اقتصاد نیازمند انقلابات تکنولوژیک است

تیم هارفورد

منبع: فایننشال تایمز

زیاد ذهنتان روی بحران مالی ثابت نماند. مشکلات اقتصادی جهان خیلی ریشه‌دار شده بود و روشن بود که دیر یا زود سربزنگاهی اسیرمان خواهد کرد. این نتیجه‌ای است که اخیرا با خواندن دو مقاله بسیار عالی به آن رسیده ام: «انشعاب بزرگ» که روزنامه نگاری به نام تیموتی نوآ سپتامبر گذشته در اسلیت نوشته بود؛ و دیگری «کساد بزرگ» که در واقع کتاب کوچکی است که تایلر کوون، اقتصاددان و وبلاگ‌نویس، اخیرا نوشته است.

این دو مطلب دو روند آزاردهنده را معرفی می‌کنند که هرچند منطقا از یکدیگر مجزا هستند، اما در واقع به یکدیگر مرتبط هستند. نوآ از افزایش شدید نابرابری درآمدی طی سال‌های دهه ۷۰ به بعد در آمریکا صحبت می‌کند. او پس از بررسی بسیاری از توجیهات قابل تصور، به این نتیجه می‌رسد که این پدیده از یک سو حاصل ظرفیت فوق تصوری است که برای پذیرش دستمزدها و پاداش‌های نجومی وال استریت به‌وجود آمده و از سوی دیگر محصول عملکرد بد نظام آموزشی آمریکا است. درباره تقصیرهای چین نیز صحبت‌هایی می‌شود، اما عمدتا بحثی حاشیه‌ای است.

کوون با این بحث آغاز می‌کند که درآمد خانواده‌های متوسط آمریکایی از دهه ۷۰ تاکنون افزایش ناچیزی داشته است. نرخ رشد سالانه درآمد آنها با محاسبه تورم تنها ۵/۰ درصد بوده است. منظور از درآمد خانوارهای متوسط، درآمد خانواده‌هایی است که در وسط طیف توزیع درآمد جای دارند. این معیار از آن رو

اهمیت دارد که آنچه در بالا اتفاق می‌افتد را به کلی نادیده می‌گیرد، اگر یک مدیر صندوق سرمایه گذاری درآمد سالانه اش ۱۱ میلیارد افزایش داشته باشد، این یعنی درآمد متوسط ۱۱۰ میلیون خانواده آمریکایی ۱۰۰ دلار افزایش یافته است، اما این افزایش کوچک‌ترین تاثیری بر جایگاه خانواده‌هایی که وسط طیف قرار دارند، نمی‌گذارد.

در انگلستان، وضعیت به این اندازه وخیم نیست. درآمد میانه برای انگلیس از سال ۶۸ تاکنون سالی حدود ۲۵/۱ درصد افزایش داشته و از نرخ تورم نیز بالاتر است. این رقم برای مردانی است که تمام وقت کار می‌کنند، برای زن‌ها همین رقم به ۲۵/۲ می‌رسد. در کف طیف توزیع درآمد (ده درصد پایینی) افزایش درآمد سالانه برای مردان کمی کمتر از یک درصد و برای زنان دو درصد است.

تیموتی نوآ حق دارد، بخشی از راه‌حل اصلاح مدارس است، اما اگر مشاهده کوون هم درست باشد به هیچ رو روشن نیست که راه‌حل درست چه می‌تواند باشد. کوون مشکل را در فقدان «میوه‌های حاضر و رسیده» می‌داند؛ یعنی که دیگر آن امکان فراهم نیست که ایالات‌متحده به سادگی نوابغ را دستچین کرده و به مدارس خوب بفرستد. بهبود کیفیت مدارس شاید کمک کند، اما همین کار را می‌شد با ممانعت از ترک تحصیل بچه‌های باهوش نیز انجام داد.

یکی دیگر از منافع دم‌دستی قدیم که حالا از میان رفته استفاده از حجم عظیم نوآوری‌ها و تولیداتی بود که طی قرن‌های ۱۹ و ۲۰ یکی پس از دیگری ارائه می‌شدند؛ از الکتریسیته، یخ ساز، هواپیما و لوله کشی داخلی بگیرید تا موتورهای احتراقی و تلگراف و تلفن و تلویزیون. زندگی روزمره میان دهه‌های ۳۰ تا ۷۰ با این نوآوری‌ها عمیقا متحول شد. از دهه هفتاد شاهد خیزش کامپیوترها و تلفن‌های همراه بوده ایم - اختراعاتی که واقعا شگفت انگیزند - اما جز این‌ها دیگر چیز نامعمولی درکار نبوده است.

به طور خلاصه، اگر حق با کوون باشد، در صورتی که موج جدید تکنولوژی برنخیزد، رشد اقتصادی کمتر خواهد شد و نهادهای سیاسی اگر بتوانند باید پاسخ گویاین وضعیت باشند. همین استدلال درباره اروپای غربی نیز قابل تکرار است و البته ژاپن را نیز نباید فراموش کرد.

اما راه‌حل؟ من حرف خاصی ندارم، همین طور هم کوون. او امیدوار است که شاهد ارتقای جایگاه دانشمندان و محققان باشیم که البته خوب است، اما چطور؟ دولت هم بودجه دانشگاه‌ها را کاهش داده و حتی غیرمستقیم کمک کمتری هم به کتابخانه‌های عمومی می‌کند. دانشگاه‌ها (بی‌شک) و کتابخانه‌ها (احتمالا) محل اجتماع اقشار طبقه متوسط هستند، اما اگر می‌خواهیم از چنگ رکود بزرگ رها شویم، بی‌شک گران‌تر کردن دستیابی به دانش راه‌حل آن نخواهد بود.