است؛ اما تعریف کلایس از دموکراسی آشکارا غیردموکراتیک بود: او مدیریت علمی را به‌مثابه سیستمی توصیف می‌کرد که «متشکل از فردی تواناست که رهبری را به‌دست می‌گیرد تا در مواردی که در مقام قدرت مافوق است «فرمان‌هایی» صادر کند و دیگران به فرمان‌هایش گردن نهند: این رابطه، رابطه ارباب و برده است، فارغ از اینکه چه بنامندش.» از دید مدیر، کنترلْ مشخصه اصلی مدیریت علمی بود. مناسبات کنترل در طول زمان ممکن بود تغییر کنند: «همیشه تراشکار می‌توانست راه‌های بهتری را به سرپرست نشان دهد.»

اما از دید کارگران، تغییرات زودگذر سود کمی داشتند. وقتی راهی بهتر را به سرپرست نشان می‌دادند، قدرت خودشان را واگذار می‌کردند. آنان خودشان را قابل جایگزینی نشان می‌دادند. جالب‌ترین شباهت بین برده‌داری و مدیریت علمی را می‌توان در «ایده وظیفه» یافت؛ چیزی که تیلور «برجسته‌ترین عامل در مدیریت علمی مدرن» توصیف می‌کرد. سیستمِ وظیفه‌ای با افکارِ هنری لورنس گانت ارتباط نزدیکی دارد، کسی که امروزه به‌خاطر نمودار گانت مشهور است، ابزاری برای زمان‌بندی که هنوز هم نام او را بر خود دارد.

در طول دوران شکوفاییِ مدیریت علمی گانت یک «سیستم وظیفه‌ای و پاداشی» ایجاد کرد که یک وظیفه ثابت و دستمزدی مشخص به‌ازای ساعت کار را با پاداش‌هایی برای کار اضافی جفت‌وجور کرد. در این سیستم، کارگران دستمزدی پایه به‌علاوه مقداری اضافی برای تولید بیشتر از حداقلی مشخص دریافت می‌کنند. با ترکیب وظیفه‌ای انجام‌شدنی (به‌جای وظیفه‌ای حداکثری) با پاداش، کارگران از امنیتِ حداقلِ دستمزد برخوردار می‌شوند؛ اما همچنین تشویق می‌شوند که بیش از آن تلاش کنند. نه گانت و نه تیلور، با اینکه جزئیات تازه‌ای ارائه کردند، سیستم وظیفه‌ای را پدید نیاوردند. این سیستم پیشینه‌ای بسیار قدیمی‌تر دارد و یکی از شیوه‌های اصلی سامان‌دهی کار در دوران برده‌داری بود.

در چارچوب سیستم وظیفه‌ای، به برده «وظیفه» یا سهمی مشخص می‌دهند که از او انتظار می‌رود تا پایان روز انجامش دهد؛ این شیوه در تقابل با سیستم گروهی بود که در آن بردگان زیر نظارت دائمی برای مدت مشخصی کار می‌کردند. در برخی موارد، برده‌دارانی که از سیستم وظیفه‌ای بهره می‌بردند حتی پاداش‌هایی ماهانه برای دستاوردی می‌دادند که بیشتر از اهداف مشخص‌شده بود. آن برده‌داران به‌گونه‌ای تطمیع می‌کردند که نه‌فقط شبیه روش‌های گانت بلکه شبیه روش‌های اقتصاد گیگی امروز هم بود. درواقع، به استثنای دستمزد پایه و این توانایی بسیار مهم که کارگران می‌توانستند کارشان را رها کنند، سیستم جدید گانت تقریبا در تمام جنبه‌ها همان سیستمی بود که بعضی از برده‌داران به‌کار می‌بردند؛ واقعیتی که گانت برای پنهان‌کردنش هیچ تلاشی نکرد، بلکه اذعان کرد «بسیاری از افراد» از واژه «وظیفه»، به‌دلیل ارتباطش با برده‌داری، بیزارند و این اشاره ضمنیِ منفی را «نقطه ضعف اصلی» این سیستم قلمداد می‌کرد.

اگر ریشه‌های گانت در جنوب آمریکا را در نظر بگیریم، این مساله کمتر تعجب‌آور است. گانت در آستانه جنگ داخلی آمریکا در خانواده‌ای برده‌دار در مریلند به دنیا آمد. پدرش، ورجیل گانت، مالک بیش از شصت مرد و زن و کودک بود. همان‌طور که گانت می‌نویسد: «اصطلاح «ارباب سختگیر» در زبان ما اصطلاحی قدیمی است؛ نماد زمانی است که خوشبختانه حالا دیگر گذشته است که انسان‌ها مجبور بودند کار کنند، نه برای منافع خودشان بلکه برای منافع کسی دیگر.» هدف گانت این نبود که به این سیستم قدیمی پایان دهد، بلکه می‌خواست با نیازهای مدرن سازگارش کند. همان‌طور که توضیح می‌دهد: «سیاست کلیِ گذشته واداشتن بود؛ اما دوران فشار باید جایش را به دانش بدهد و سیاستِ آینده آموزش و راهنمایی به‌ سود همه ذی‌نفعان خواهد بود.»

به تعبیری، مدیریت علمی، درحالی‌که خودِ نهاد برده‌داری را کنار می‌گذارد، عینا چکیده تکنیک‌هایش را بازسازی می‌کند. لفاظی گانت لزوما درباره فاصله‌گرفتن نبود، بلکه درباره پیشرفت بود؛ ظاهراً دوست داشت بگوید که «مدیریت علمی نشانه گامی بلند رو به جلو از کار برده‌وار است.» جیمز میپس داج، تولیدکننده‌ای اهل فیلادلفیا و کسی که خیلی زود طرفدار تیلور شد، در ۱۹۱۳ توضیح داد که «نمی‌توانیم بگوییم اولین نفری که منشأ ایده مدیریت علمی را [از بردگی] جدا کرد، چه کسی بود؛ چراکه این ایده در اولین فریادِ از سر عذابی به‌دنیا آمد که از لبان برده‌ای شلاق‌خورده خارج شده بود.» ارجاع داج ارجاعی استعاری به گذشته‌ای مبهم و دور بود؛ جایی که برده‌داری رواج داشت، نه به جنوب برده‌دار.

اما فهمیده بود که «نسل حاضر» وارث «رابطه ارباب و برده از گذشته» است و کار مدیریت علمی را فراتر رفتن از این رابطه می‌دید. آلریش بانل فیلیپسِ مورخ که در ۱۹۱۸ به تاریخ‌نگاری مشغول بود، به شباهت‌هایی بین مدیریت علمی و برده‌داری اذعان کرد.  همان‌طور که دنیل جوزف سینگل متذکر می‌شود، وقتی فیلیپس پیچیدگی استراتژی‌های مدیریت جنوبی را توصیف می‌کرد، ترجیح می‌داد به مجموعه مقالاتی در مجله ساوثرن پلنتر نوشته اچ.دابلیو.ویک ارجاع دهد؛ کسی که «تحلیلش از موضع و جنبش» شبیه برخی از پیشرفته‌ترین مطالعات صنعتی زمان خودش بود. شاید دیدگاه‌های خوش‌بینانه خودِ فیلیپس نسبت به برده‌داری او را قادر کرده بود که چنین پیوندهایی را ببیند.

آثار او که یکی از بانفوذترین مورخان برده‌داری است، آکنده از تعصب نژادی بود. مشهور است که برده‌داری را نوعی «مدرسه» برای برده وصف می‌کرد و توصیفاتش از روابط متقابل بین کشتکاران و بردگانشان شباهت‌های چشمگیری به شیوه‌هایی داشت که تیلور روابط متقابل ایده‌آلش را بین مدیران و کارگران توصیف می‌کرد. در ۱۹۱۱، در چندین ماه برگزاری جلسات استماع کنگره درباره مدیریت علمی، تیلور تلاش کرد سیستمش را از برده‌داری دور کند. او این کار را با توصیف سیستم خود به‌مثابه مدرسه‌ای برای کارگرانی انجام داد که نمی‌دانستند چگونه کار کنند: این سیستم «کارکشیدن از سیاهان نیست، لطف است، آموزش است، انجام‌دادن کاری است که اگر من پسربچه‌ای بودم که سعی داشت یاد بگیرد که چگونه کاری انجام دهد، خودم خیلی دوست داشتم با من بکنند. این‌طور نیست که صدای تازیانه‌ای را بالای سر کسی در بیاورید و بگویید: «لعنتی، گمشو آن‌طرف.»

نیم قرن پس از فیلیپس، کیت آفهاوزر دوباره توصیف کرد که نظریه و عمل برده‌داران با سیستم مدیریت علمی تیلور تا چه حد سازگار بود. در طول یک دهه بحث داغ درباره ماهیت برده‌داری جنوبی، آفهاوزر استدلال کرد که شباهت‌های زیادی وجود دارد، نه‌فقط بین ابزار کشتکاران و ابزاری که مدیران علمی طرفدارش بودند، بلکه در مناسبات قدرتی که آن ابزارها نشان می‌دهند. او می‌نویسد: «تا جایی که به انضباط در محیط کار مربوط می‌شود، رابطه ارباب- برده کاملا شبیه رابطه سرمایه‌دار- دستمزد-کارگر در شرکت‌هایی است که به‌صورت علمی مدیریت می‌شوند.» دو دهه بعد از آفهاوزر، مارک اسمیتِ مورخ دوباره جنبه‌هایی از مدیریت کشتزارها را که بسیار شبیه مدیریت علمی بودند توصیف کرد.

او با اشاره به استفاده گسترده از ساعت برای ارزیابیِ مقدار کاری که برده می‌توانست انجام دهد، بر نقش انضباطِ زمانی بر کشتزار تمرکز کرد. با وجود این تحقیق و موارد دیگر، شباهت‌های موجود بین رویه‌های مدیریت کسب‌وکار امروزی و برده‌داری را در جریان اصلی بحث‌ها درباره تاریخِ دادوستد در ایالات‌متحده پیوسته نادیده گرفته‌اند. تا جایی که در ۲۰۰۳ استاد مدیریت، بیل کوک، استدلال کرد که ناکامی متخصصان مدیریت، در مد نظر داشتنِ این تاریخ، شانه به شانه «انکار» می‌زند. کوک می‌نویسد اطلاعات درباره رویه‌های کسب‌وکار برده‌داری در منابع منتشرشده به‌طور گسترده‌ای در دسترس بوده است و بنابراین تعمدا به آنها بی‌اعتنایی کرده‌اند.

 

نوشته: کیتلین روزنتال (Caitlin Rosenthal) استاد تاریخ در دانشگاه برکلی کالیفرنیا. حوزه پژوهشی او تاریخ برده‌داری و تاریخ اقتصادی است

ترجمه: الهام آقاباباگلی/  سایت ترجمان