دولتمرد خاکستری اعتمادالسلطنه در کنار ناصرالدین شاه

نمونه‌ای کامل از دانشمندان به خدمت سلطان‌رفته‌ای که قدر و منزلت علمی‌شان را تحت‌الشعاع مناصب سیاسی و مواهب آن قرار داده‌اند. همین است که به دشواری می‌توان مؤلف آثاری انتقادی و ماندگار مانند «خلسه» و «منطق الحمار» (خرنامه) را با مبدع و متولی نخستین قیچی سانسور در ایران یکی دانست. محمد حسن‌خان متولد ۱۲۵۹ق و فرزند علی‌خان حاجب‌الدوله بود. همان مامور معذوری که با شوم‌ترین فرمان ناصرالدین‌شاه به کاشان رفت و تراژدی قتل مرحوم امیرکبیر را به فرجام رساند؛ فاجعه‌ای که اگر سبب تداوم ویرانی و عقب‌ماندگی ایران شد، برای علی‌خان و پسرش منشأ خیر و برکت بود و آنها را به خواص دربار قاجاریه تبدیل کرد. محمدحسن در ۹سالگی و به‌عنوان یکی از«صد نفر اولاد رجال عصر ناصری» به دارالفنون وارد و در ۱۶سالگی و با کسب مدال طلا از این مدرسه فارغ‌التحصیل شد.

در حکومت خوزستان و وزارت عدلیه، نیابت پدر را بر عهده داشت و بعدتر به‌عنوان وابسته نظامی دولت ایران به اروپا رفت.  چهار سال اقامت در پاریس سبب دگردیسی عمیق در داشته‌های علمی و جهان‌بینی فرهنگی‌اش شد. زبان فرانسه را به حد کمال آموخت و با آثار نویسندگان بزرگ، مختصات فرهنگی و پیشرفت‌های علمی مغرب‌زمین آشنا شد. به‌ویژه در یادگیری شیوه مدرن تحقیق و استفاده بهینه از کتب مرجع و اسناد تاریخی اهتمام و علاقه فراوان نشان داد. در ۱۲۸۴ق به ایران بازگشت.

 ابتدا «پیش‌خدمت» و «مترجم حضور» بود. چهار سال بعد به یکی از چالش‌برانگیزترین مناصب دوران خدمتش منصوب شد و با لقب «صنیع الدوله»، «ریاست کل دارالطباعه و دارالترجمه ممالک محروسه» را بر عهده گرفت و تا ۱۳۱۳ق که زنده بود تمام روزنامه‌ها، تالیفات و ترجمه‌ها زیر نظر وی تحریر و چاپ می‌شد.  اعتمادالسلطنه از مشهورترین «ابوالمشاغل»های تاریخ  ایران  بوده و در این فقره از رکوردداران به‌شمار می‌آمده است.روزنامه شرف (در شماره ۸۱) از ۳۰منصب، نشان و لقب این دولتمرد با نفوذ نام‌برده است؛ انبوهی از اشتغالات با ربط و بی‌ربطی که نشان‌دهنده اوضاع نابسامان مملکت در اعطای مسوولیت‌ها و در صدر نشستن نورچشمی‌ها و نظرکرده‌های سیاسی است. به‌سبب جایگاه برجسته و رفتار بعضا متناقضی که داشت با دشمنان و منتقدان برجسته‌ای روبه‌رو بوده است. مشهورترین و با نفوذترین مخالفش «ظل‌السلطان»، او را متهم به جاسوسی برای روسیه می‌دانست و مورخان و اندیشمندانی مانند احمد کسروی، محمد قزوینی و ادوارد براون در جایگاه علمی و مرتبه فرهنگی‌اش تردید داشته‌اند.  مهم‌ترین ایرادها به شیوه تهیه و تالیف برخی آثار منصوب به اوست. اعتمادالسلطنه به‌ویژه در گردآوری آثار مرتبط با «تاریخ محلی» و«جغرافیای تاریخی» به کار جمعی اعتقاد داشت. مساله‌ای که البته پوشیده نگذاشته و در آثار متفاوت و به انحای مختلف مورد اشاره قرار داده است. با این همه این موضوع بهانه‌ای برای اتهام به انتحال و سوءاستفاده از زحمت دیگران به مخالفان و منتقدانش داده است؛ تا جایی که «محیط طباطبایی» او را بزرگ‌ترین استثمارکننده علما و فضلای عهد ناصری معرفی کرده است. علامه قزوینی بر آن بود که «تالیفات کثیره منسوب به او... به استثنای یکی دو از آنها که از جمله کتاب خلسه اوست... تالیف دیگران است...»  در عین حال موافقانش او را از پیشگامان شیوه مدرن تحقیق و پژوهش انتقادی (به‌ویژه در تالیف کتب مرجع و دایره‌المعارف‌های تاریخ محلی و جغرافیای تاریخی) و از پایه‌گذاران کار گروه‌های پژوهشی می‌دانند. خودش اما در باب انجام فعالیت‌های فرهنگی و ادبی می‌نویسد: «...اگر تحمل این قسم زحمات نموده و زیاده از چهل سال تمام زندگانی خود را صرف تحصیل کرده... منظوری و مقصودی نداشته جز اینکه به پارسی‌زبانان دنیا دو خدمت کرده باشم؛ اول آنکه سبک و اسلوب انشا و مراسلات سابقه را که فهم آن برای قاطبه مردم مشکل می‌نمود، جرح و تعدیل نمایم و رسم مغلق‌نویسی و قید به سجع و قافیه را براندازم.

 ثانی آنکه به نشر معلومات مهمه پردازم.» همین است که گروهی از پژوهشگران با ستایش از جسارت اعتمادالسلطنه براین باورند که او «در روزگاری که علم چیزی جز ادبیت و عربیت و سیاق نبود، به وادی تاریخ، جغرافیا و سیاست وارد شد و ضمن طرح موضوعاتی ارزنده، آثار دلپذیری را به یادگار گذاشت.» قاطع‌ترین دفاع از شخصیت علمی و فرهنگی اعتمادالسلطنه را عبدالحسین نوایی انجام داده است. وی در مقدمه «مرآت‌البلدان»؛ ضمن زیر سوال بردن بی‌غرضی علامه قزوینی، اتهام‌های مطروحه را«سوءظن‌هایی غیر مستند و فاقد استدلال متقن» دانسته و می‌نویسد: «کار تهیه کتاب در دارالتالیف به‌صورت گروهی انجام می‌گرفته و این درست همان روشی است که امروزه برای تهیه کتاب‌های مفصل و عظیم مورد قبول قرار گرفته است.  کتاب‌هایی چون لغت‌نامه دهخدا، دایره‌المعارف فارسی مصاحب، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و فرهنگ لاروس، حاصل تلاش مشترک جمعی پژوهشگر و محقق در زمینه‌های مختلف علمی است، ولی به اسم یک نفر معروف و مشهورند... پس کار اعتمادالسلطنه هم در اداره دارالتالیف به این سبک و سیاق بوده است.» واقعیت این است که محمد حسن  خان به مناسبت‌های مختلف از دستیاران علمی‌اش به نیکی یاد کرده و می‌نویسد: «دانشمندان فاضل از هر ملت که یافتم دور خود جمع کردم و به قدر استطاعت کفالت ایشان نموده و می‌نمایم. اگر چه نان جوین و جامه پشمین من در خور معاش ایشان نیست... چنانند که با من و این آب و نان قلیل ساخته‌اند و خیالات دیگر را به دور انداخته[اند]...»

اعتمادالسلطنه از منظر گرایش‌های سیاسی در شمار محافظه‌کارترین دولتمردان عصر ناصری و از جمله حامیان جدی استبداد مطلقه بود. وی آزادی‌خواهان و مدافعان حکومت قانون را نکوهش می‌کرد و از آنها با القابی مانند دیوانه، احمق، فضول، بدعت‌گذار، خائن و نادان یاد می‌کرد.  از طبع شاه با خبر بود و صحبت از قانون و نگارش قوانین را نه از سر شناخت و علاقه واقعی اعلی‌حضرت که از پیامدهای نمایشی سفر سوم ایشان به فرنگ می‌دانست: «باید فهمید که ایران قانون شرعی دارد. وقتی قانون شرعی را می‌توان عوض کرد که از اسلام و طریقه تشیع خارج شد... اما دستورالعمل شاه برای اینکه مدتی شهرت بکند که شاه بعد از سفر فرنگ مقصودش ایجاد قانون است، بدخیالی نیست...»

او همچنین با نوشتن عریضه‌ای به شخص شاه، نه تنها زمینه لازم برای اعمال سانسور بر مطبوعات را فراهم آورد، بلکه چنان که ذکر آن رفت به نخستین مامور نظارت بر نشریات و در واقع مبدع و اجراکننده سانسور تبدیل شد. بااین همه اوضاع چنان بود که حتی او نیز گاهی ناگزیر به انتقاد شده و در گوشه و کنار نوشته‌ها و آثارش، مراتب نارضایتی‌اش را آشکار می‌کرد. «شاه را بی‌علاقه به شنیدن حرف راست» و اطرافیان شاه را دروغگو می‌دانست.  یک‌بار با اظهار دلخوری از اینکه «خواندن این همه کتاب سودمند هیچ نتیجه‌ای در عادات و تصمیم‌های شاه نداشته» می‌نویسد: «چهار ساعت تمام تاریخ فردریک [پادشاه آلمان] را خواندم. عجیب اینکه در سال متجاوز از چهارصد تومان خرج می‌کنم و از این قبیل کتاب‌ها که سراپا تنبیه است، می‌آورم و برای شاه می‌خوانم؛ اما او هیچ ملتفت نیست.»  اعتمادالسلطنه راهکارهایی برای برون‌رفت از مشکلات اقتصادی داشت. به نقش زیربنایی راه‌ها در توسعه و ترقی مملکت واقف بود.  تصویب «قانون تسهیل ساختن طرق و شوارع» را پیشنهاد کرد و با اشاره به منافع ساخت راه‌ها برای دولت و مردم؛ انجام این قبیل پروژه‌ها را از«اعمال مشروعه و از فرایض» دانسته و درخصوص شیوه انجام آن نوشت: «قانونی به وجود بیاید که عموم اهل هر ولایت به استثنای علمای دین، معلمان مدارس، قشون مسلح پلیس و اشخاص علیل مکلف شوند که در هر سال چند روز مشغول ساختن راه‌های ولایت خود شوند و هر کسی که قوه کار کردن ندارد یا کار کردن را در شأن خود نمی‌داند پول داده و عمله بگیرد.» بر آن بود که می‌توان با کمترین هزینه، در حداقل زمان و بدون نیاز به «کمپانی‌های اجنبی» راه‌ها و جاده‌های مملکت را سامان داد و تمام معابر را «تسویه و تسطیح» کرد.  او همچنین از نخستین کسانی بود که به فکر انحصار توتون و تنباکو در ایران افتاد؛ هرچند رساله‌ای که در این باب عرضه کرد ابتدا با بی‌تفاوتی شاه و بعدتر با کارشکنی ظل‌السلطان و برخی از علما مواجه شد.

محمدحسن خان در ۱۹ شوال ۱۳۱۳ق و تنها ۲۸روز پیش از ترور ناصرالدین‌شاه درگذشت. برخی منابع مرگش در ۵۳سالگی را مشکوک و ناشی از توطئه «ظل‌السلطان» دانسته‌اند.  وصیت در باب بخشش همه دارایی‌هایش به شخص شاه، آخرین پرده از اظهار وفاداری تام و تمامی بود که تا روزهای پس از مرگش امتداد داشت.

وی از دولتمردان تراز اول روزگار ناصرالدین‌شاه به‌شمار می‌رود. اصلاح‌گری محافظه کار، منتقدی سانسورچی و مخالف با هرگونه آزادی. دانشمندی که قادر بود در وقت لزوم خود را به حماقت بزند و چنانچه شاه اراده کند، «فرق کلم پیچ و بروکسل» را

 متوجه نشود.  با این حال اغلب خود را دانشمند و محقق معرفی می‌کرد و آرزو داشت: «با آنها که امروز محشورم، اغلب قدر مرا نمی‌دانند، ممکن است بعد از صد سال دیگر که رسم بر پا نمودن مجسمه دانشمندان در ایران برقرار شود، فرضا که از فلزات گران‌بها و احجار نفیسه به پاداش خدمات علمیه که نموده‌ام مجسمه مرا نسازند، اقلا از گل و گچ آن را مجسم دارند.»