مسافری آشنا با روح ایرانی تهران قدیم

فریماه فلاحی: «بالاخره واقعا می‌توانستم به ایران بروم و هیچ شکی در این باره نبود، زیرا مدت‌ها قبل مصمم شده بودم که در اولین فرصت به ایران سفر کنم و اکنون نه تنها این موقعیت به دست آمده بود، بلکه بنابر احتیاج دانشگاه به یک استاد دائمی زبان فارسی، دوستانم مرا تشویق کردند که اولین سال عضویتم در کادر علمی دانشگاه را در راه رسیدن به‌این مقام صرف کنم. با این حال هر قدر به زمان آغاز مسافرتی که مدت‌ها آرزویش را داشتم نزدیک‌تر می‌شدم بدون هیچ‌گونه دلیل منطقی نگرانی و دلواپسی عجیبی وجودم را فرا می‌گرفت. فکر می‌کنم این حالت از طرفی نتیجه عکس‌العمل موقعیت فوق‌العاده و غیرمنتظره‌ای بود که به‌طور ناگهانی نصیب من شده بود و از طرف دیگر به دلیل وضع جسمانی‌ام بود که در اثر کار سخت و دائم و کمبود هوای تازه و سالم و انجام ندادن تمرینات ورزشی بر من عارض شده بود. دیگر اینکه اصولا نگرانی و دلهره در آستانه سفر دور و دراز به سرزمینی ناشناخته به نظر اجتناب پذیر می‌آید. اما هر دلیلی که داشت به هر حال باعث شد که در این موقع حساس نتوانم از شادی و نشاط برخوردار شوم. پس از گذشت مدت زمانی، این حالت از میان رفت. پس از رهایی از سردرگمی‌هایی که در نتیجه اظهارنظرهای گوناگون و ضد و نقیض اطرافیان درباره لوازم سفر و مسیر حرکت به وجود آمده بود سرانجام توانستم بلیت بندر مارسی به باتوم را از دفتر ارتباطات دریایی در لندن تهیه کنم. دوجامه‌دان کوچک پر از لباس و پوشاک، یک کیف چرمی بزرگ، زین‌وافسار برای اسب‌سواری، یک کلاه، جعبه دارو و مقداری لوازم و ابزار جراحی، یک رولور با صد فشنگ، تعدادی کتاب، پاسپورت با ویزای روسیه و ترکیه و حدود ۲۰۰ پوند سکه طلا و اسکناس و چک مسافرتی جاسازی شده در یک کمربند، لوازم سفرم را تشکیل می‌داد...»

این آغاز سفرنامه ادوارد گرانویل براون، مستشرق و ایران‌شناس مشهور بریتانیایی است.

این پزشک جراح بریتانیایی (متولد۷ فوریه ۱۸۶۲) در سال ۱۸۸۸ به قصد سیاحت، مطالعه و تحقیق رهسپار ایران شد و طی اقامت یک ساله خود در ایران، با مردم، رسوم و آداب و ویژگی‌های اخلاقی آنها آشنا شد و زبان فارسی را به خوبی فراگرفت. کتاب «یک سال در میان ایرانیان» حاصل این سفر و بیان دیده‌ها و آموخته‌های او در این دوران است.

ادوارد براون کتابش را در۱۷ فصل نوشته است که با «از انگلستان به سرحد ایران» آغاز می‌شود و با «از کرمان به انگلستان» پایان می‌یابد. فصل دوم کتاب که آغاز سفر وی است بیشتر به معرفی مردمان و مسیرهای عبورش از ترکیه پرداخته و البته گاه ویژگی‌های اخلاقی ایرانیان و ترک‌ها را با هم مقایسه می‌کند که برای سیاحی که هنوز میان ایرانیان نیامده، نشان از تکیه وی بر تجربیات دیگران دارد.

«کسی که اولین‌بار قدم به کشوری بیگانه می‌گذارد معمولا دچار هیجان و احساس بیم و امید دلپذیری می‌شود، به‌خصوص وقتی وارد کشوری می‌شود که سال‌ها آرزوی دیدنش را داشته است...» اینجا ادوارد براون وارد آذربایجان شده و اولین علایق او را می‌توان از سخنانش درباره زبان فارسی و توجه و دقتش به گفتار مردم و تشخیص تفاوت‌های محسوس و غیرمحسوس آن در میان مناطق مختلف، مشاهده کرد: «در میان طبقات ممتاز شهر نشین و گه گاه در بعضی دهات آذربایجان، اشخاصی یافت می‌شوند که زبان فارسی را می‌فهمند و صحبت می‌کنند، ولی به‌عنوان زبان دوم، زبانی که از طریق مطالعه یا مسافرت فراگرفته‌اند و طرز تلفظ آنها کاملا از دیگر فارسی‌زبانان متمایز است، به‌خصوص در مورد دو حرف «ک» و«ق» که طرز تلفظ مخصوص آنها نشان دهنده ترک زبان بودن گوینده است.»

براون جزئیات فراوانی درباره زبان و ادبیات رایج، سنت‌ها، آداب و رسوم و آیین‌ها، اماکن تاریخی و... در سفرنامه‌اش آورده است و توجه بسیاری به ریزرفتارها و گفتارهای مردم معمولی داشته است.

«از تبریز به تهران» عنوان فصل چهارم سفرنامه براون است که طبق سنت معمول روایت‌گری‌اش از همان نخست جزئیات سفر را به تصویر می‌کشد. او می‌نویسد:

«اروپاییانی که به ایران سفر کرده‌اند غالبا از عملی که آن را بدجنسی ایرانیان در دادن هدیه‌ای که انتظار باز پرداختش را دارند، شکایت دارند که به نظر من از برداشت اشتباه آنها سرچشمه می‌گیرد. حقیقت موضوع این است که هدیه دادن چیزی از طرف شخصی که از نظر وضع مالی در سطح پایین‌تری قرار دارد به این معنی است که او آمادگی خود را برای فروش یا معاوضه آن اعلام می‌کند. همه مردم کم و بیش از تعبیرات مشابهی استفاده می‌کنند و ما حق نداریم ایرانی فقیر و بیچاره‌ای را سرزنش کنیم که چرا خواسته هدیه‌ای به ما بدهد و در مقابل هدیه‌ای از ما دریافت کند. قصد وی فقط دادو ستد یادگاری‌ها بوده، نه کسب مال.»

این بخشی از سخنان وی است زمانی که در روستای سوما، شخصی به نام مشهدی‌حسن که میزبان وی بوده کلاهی پشمین را به‌عنوان هدیه به او می‌دهد و برای اینکه ارزش هدیه را یادآور شود می‌گوید که این کلاه را به مبلغ ۱۵ قران از وی می‌خریده‌اند، اما نفروخته و آن را به رسم یادبود به او داده است.

در همین فصل از یکی از اقامتگاه‌ها سخن می‌گوید به نام روستای کرشکین، از میهمان‌نوازی و میهمان‌خانه‌ای که در آن اقامت داشته تعریف می‌کند: «اول از همه، میهمان‌خانه به‌طوری که فهمیدم به دستور ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا ساخته شده به این منظور که برای مسافرانی که عازم پایتخت‌اند امکانات رفاهی بیشتری نسبت به کاروانسراها و در حدی نزدیک به امکانات هتل فراهم سازند.»

در جایی دیگر می‌گوید: «بازارها تا حدود زیادی به بازارهایی که در خوی، تبریز و زنجان دیده بودیم شباهت داشتند، ولی از نظر مردم در مقایسه با مردم شهرهای پیشین برتری و تفوق با قزوین است که مردمش خوش روتر، مبادی آداب‌تر و کمی سیاه چرده‌تر از آذربایجانی‌ها هستند. قزوینی‌ها عموما به زبان فارسی تکلم می‌کنند، اما ترکی را هم می‌فهمند.»

سپس از میهمان‌خانه‌ای به نام قشلاق بحث می‌کند و تجربه خود در آنجا و نارضایتی‌اش از مسیر قزوین تا تهران را در این بخش به تصویر می‌کشد و از مراسم قربانی کردن گوسفند پیش پای افراد تازه وارد و بلند مرتبه به‌عنوان رسمی نکوهیده یاد می‌کند و در تایید حرفش ازآقای آبوت، کنسول بریتانیا در تبریز نقل قول می‌کند که ایشان نیز هربار که از سفر اروپا برمی‌گشته با این مساله ناخوشایند مواجه می‌شده است.

براون معتقد است ایرانیان از فرهنگ و آداب غربی تاثیر پذیرفته‌اند و چندین بار به این مساله اشاره می‌کند. در اینجا نیز می‌گوید:

«قبل از خواب شاهد نمونه دیگری از نفوذ آداب و رسوم غربی در اطراف پایتخت بودیم. به این ترتیب که یک صورتحساب (چیزی که از ارز روم تا اینجا ندیده بودیم) دریافت کردیم که در آن مبلغ ۲قران اضافه برای خدمات (سرویس) منظور شده بود. البته آورنده صورتحساب این را مانع از آن نمی‌دانست که درخواست انعام نیز بکند. مبلغ کل صورتحساب ۸ قران بود که البته زیاد نیست، ولی دو برابر مبلغی است که تا به اینجا برای یک شب کرایه اتاق پرداخته بودیم. از ما خواسته شد که همان شب صورتحساب را پرداخت کنیم که این مساله هم حاکی از عدم اعتماد به مردم است. همچنین امکانات رفاهی به سبک اروپایی است که در میهمانخانه ارائه می‌شود...»

«تهران» عنوان فصل پنجم سفرنامه براون است. خود اشاره می‌کند که «تا اینجا وقایع سفرم را از روی یادداشت‌هایی که همان وقت تهیه کرده بودم شرح داده‌ام. البته بعضی مطالب را شرح و بسط داده‌ام و بعضی دیگر را که فقط به خودم مربوط می‌شده است خلاصه یا حذف کرده‌ام...» به‌زعم وی، توقف بیشترش در تهران دلیل عدم تشریح جزئیات و آوردن گزارشی بسیط‌تر از این شهر است، که البته همین شرح مختصر نیز بسیار جامع و خوب است، شرحی که دربرگیرنده فرهنگ و رفتار مردم، وضعیت اقتصادی آنها، وضعیت جغرافیایی، موسسات، ساختمان‌های دولتی، باغ‌ها، میادین، قصرها، مساجد و تاسیسات آموزشی شهر تهران به علاوه شرح مختصری درباره خاندان سلطنتی و بعضی میهمانی‌هایی که دعوت شده و... است.

وی ایرانیان را دارای ذکاوت و قریحه فوق‌العاده معرفی می‌کند. اما یکی از دلایل پیشرفت تهران را حضور و سکونت اروپاییان در آنجا می‌داند و می‌گوید: «عده زیادی اروپایی در تهران سکونت دارند و جامعه‌‌ای آبرومند و میهمان‌پذیر به‌وجود آورده‌اند که عبارتند از اعضای دیپلماتیک سفارت‌های مختلف (که تقریبا اعضای کلیه سفارت‌های کشورهای معتبر اروپایی را شامل می‌شوند به اضافه سفارت آمریکا)، کارکنان اداره تلگراف هندو اروپایی که در خدمت دولت ایران‌اند... اکثر ایرانیانی که در تهران ملاقات کردم به‌طور گسترده‌ای آداب و رسوم اروپایی را پذیرفته‌اند و به کار می‌برند. در تمام مدت اقامتم در تهران فقط دو بار اتفاق افتاد که به میهمانی واقعا اصیل دعوت شدم.

ترتیب میهمانی‌ها همیشه یک جور است. میهمانان، حوالی غروب آفتاب از راه می‌رسند و به اتاق پذیرایی هدایت می‌شوند، در حالی که میزبان و بستگان مرد او به آنها خوشامد می‌گویند (زن‌ها اصلا دیده نمی‌شوند)، قلیان و شراب یا نوشابه‌های غیرالکلی، به آنها تعارف می‌شود و تا دیروقت به نوشیدن و کشیدن ادامه می‌دهند. ظرف‌های محتوی آجیل دور می‌گردد یا نزدیک میهمان‌ها گذاشته می‌شود و هر از چندگاه تکه‌های کباب که در لای دو ورقه نان سنگک گذاشته شده به اتاق آورده می‌شود... اگر میزبان بخواهد احترام مخصوصی به یکی از میهمانان نشان دهد لقمه‌ای از بهترین خوراکی سر سفره را با دست خودش به دهان میهمان می‌گذارد... بدون شک، سیری و پر بودن شکم باعث کسالت و بی‌حوصلگی می‌شود همان‌طور که در میهمانی‌های شام انگلیسی دیده می‌شود. ایرانیان با زیرکی تمام، صرف غذا را به آخر شب موکول می‌کنند که پس از آن وقت خواب می‌رسد... این یکی از دلایلی است که گفت‌وگوهای آنان جالب و پرمحتوا است و دلیل دیگر آن هوشمندی ذاتی و وسعت‌نظر و سریع‌الذهن بودن ایرانیان است. همچنین، حافظه ایرانی معمولا از نکات و لطایف و ماجراهای جالب انباشته است و هرگاه موقتا از گرفتاری‌ها و قید و بندهای زندگی روزمره خلاصی پیدا می‌کنند از این ذخیره گرانقدر استفاده کرده به شوخی و بذله‌گویی می‌پردازند که در ضمن آن انتقادات و کنایه‌های معنی‌دار و نکات فلسفی نیز بیان می‌شود... یک ایرانی از طبقه مرفه، معمولا روز خود را بدین ترتیب می‌گذراند؛ صبح زود اکثرا قبل از طلوع آفتاب بیدار می‌شود (زیرا باید نماز بخواند). پس از نوشیدن یک فنجان چای و کشیدن قلیان، به کسب و کار روزانه خود هرچه باشد می‌پردازد. حدود ظهر یا کمی زودتر ناهار خود را صرف می‌کند که از نظر نوع غذا شبیه به شام است. پس از آن به خصوص در فصل تابستان دراز کشیده، چرت می‌زنند تا حدود ساعت سه بعدازظهر که از آن ساعت تا غروب آفتاب، زمان دید و بازدید است. بنابراین به قصد دیدار دوستان و آشنایان، از خانه بیرون می‌رود یا در خانه می‌ماند تا آنها به دیدنش بیایند. در هر حال، چای و قلیان، مشغولیات بعدازظهر را تشکیل می‌دهد. این‌گونه دید و بازدیدها معمولا بیشتر از غروب آفتاب طول نمی‌کشد و پس از آن، اگر برای میهمانی شام کسی را دعوت نکرده یا خودش دعوت نشده باشد، باقی‌مانده شب را در خانه به آرامش می‌گذراند تا اینکه وقت شام فرا رسد؛ و بعد از آن می‌خوابد. در مورد کارمندان دولت و کسبه و تجار و سایر کسانی که ساعات کارشان بیشتر است، قسمت اعظم بعدازظهر نیز به کسب و کار می‌گذرد، اما به هر حال بیش از ساعت ۴ یا ۵ عصر طول نمی‌کشد؛ گاهی اوقات دید و بازدیدها، صبح‌های زود قبل از رفتن سر کار انجام می‌گیرد. البته روش زندگی اصیل ایرانی را همان طور که قبلا هم گفتم، باید در شهرستان‌ها و روستاها ملاحظه کرد نه در پایتخت که نفوذ و فرهنگ اروپایی، باعث دگرگون شدن آداب و رسوم اصیل ایرانی شده است.»

فصل ششم سفرنامه براون درباره تصوف، ماوراءالطبیعه و سحر و جادو در میان ایرانیان است و سخنش را این گونه آغاز می‌کند که «یکی از بارزترین خصوصیات ملت ایران علاقه شدید آنها به امور ماوراءالطبیعه است. این علاقه شدید فقط به طبقه خاصی محدود نمی‌شود و همه سطوح جامعه از کاسب و چاروادار گرفته تا اهل ادب و دانشمندان را در بر می‌گیرد. بی‌اعتنایی به این واقعیت هنگامی که قصد شناختن روحیات ایرانیان را داریم اشتباه بزرگی است و موجب می‌شود که خواننده درک صحیحی از خصوصیات ملی آنان پیدا نکند...» وی در این بخش اطلاعات مدونی در این باره ارائه می‌کند. سه فصل سفرنامه براون درباره سفرش به شیراز و اصفهان است. وی اشتیاق بسیارش برای رفتن به این سفر را این گونه شروع می‌کند که «به هرحال، فارس(پارس) قلب ایران واقعی است و شیراز پایتخت آن. سفر به ایران و ندیدن فارس، فقط کمی بهتر از ماندن در خانه و اصلا سفر نکردن است. وی در این سه فصل تمام جزئیات سفرش را بازگو می‌کند. بسیاری از آداب و رسوم و ویژگی‌های اخلاقی و مناطق و محله‌ها و بناهای تاریخی و... را به خوبی به تصویر می‌کشد. از کاروانسراهای بسیاری نام می‌برد که اکنون هیچ اثری از آنها نمانده یا مخروبه‌ای بیش نیستند.

او خلق و خوی مردمان شهر قم را خوب ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «از اقامت کوتاه‌مدت خود در قم بسیار لذت بردم و هنگام ترک آنجا بسیار متاسف بودم و در عین حال خوشحال بودم از اینکه مردم آن شهر خیلی بهتر از آن هستند که درباره‌شان گفته می‌شود. قیافه ظاهری مردم شهر هم مانند اخلاقشان دلپذیر است...»

به کاشان می‌رسد و در اینجا می‌خوانیم: «هر یک از شهرهای ایران به داشتن چیزی شهرت دارند.کاشان هم اول مصنوعات برنجین، دوم عقرب‌هایش و ... بازار مصنوعات برنجین کاشان مرا سخت تحت تاثیر قرار داد، هرچند گوش‌هایم از سروصدای زیاد کارگاه‌ها تقریبا کر شد. غیر از مصنوعات برنجین، پارچه‌های ابریشمین اعلا نیز به‌طور انبوه در کاشان تولید می‌شود، البته نه به اندازه یزد...» به اصفهان که می‌رسد وصف زیبایی از آنجا و بناهای معروف این شهر دارد. برنامه براون رفتن از اصفهان به شیراز است و در شروع فصل۹ باز از اشتیاق بسیار و وسوسه درونی‌اش برای دیدار این شهر صحبت می‌کند و می‌گوید: «پس از ترک اصفهان در کمتر از دو هفته در سرزمین باستانی فارس خواهم بود و شکوه و عظمت تخت جمشید را خواهم دید و دو روز بعد از آن در برابر چشمان بی‌تاب و آرزومندم زیارتگاه‌ها و باغ‌های خاک پاک شیراز گسترده خواهد شد که از ابتدا هدف سفر زیارتی من بوده است.» وی وصفی کامل و بسیار زیبا از تمام زوایای این شهر ارائه داده است و خود به این اقرار می‌کند: «وقتی به گذشته-به سه هفته‌ای که در شیراز گذراندم- می نگرم، لذت نابی را حس می‌کنم. چیزهایی که به شیراز مربوط می‌شود برای همه دانشجویان زبان فارسی آشنا است. زیبایی‌های طبیعی آن که زیرک‌ترین، هوشیارترین، بانبوغ‌ترین و سرزنده‌ترین مردم ایران هستند و تا امروز توانسته‌اند لهجه پاک و خوش‌آهنگ خود را حفظ کنند.»

فصل ۱۲ تا۱۶ شرح سفر از شیراز به یزد و از یزد به کرمان است و آخرین فصل کتاب «از کرمان به انگلستان» نام دارد. براون زمانی را که در یزد بوده به اقلیت‌ها و نقش آنان در اقتصاد توجه کرده و وضعیت زرتشتیان را چنین توصیف می‌کند: «با اینکه در سه هفته‌ای که در یزد بودم حتی یک روز هم بی‌خود و بی‌منفعت نگذشت و روزی نبود که چیزهای جدیدی نبینم یا نشنوم، فکر می‌کنم بهتر باشد ترتیب زمانی رویدادها را کنار بگذارم و از مطالب مهم‌تر بگویم تا در نتیجه همه مطالب مربوط به یک موضوع، یکجا گفته و از تکرار پرهیز شود. پس اول درباره زرتشتیان توضیح می‌دهم که هفت تا ده هزار نفر از آنان در یزد و نواحی آن سکونت دارند و تقریبا همه آنها مشغول امور تجاری یا کشاورزی هستند، طوری که من هم در یزد و هم در کرمان دیدم آنها درستکار و با صداقت و اهل کار و کوشش هستند...»

وی همچنین اقامتش در کرمان را نیز چنین توصیف کرده است: «در هیچ شهر دیگر ایران به اندازه کرمان دوست و آشنا از هر طبقه اجتماعی و هر نوع وضعیت مالی- فقیر یا مالدار- نیافتم... من موفق شدم که خیلی بیش از آنچه در خیالم می‌گنجید تجربه کسب کنم. خود را برای مدتی طولانی در عوالمی که هرگز تصورش را هم نمی‌کردم یافتم که در آن روح و روان من طوری در معرض احساسات گوناگون و متضاد، مثل تحسین و تقدیر و خشم و حیرت و شگفتی قرار گرفت که هرگز در زندگی تجربه نکرده بودم.»

وی در انتهای سفرنامه‌اش می‌گوید: «به این ترتیب سفری به پایان رسید که به رغم آمیخته بودن با خستگی‌ها و کوفتگی‌ها و ناراحتی‌ها و همچنین رنجش‌ها و آزردگی‌های گاه به گاه وقتی به گذشته می‌نگرم از آن رضایت کامل دارم، زیرا در مقابل این خستگی‌ها و ناراحتی‌ها(بسیار کمتر از آنچه انتظارش را داشتم) دستاورد و پاداش بزرگی، یعنی دانش و آگاهی و تجربه به دست آوردم و گنجینه‌ای از خاطرات و یادبودهای دلپذیر و ارزشمند که حتی اگر به قیمت بسیار گران‌تری حاصل می‌شد، باز هم ارزان بود که بدون رنج و خستگی هیچ چیز به دست نمی‌آید.»

محتوای کتاب «یک سال در میان ایرانیان» بسیار غنی‌تر از خاطرات معمولی یک سفر است و از حدود سفرنامه‌های عادی فراتر می‌رود. شرح حوادث و ماجراهای سفر را همه جا می‌توان یافت. این کتاب علاوه بر معرفی دقیق و ارائه تصویری زنده از سرزمین و مردم ایران، در واقع راهنمای مطمئن و مرجع موثق ادبیات و تفکر جدید ایران است و به همین دلیل شایسته است که در کتابخانه اهل تحقیق، در کنار دیگر اثر ماندگار مولف، «تاریخ ادبیات ایران» جای گیرد. از آن یک سال تاکنون، سطح زندگی اقتصادی و اجتماعی ایرانی به کلی تغییر کرده، اما از از نظر فرهنگی، معنای ایرانی همچنان با تصویری که براون ارائه داده است، یکسان و بسیار شبیه مانده است.

*نوشته ادوارد براون

ترجمه مانی صالحی‌علامه

نشر اختران