حال رو به بهبود  جهان ؟

به این انتقاد چند خلل وارد است. اول از همه اینکه ادعای بدتر شدن وضعیت و فقیرتر شدن کشورهای توسعه‌نیافته، پایه و اساسی ندارد و کاملا خلاف حقیقت است. آمارها نشان می‌دهد که فقر در جهان به اندازه قابل‌توجهی کاهش یافته است. نکته دیگر اینکه غنی‌تر شدن برخی از کشورها نسبت به سایرین اصولا نکته مهمی نیست.

اگر همه در حال رشد و ثروتمند شدن باشند، چندان اهمیت ندارد که یک کشور رشد بیشتری نسبت به بقیه دارد؛ مهم این است که همه کشورها نسبت به شرایط اولیه خود درحال حرکت رو به جلو هستند و این خیلی بهتر از عقب‌گرد است. فقط افرادی که با رشد و ثروتمندی مخالف هستند، می‌‌‌توانند از این واقعیت که برخی میلیاردر شدند و برخی نشدند، اما وضعشان نسبت به قبل بهتر شده است، ناراحت شوند. بهتر است انسان در آمریکای نابرابر فقیر باشد تا در رواندا، بنگلادش یا ازبکستان از لحاظ مالی شهروند متوسطی محسوب شود. در آمریکا در سال ۲۰۰۱ هر فرد با درآمدی کمتر از ۹۰۳۹دلار در سال، فقیر محسوب می‌شد؛ اما تولید ناخالص سرانه در رواندا هزار دلار، در بنگلادش ۱۷۵۰دلار و در ازبکستان ۲۵۰۰دلار بوده است.

دلیل اینکه چرا در بعضی از کشورها مانند چین، اختلاف طبقاتی در فرآیند آزادسازی اقتصادی روی ‌داده، ذات فرآیند توسعه نیست، بلکه بیشتر به این دلیل است که به خاطر سیاست‌‌‌های دولت‌‌‌ها (که بعضا محل اشکال و انتقاد است)، شهرها بیشتر و سریع‌تر از روستاها و حاشیه شهرها رشد کرده‌‌‌اند. اما بنا بر آمارها، نرخ بیکاری و فقر، هم در شهرها و هم در حاشیه شهرها کاهش داشته است. بنابراین وضع یک کشور بیشتر بهبود یافته است و وضع دیگری کمتر. آیا کسی می‌تواند ادعا کند که اگر این اتفاق نمی‌‌‌افتاد، شرایط بهتر بود؟

 یکی از تعاریف فقر که به صورت گسترده توسط «لوییز کورد» و همچنین در برنامه توسعه سازمان ملل استفاده شده، این است که اگر درآمد کسی نصف درآمد متوسط افراد کشور باشد، فقیر محسوب می‌شود. بنابراین فقر به صورت محلی تعریف می‌شود. مطابق این تعریف، فردی در کشور فقیر ممکن است متمکن و ثروتمند به حساب بیاید؛ اما همین فرد در ایالات‌متحده فقیر باشد. به همین دلیل است که نمی‌توان این آمارها را به صورت بین‌المللی مورد استفاده قرار داد. بنابراین برخی از افرادی که در ایالات‌متحده فقیر به حساب می‌آیند، ممکن است از نظر ما اصلا فقیر نباشند. مثلا ۷۲‌درصد خانواده‌های فقیر آمریکایی یک یا چند ‌خودروی شخصی دارند، ۵۰‌درصد خانه‌هایشان کولر دارند، ۶۰‌درصد مایکروویو، ۹۰‌درصد تلویزیون رنگی و ۶۰‌درصد نمایشگر ویدئو دارند و ۴۱‌درصد آنها صاحب‌خانه هستند، ولی باز در آمریکا فقیر به حساب می‌آیند.

در اینجا محاسبه فقر براساس درآمد منظم سالانه منظور شده و املاک در آن مدنظر قرار نگرفته است. گذشته از همه اینها اصولا این ایده که نابرابری در سطح جهان بین کشورهای مختلف افزایش داشته، اصولا صحیح نیست. این تصور بیشتر به دلیل نمودارهای گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ است. اما مشکل مهم در نمودار‌ها این است که براساس قدرت خرید تعدیل و اصلاح نشده‌اند.  موسسه روابط بین‌الملل نروژ از داده‌های تعدیل‌شده براساس قدرت خرید استفاده کرده و نشان داده است که برخلاف آنچه به صورت عمومی تصور می‌شود، از دهه ۷۰ میلادی، نابرابری در سطح بین‌المللی رو به کاهش بوده و در سال‌های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۸ که جهانی‌سازی رشد سریعی داشته، کاهش نابرابری هم بیشتر شده است.

 شاخص جینی: بهبود برابری در جهان

شاخص جینی سنجه‌ای است که اقتصاددانان برای اندازه‌گیری میزان نابرابری ابداع کرده‌اند. اگر این ضریب «صفر» باشد، یعنی همه مردم کاملا برابرند و اگر «یک» باشد، یعنی نابرابری مطلق حکمفرماست و یک نفر همه درآمد و ثروت جامعه را در اختیار دارد و بقیه هیچ‌چیز ندارند. ضریب جینی کلی جهان از ۶/ ۰ در سال ۱۹۶۸ به ۵۲/ ۰ در سال ۱۹۹۷ رسیده و به معنای این است که بیش از ۱۰‌درصد کاهش یافته است. بنابراین برابری جهانی برخلاف تصور رایج درحال افزایش است.  بانک جهانی در گزارش سال‌های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹میلادی در کنار بسیاری آمار دیگر به بررسی اختلاف درآمد ۲۰‌درصد غنی و فقیر در کشورهای درحال توسعه می‌پردازد. مطابق این آمارها اختلاف درحال کاهش است. تنها استثنای واقعی مربوط به برخی از کشورهای شرق اروپا (که پیش‌تر جزو اتحاد جماهیر شوروی بودند) است که اصلاحات لازم روی نداده و درنتیجه نابرابری رو به افزایش نهاده است.

هرچند داده و نمودارهای گزارش برنامه توسعه سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ خلاف گزارش‌های بانک جهانی را نشان می‌دهد، ولی در این گزارش‌ها از آمار سال‌های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ استفاده نشده است؛ در حالی که در این سه‌سال شاهد کاهش قابل‌توجه میزان نابرابری بوده‌ایم. علاوه بر آن، داده‌های رفاه و رونق کشورها در شاخص توسعه انسانی سازمان ملل بیانگر کاهش نابرابری است. برای محاسبه شاخص توسعه انسانی از داده‌های بسیار متفاوتی، از آموزش گرفته تا امید به زندگی و درآمد مردم، استفاده می‌شود. «صفر» به معنای فقر و بدبختی مطلق مردم جامعه و «یک» به معنای رفاه کامل و فقدان ‌بیکاری یا گرسنگی است.  این شاخص در ۴۰سال اخیر در تمامی کشورها رشد داشته و رشد آن در کشورهای درحال توسعه و فقیر بیشتر از کشورهای توسعه‌یافته بوده است. در کشورهای OECD (سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه که دارای ۳۸عضو از کشورهای توسعه‌یافته است) این شاخص طی ۳۰سال از ۸/ ۰ به ۹۱/ ۰ و در کشورهای درحال توسعه از ۲۶/ ۰ به ۵۶/ ۰ رسیده، یعنی رشد بیش از ۱۰۰‌درصدی داشته است.

به آینده بدبین نباشیم

ارائه این شواهد به معنای این نیست که جهان اکنون در شرایط مطلوبی قرار دارد و حتی به این معنا هم نیست که همه‌چیز در حال بهتر شدن است. در سال ۲۰۰۰ بیماری ایدز ۳میلیون قربانی گرفت که آمار بی‌سابقه‌‌‌ای است. حدود ۱۳میلیون کودک بر اثر ایدز یتیم شدند که اکثر آنها در منطقه صحرای‌جنوبی آفریقا زندگی می‌کنند. در بعضی از کشورهای آفریقایی ۱۵‌درصد جمعیت بالغ به این بیماری مبتلا هستند. حدود ۲۰میلیون نفر در جهان پناهجو و پناهنده هستند و بر اثر ظلم یا فجایع طبیعی به سایر کشورها فرار کرده‌اند. برخی از پیش‌بینی‌های جدید در مورد منابع آب آشامیدنی، امیدوارانه‌‌‌تر است؛ اما هنوز این خطر وجود دارد که در آینده‌‌‌ای نه‌چندان دور مردم جهان با مشکل دسترسی به آب سالم مواجه شوند و درنتیجه آن جنگ‌ و منازعات داخلی یا بین‌المللی رخ دهد. حدود ۲۰کشور که بیشتر آنها در جنوب آفریقا قرار دارند، نسبت به سال ۱۹۲۵ فقیرتر شده‌اند.

بی‌سوادی، گرسنگی و فقر در سطح جهان رو به کاهش است؛ اما هنوز صدها میلیون نفر گرفتار این مسائل هستند. درگیری و جنگ‌ مسلحانه کاهش یافته است؛ اما هنوز هم سالانه صدها ‌هزار نفر قربانی این درگیری‌ها و بی‌‌‌خانمان یا حتی کشته می‌شوند. اما نکته خوب و امیدوار‌کننده این است که حداقل می‌‌‌دانیم اینها مشکلاتی هستند که باید حل شوند. وقتی توسعه‌نیافتگی برخی کشورها به‌عنوان امری طبیعی و غیر‌قابل اجتناب در نظر گرفته شود، گویی صورت‌مساله را پاک کرده و چشم‌‌‌های خود را به روی حقیقت بسته‌‌‌ایم؛ اما وقتی رویکرد این باشد که اینها مشکلاتی قابل حل هستند، می‌‌‌توانیم در سال‌ها و دهه‌‌‌های آینده بر آنها فائق بیاییم.

تا قبل از انقلاب صنعتی، اکثر مردم در انگلستان در وضعیتی بسیار اسفناک زندگی می‌‌‌کردند؛ اما کسی این شرایط را مشکل تلقی نمی‌کرد، چون همه شبیه هم بودند و توانایی درک شرایط خود را نداشتند. اما امروزه فقر و فلاکت در جهان با خوشبختی و رفاه مقایسه می‌شود و این خود چشم مردم و سیاستمداران را باز می‌کند و نشان می‌دهد مشکلاتی هست که باید برای آنها تدبیری اندیشید. همه می‌‌‌دانند که جهان مشکلات زیادی دارد؛ اما خوشبختانه دموکراسی و بازار آزاد این مشکلات را تا حد زیادی کم کرده است. هرکجا سیاست‌های آزاد برای مدت طولانی‌تری به کار بسته شده، فقر و محرومیت به اندازه بیشتری کاهش یافته است و کشورها آبادتر شده‌‌‌اند.