کتابدارباشی؛ سارق کتابخانه سلطنتی!

شرح چیدمان کتابخانه سلطنتی  را   بخوانید: «در وسط یک گنجه مسطحی بود که در توی آن نوشتجات دولتی از قبیل قبالجات و غیره ضبط بود که آن نوشتجات و اسناد را مظفرالدین شاه مرحوم در جلوس سلطنت به اندرون حمل کردند و دور تا دور آن اتاق که کتابخانه است، توی درگاه‌ها گنجه بسته شده است، گنجه‌های روبه‌رو، تماما کتاب‌های زبان فرانسه و خارجه است، طرف دست راست و چپ هم که چهار گنجه بود، کتب خطی و غیره را به ترتیب الفبا گذاشته بودند و طرف دیگر هم کتاب چاپی ایرانی بود...» بعد از مرگ ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدین‌شاه، لسان‌الدوله کتابدارباشی از ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۴ قمری مدیریت و کتابداری این مجموعه را بر عهده داشت؛ اما پس از مرگ مظفرالدین شاه و به تخت نشستن محمدعلی شاه مجبور به واگذاری کتابخانه شد.

او در طول تصدی‌اش کتاب‌های زیادی از کتابخانه خارج و با همدستی تنی چند از درباریان و پسرانش با صحافی مجدد کتاب‌ها، آنها را به فروش ‌رساند. بعد از اینکه موضوع سرقت از کتابخانه سلطنتی برملا شد، خانه وی مورد بازرسی قرار گرفت و بخشی از کتب مسروقه به کتابخانه بازگردانده شد و به دنبال آن لسان‌الدوله و همدستانش توقیف، بازجویی و محاکمه شدند. کتاب «کارتن ۲۰دوسیه۵:  «بخشی از اسناد سرقت از کتابخانه سلطنتی و علی کتابدارباشی (لسان‌الدوله)» نوشته زهرا شریف‌کاظمی درباره سرقت از کتابخانه سلطنتی و عملکرد متخلفانه علی کتابدارباشی است که پس از جمع‌آوری و استنساخ اسناد در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است. کتاب به سه فصل متمایز تقسیم شده است؛ نویسنده در فصل اول به وضعیت کتابخانه در ایران طی دوره صفویه، قاجاریه و عصر ناصری پرداخته است. در فصل دوم شخصیت و زندگی لسان‌الدوله تشریح و به محاکمه او و شرکای سارقش اشاره شده است. در فصل سوم نیز مجموعه اسناد مربوط به لسان‌الدوله و افرادی که در پرونده سرقت از کتابخانه دخیل بوده‌اند، ارائه شده است. متن زیر سند شهادت آقا میرزا محمدعلی‌خان ژاندارم است که صحافی داشته و در تصحیف مجدد کتاب‌های مسروقه دخیل بوده است:

 اسم شما چیست و پسر کی هستید؟

اسم بنده میرزا محمدعلی‌خان پسر مرحوم عبدالله بیک.

 چه شغل دارید و کجا ساکن هستید؟

شغلم حالیه ژاندارمی و سابقا صحاف بودم و ساکن محله سنگلج هستم.

 اطلاعات خودتان را از باب کتب دولتی که [به] جناب لسان‌الدوله یا دیگری فروخته‌اید؛ به‌طوری‌که در روز جزا در پیشگاه حضرت احدیت و پیغمبر خدا می‌توانید شهادت بدهید بیان فرمایید.

از فروختن بنده اطلاعی ندارم، کلیتا از روز اولی که بنده شاگرد آقا سیدعلی صحاف بودم، کتاب‌های فرنگی که شاه از فرنگستان آورده بود، آقای لسان‌الدوله دادند درب دکان درست کردیم و بیست تومان هم صرف جیب حاجی امین‌السلطنه دستمزدش داده شد، بعد از سه‌ماه، قبل از وبایی که هنوز تعزیه تکیه صندوقخانه بود، آقای لسان‌الدوله آمدند آقا سیدعلی را بردند بجهت صحافی که قدری بارش آمده بود و گوشه کتابخانه را خیس کرده بود. بنده به اتفاق آقا سیدعلی رفتیم برای تعمیرات آن کتاب‌‌ها، تا مادامی که مظفرالدین شاه تشریف بردند به ییلاق، تقریبا ۹ماه ما آنجا مشغول کار بودیم که مزد کردند صد و شصت تومان و هشتاد تومان آقای لسان‌الدوله مرحمت فرمودند، از کتاب‌‌هایی که ما درست کردیم، اسمش خاطرم نیست و ۱۰جلد کتاب هم آورده بودند که جلدهایش را با چاقو بریده بودند که شاه می‌خواهد جلدهایش را ببرد فرنگ که جلد میشن و تذهیب وقرقره شده بود که اگر آن کتاب‌ها را ببینم، می‌شناسم که یکی از آنها شاهنامه بود و دیگری حافظ لب‌طلایی بود و بعد از آن کاری بجهت آقای لسان‌الدوله نکردیم، مگر یک دستگاه کتاب که دیکسیونر لاروس بود و اعلم‌الدوله داد جلد کردیم و اجرتش را هم گرفتیم و پیش از ورود مجاهدین در تهران، آقای لسان‌الدوله فرستادند عقب بنده، من رفتم آنجا که یک قدری با تو کار دارم، بیا اینجا بجهت من کار بکن و مزد بگیر. بنده رفتم آنجا یک کتاب شاهنامه بزرگی آوردند که درست کنم و ته‌بندی کنیم و دو تومان اجرتش را طی کردیم و ته‌بندی کردم و اجرتش را هم دادند و آن کتاب، نشانی‌اش دارای چهل و چهار صورت چینی است و یک سرلوح و جلدهایش هم لنگه به لنگه، یک لنگه سوخت کهنه و یک لنگه تیماجی کهنه و یک شاهنامه کوچک دیگری هم مختصر بود دادند، او را هم ته بندی کردم، صورت داشت کار چین، ولی عده صورت‌هایش خاطرم نیست و چند تا حاشیه هم آوردند که دور صورت‌های شاهنامه بزرگ بچسبانیم، گفتیم خوب نمی‌شود، منصرف شده و نچسباندند و تعمیر جدول شاهنامه بزرگ را که قدری تعمیر پیدا کرده بود، خودشان دادند به بنده، بردم پهلوی مُذَهّب‌باشی و پانزده هزار مزد دادم جدول کشید و بعد از آن یک گلستان کوچکی دادند که ته آن را بنده تافته بچسبانم، بعد دادم به مشهدی علی صحاف درست کرد و یک روز به بنده جناب لسان‌الدوله فرمودند مذهب باشی را بیاور آنجا، من هم میرزا غلامرضای مذهب باشی را بردم که ما بین ستون‌های خمسه را جدول بکشند. معامله‌ آنها نشد.

 این کتبی که ذکر کردید، تمام خطی بود یا چاپی هم داشت؟‌

تمام خطی است، مگر آن کتاب‌های فرنگی که چاپی بود.

 اطلاع دیگر هم دارید بیان بفرمایید؟

مادامی که در منزل لسان‌الدوله کار می‌کردم، مشهدی علی صحاف آنجا بود، مرقعی را لسان‌الدوله دادند به مشهدی علی که یک رویش صورت و روی دیگرش خط نوشته بود که دو پوست کند و مشهدی علی پول داد به بنده، پنج ورق مقوا یک دفعه و ۱۰ورق یک دفعه برایش خریدم و به او دادم و یک ۱۰ورق دیگر هم گفت بخر، نخریدم، خودش رفت خرید آورد که هر ورقی هم دو قطعه می‌شود و از تتمه مزد بنده هم هفت هزار مانده بود که دو سه دفعه ابراز کردم و بعد پسر لسان‌الدوله دو هزار داد و فرمودند ما را حلال کن گفتم قدرش قابل نیست.

 (از جناب لسان‌الدوله): تقریرات میرزا محمدعلی خان را شنیدید صحیح می‌گویند یا سقیم؟ اگر ایرادی دارید، بفرمایید.

چون که مباشر این تعمیرات بنده‌زاده بود، نمی‌دانم چه تعمیرات کرده است؟ و اینکه عرض کرد مرقعی را دو پوست کرده‌اند صحیح است، آن را تصدیق می‌کنم، بنده مرقعی داشته‌ام که [که یک روی آن] خط و یک رویش صورت بود و صورت‌های آن بعضی هندی و بعضی گویا چینی بود و حاشیه‌ مطلا دارد، عده‌ اوراقش را درست نمی‌دانم، خواستیم برای اینکه صورت‌ها را جدا کنیم، دو پوسته کردیم و همان است که الان در پیش حکومت است که آمده و ضبط کرده‌اند و مال خود این بنده است. تحقیقات کتب را هم کرده، عصر یا فردا صبح به عرض می‌رسانم.

 این غیر از مساله هفت قران تتمه اجرت میرزا محمدعلی‌خان که دو قرانش توسط آقازاده شما مسترد شده است، تمام اسم از خود حضرت عالی بردند، یا ایشان را تصدیق کنید یا تکذیب؟

چون مباشر بنده‌زاده است و بنده نمی‌توانم حالا تصدیق کنم بجهت اینکه این چنین کتابی که مذاکره کردند به مشارالیه نداده‌ام بسازند. والسلام.

  (از میرزا محمدعلی ژاندارم): این کتبی که ذکر کردید جناب لسان‌الدوله شخصا به شما دادند یا آقازاده ایشان؟

تمامش را خودشان دادند و گاهی هم آقازاده ایشان تشریف می‌آوردند پیغام می‌دادند و پیغام می‌بردند.