04-04

 این رویداد به‌طور طبیعی توجه مایر و وزرای او را منحرف کرد. کابینه به جلسه‌ پیوسته‌ بحران رفت. دایان برای ارزیابی وضعیت به شمال اعزام شد. دیدار با کیسینجر به تعویق افتاد. ساعت 5:30بعدازظهر همان روز، پس از سردرگمی شدید پیرامون مذاکرات مربوط به گروگان‌ها، کماندوهای ارتش اسرائیل به مدرسه هجوم بردند و آن سه عضو جبهه‌ دموکراتیک جان باختند؛ اما اندکی پیش از آن، یکی از آنها به‌سوی کودکان آتش گشود و شانزده نفر از آنها را کشت و هفتاد نفر دیگر را زخمی کرد. در آن شب، مایرِ مضطرب که با صدایی محکم صحبت می‌کرد، اسرائیلی‌ها را خطاب قرار داد و زنجیره‌ غم‌انگیز حوادث و تعداد تکان‌دهنده‌ تلفات را توضیح داد و سوگند یاد کرد که «دست‌هایی را که می‌خواهند به کودکان آسیب برسانند، قطع می‌کند.» 

مایر همچنین از کیسینجر تشکر کرد «که در حال حاضر اینجا با ماست.» مایر می‌دانست که این امر به افکار عمومی اسرائیل اطمینان می‌دهد که وزیر امور خارجه‌ حامی بزرگ اسرائیل در آنجا حضور دارد. من پدیده‌ مشابهی را در شبی که اسحاق رابین در نوامبر۱۹۹۵ ترور شد، تجربه کردم. درحالی‌که اسرائیلی‌ها منتظر خبر سرنوشت نخست‌وزیر خود بودند، از شنیدن این خبر در رادیو شگفت‌زده شدم که سفیر ایالات‌متحده در بیمارستانی است که رابین در آنجا برای بقای خود در حال نبرد مرگ و زندگی است. در واقع، من [مارتین ایندیک] چهل دقیقه از بیمارستان فاصله داشتم و هیچ‌کس نمی‌دانست که من در راه بیمارستان هستم و هنوز نرسیده‌ام. سادات در پاسخ به حمله‌ خشونت‌بار معالوت نامه‌ای به مایر نوشت که مایر آن را نامه‌ای «انقلابی» می‌دانست. سادات در آن نامه از مایر خواست به مذاکرات ادامه دهد و قول داد که در صورت موفقیت، کیسینجر اجازه دارد «رویه‌ای مشترک [بین مصر و اسرائیل] برای مقابله و جلوگیری از چنین حوادثی در آینده» ایجاد کند. در اینجا منشأ همکاری شدید ضد تروریستی بین اسرائیل و مصر قرار دارد که امروز همچنان حاکم است.

شاید تا حدی در پاسخ به این حرکتِ سادات، مایر جلسه‌ آخر شب کابینه را در این روز دردناک به بحث درباره گام‌های بعدی خود با سوریه اختصاص داد. به نظر می‌رسد که به‌جای توقف روند صلح، مرگ این‌همه کودک است که اسرائیلی‌ها را به جلو می‌برد. پس‌ازآن ملاقات، مایر دینیتز را برای ملاقات با کیسینجر به سوئیت هتل وی فرستاد. مایر از او می‌خواست به کیسینجر توضیح دهد که چرا اسرائیل در حفظ تپه‌های اطراف قنیطره تا این حد مصمم است. دینیتز کیسینجر را در محاصره‌ انبوهی از تلکس‌هایی دید که از دستگاهی بیرون می‌آمدند که حاوی رونوشت‌های نوارهای نیکسون بود که کاخ سفید به‌تازگی برای کنگره منتشر کرده بود. دینیتز توضیح داد که ارتش اسرائیل به توپوگرافی وابسته است؛ زیرا نمی‌تواند ارتش را در جولان در حالت بسیج نگه دارد. این امر تحرک فراتر از تپه‌ها را بسیار دشوار می‌کرد. مساله دفاع از شهرک‌ها نبود؛ تپه‌ها آخرین خط دفاع طبیعی در جولان را نشان می‌دادند. اسرائیل به‌سادگی نمی‌توانست تمام موقعیت دفاعی خود در جولان را برای یک توافق جدایی رها کند.

گرچه این منطق قبلا توسط گور و دایان ذکر شده بود، اما آنها تمایل داشتند بر لزوم دفاع از شهرک‌ها تمرکز کنند. اکنون کیسینجر برای اولین بار فهمید که حفظ تپه‌ها بیشتر به خط دفاعی اسرائیل مربوط می‌شود. او به دینیتز گفت: «اگر کسی پیش‌تر این مسائل را به‌وضوح توضیح می‌داد، از تنش‌های زیادی نجات می‌یافتیم.» او [کیسینجر] با درخواست «اقدامی لطف‌آمیز» که به غرور سوریه می‌پردازد، پاسخ داد که به معنای گسترش قلمروی است که اسرائیل در مزارع اطراف قنیطره به قیمت شهرک‌ها واگذار خواهد کرد. در مقابل، او از اسد، همان‌طور که از ابتدا انجام می‌داد، می‌خواست که اسرائیل تپه‌ها را حفظ کند. زندگی اسرائیلی‌ها با تالمات معالوت، قلب کیسینجر را به درد آورد. پس از ملاقات آشتی‌جویانه با دینیتز، کیسینجر با توضیح دادن این مساله به نیکسون که چرا اجرای دستور رئیس‌جمهور مبنی بر قطع کمک‌ها به اسرائیل در این زمانِ تراژدی و بحران، نتیجه‌ معکوس خواهد داشت، رفق و مدارای خود را انجام داد. او خاطرنشان کرد که سوری‌ها موضع خود را تعدیل کرده‌اند، اما این مواضع چندان مفید نیست؛ درحالی‌که «اشتباه فاحش» و «ناعادلانه و مغایر با واقعیت‌ها» است که تمام تقصیرها را به گردن اسرائیل بیندازیم؛ کاری که او [کیسینجر] بارها در گزارش‌های خود به نیکسون انجام داده است. کیسینجر همچنان می‌خواست اهرم قطع کمک را در زرادخانه‌ دیپلماتیک خود حفظ کند، اما همان‌طور که به نیکسون توضیح داد، اکنون نمی‌خواست از آن استفاده کند. صبح روز بعد، کیسینجر با تیم اسرائیلی دیدار کرد.

آلون به‌عنوان معاون نخست‌وزیر، به‌جای نخست‌وزیری که برای مشارکت بیش‌ازحد خسته بود، ایستاد. کیسینجر از آخرین گفت‌وگوهای خود در دمشق گزارش داد و به این نتیجه رسید که از نظر او، اسد خواهان توافق بود و اکنون آنها به همان اندازه که قرار بود به‌دست آورند، به آن توافق نزدیک شده بودند. او با انعکاس گفت‌وگوهای خود با دینیتز در شب قبل، متعهد شد که اسرائیل مجبور نیست به دادن امتیاز ادامه دهد. سپس دو مورد دیگر را درخواست کرد: اتاقی در اطراف قنیطره و خط جدیدی که تا حد امکان به قله‌ تپه‌ها کشیده شده باشد، با حضور سازمان ملل در بالای آن و محدودیت‌هایی برای تسلیحات اسرائیلی که در آنجا مستقر شده‌اند. آلون گفت که اگر کیسینجر به اسد بفهماند که این بهترین کاری است که می‌تواند انجام دهد، اسرائیل با اندکی بیشتر موافقت خواهد کرد. اما او اصرار داشت که شهرک‌نشینان اسرائیلی بتوانند مزارع حومه‌ قنیطره را کشت کنند. کیسینجر با علم به اینکه این مزارع برای امنیت اسرائیل ضروری نیست، ایستادگی کرد: او می‌توانست تپه‌ها را برای اسرائیل بگیرد؛ اما باید دامنه‌ها و مزارع را رها کند.

به‌آرامی اما به‌یقین، اسرائیلی‌ها شروع به جابه‌جایی کردند. زمانی که کیسینجر از محل سکونت مایر در خیابان بالفور بازدید کرد، این امر از سوی مایر تایید شد. مایر مایل بود این کار را به عهده بگیرد تا به شهرک‌نشینان بگوید که باید برخی از مزارع را رها کنند؛ اما محدودیتی وجود داشت. در سمت شمال و جنوب قنیطره این خط را می‌توان حدود 200متر به سمت غرب حرکت داد. دایان آماده‌ پذیرش یک خط نظامی در پای تپه‌ها بود؛ اما به شرطی که منجر به توافق شود. سپس نخست‌وزیر به‌ضرورت سرنوشت اسرائیل را در دستان کیسینجر قرار داد: «همه‌ ما معتقدیم که شما می‌توانید این کار را انجام دهید...شما با ما کاری را انجام دادید که هیچ‌کس دیگری نتوانست.»

4