استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

بااین‌حال، هر بار که کیسینجر با این رفت‌وبرگشت در دمشق ظاهر می‌شد، از پاسخ‌های اسد به دروغ‌های هدفمند خود شگفت‌زده می‌شد. این مرد احمق نبود. کیسینجر می‌دانست که سادات قصد دارد راه خودش را برود و منافع آمریکا در کمک به او برای رسیدن به این هدف است. کیسینجر توانایی جلوگیری از مصری‌ها را نداشت؛ اما می‌توانست از توانایی خود برای جلوگیری از توافق آنها برای تضمین معامله‌اش استفاده کند و مانند سادات، روابط سوریه با ایالات‌متحده را بسازد. اسد بارها به‌صراحت اعلام کرد که آماده است سادات را تا اردوگاه آمریکا تعقیب کند، تا جایی که حتی حاضر شد اعلام کند که اگر صلح با اسرائیل بهای آن باشد، سوریه آماده‌ پرداخت آن است.

چیزی که کیسینجر در این مذاکرات فاش کرد، احتیاط ذاتی او بود. رابین یا پرز بارها و بارها وقتی کیسینجر به رابین توضیح می‌داد که سادات در ازای گذرگاه‌ها و میدان‌های نفتی با عدم خصومت مخالفت می‌کند، به فکر برداشتن «گام بزرگ» بودند. اما کیسینجر همیشه این ایده را رد می‌کرد. الجمسی نیز زمانی که نقشه‌ خطوط نظامی ترجیحی مصر را در آغاز این مذاکرات ترسیم کرد، به او یک درِ باز را نشان داد. این ژنرال مصری اعتراف کرد که خطوط۱۹۶۷ یک خط دفاعی ایده‌آل برای اسرائیل نیست و بهتر است این خط با همان خط «العریش-رأس‌محمد» باشد که او پیشنهاد می‌کند.

در آن لحظه، کیسینجر ممکن بود این مفهوم را زنده کند که او و نیکسون در گفت‌وگوهای نافرجام خود با حافظ اسماعیل، مشاور امنیت ملی سادات، در فوریه۱۹۷۳ در تعلیق بودند: ایده‌ اسرائیل در پذیرش حاکمیت مصر بر تمام سینا در ازای پذیرش مواضع امنیتی اسرائیل در آنجا از سوی مصر. به خاطر داشته باشید که اسماعیل قبل از جنگ آماده‌ پذیرش این ایده بود؛ الجمسی پس از جنگ دوباره آن را در حضور سادات ارائه کرد. شاید قضاوت کیسینجر این بود که رابین از نظر سیاسی در موقعیت بسیار ضعیفی قرار داشت که نمی‌توانست چنین عقب‌نشینی گسترده‌ای را در سینا حفظ کند (که رابین بارها آن را مطرح کرد). بااین‌حال، این همان رابین در مارس ۱۹۹۳، در اولین دیدار خود از کاخ سفید دوران کلینتون بود که پیشنهاد کرد که در صورت برآورده شدن الزامات صلح و امنیت اسرائیل، به‌طور کامل از بلندی‌های جولان عقب‌نشینی کند. در هر دو مورد، رابین مایل بود تا زمانی که تعهدات واقعی صلح را از سوی طرف‌های عرب خود دریافت می‌کرد، برای صلح ریسک‌های حساب‌شده‌ای را بپذیرد.

کیسینجر چنین نبود. احتیاط و بدبینی او یک مشکل طراحی را در دیپلماسی گام‌به‌گام او ایجاد کرده بود. رویکرد تدریجی او با جدایی‌های نظامی که پس از جنگ بسیار ضروری بود، تناسب داشت. اما برای اینکه چنین دیپلماسی‌ای فراتر از آن به موفقیت دست یابد، باید به ابعاد سیاسی درگیری نیز توجه شود. در غیر این صورت، اسرائیلی‌ها به‌درستی به این نتیجه می‌رسند که تمام چیزی که این دیپلماسی در آن دخیل بود «تاکتیک‌های سالامی» بود که در آن اسرائیل بخش‌های بیشتری از خاک را در ازای تضعیف خطوط دفاعی خود واگذار می‌کرد. معامله‌ اولیه در قطعنامه۲۴۲ شورای امنیت «سرزمین در برابر صلح» بود؛ اما ازآنجاکه کیسینجر به صلح با بدبینی می‌نگریست، ارزش آن را برای اسرائیلی‌ها و توانایی آن برای الهام بخشیدن به حتی بدبین‌ترین رهبران عرب دست‌کم گرفت.

فصل ۱۶؛ ارزیابی مجدد

این دیپلمات مغموم به واشنگتن اندوهگین بازگشت و نگرانی‌اش درباره ثبات نظمی که برای تحکیم آن بسیار تلاش می‌کرد با ترور ملک فیصل در ۲۵مارس۱۹۷۵- یکی از ستون‌های آن نظم- بیشتر شد. منابع غم و اندوه توسط «جیمز «اسکاتی» رستون»، ستون‌نویس بسیار محترم نیویورک‌تایمز فهرست شده است: «ویتنام جنوبی فروپاشیده...؛ آخرین ماموریت صلح هنری کیسینجر در خاورمیانه شکست خورده است؛ یکی از میانه‌روترین و قدرتمندترین شخصیت‌های جهان عرب، ملک فیصل پادشاه عربستان، به قتل رسیده است و اروپا...جناح مدیترانه‌ای خود را از پرتغال گرفته تا یونان و ترکیه به‌هم‌ریخته می‌بیند.»

نیوزویک، برخلاف ۱۰ ماه پیش که هنری را روی جلد خود در نقش سوپرمن به تصویر کشیده بود، اکنون او را به‌عنوان «گالیوری نگون‌بخت در لیلی‌پوت» به تصویر می‌کشد که «به‌دلیل بحران‌های سیاست خارجی از همه سو آشفته شده است.» گروهی از کاخ سفید- به رهبری دونالد رامسفلد، رئیس کارکنان- تمام تلاش خود را برای تضعیف او انجام می‌دادند. برای اولین بار از زمان ورود به کاخ سفید در سال۱۹۶۹، درخواست‌هایی مبنی بر استعفای وی مطرح شد. کیسینجر از آن به‌عنوان «زمان بسیار دردناک» یاد می‌کند.

با وجود روحیه‌ مالیخولیایی‌اش، کیسینجر با عصبانیت حرکت کرد تا قطعات را برای نبرد با اسرائیل و جامعه‌ یهودیان آمریکا آماده کند و کنار هم بگذارد. رئیس‌جمهور فورد او را در هدفش تشویق کرد؛ همان فوردی که شخصا عقب‌نشینی در سیاست خارجیِ خود انجام داد. رویکرد فورد در قبال اسرائیل تحت تاثیر پیچیدگی محاسبات دیپلماتیک کیسینجر نبود. از نظر کیسینجر، او «یک شهروند غرب میانه‌ای» بود. اگرچه او اسرائیل را تحسین می‌کرد و مدت‌ها در کنگره از آن حمایت می‌کرد، اما به‌عنوان رئیس‌جمهور این رابطه را با عباراتی ساده می‌نگریست: «اگر ما به اسرائیل کمک‌های اقتصادی و تسلیحاتی فراوانی می‌دادیم، آنها احساس قوی‌تر و اعتمادبه‌نفس بیشتر، انعطاف‌پذیری و تمایل بیشتری برای گفت‌وگو درباره صلحی پایدار می‌کردند.»

به دنبال آن منطقِ معاملاتی، فورد در اولین ملاقات رابین با وی در سپتامبر۱۹۷۴، پیش‌پرداخت سخاوتمندانه‌ اسلحه را به رابین ارائه کرد؛ رئیس‌جمهور انتظار واکنش متقابل را داشت و معتقد بود رابین آن [واکنش] را وعده داده است. حالا فورد متقاعد شده بود که گمراه شده است. فورد در خاطراتش به یاد می‌آورد که «بی‌نهایت عصبانی» شده بود. در مصاحبه‌ای با روزنامه‌های «هرست» در ۲۷مارس۱۹۷۵، او اسرائیل را «انعطاف‌ناپذیر» معرفی کرد. پس‌ازآن، فورد متعهد به «بقا»ی اسرائیل شد؛ اما به‌عمد از تعهد معمول به «امنیت» اسرائیل اجتناب کرد؛ زیرا نمی‌خواست نشان دهد که ایالات‌متحده از فتوحات ارضی اسرائیل حمایت می‌کند. همه‌ اینها به خشم جامعه‌ طرفدار اسرائیل دامن زد.

کیسینجر غرایز فورد را برانگیخت. یک روز پس از بازگشتش، کیسینجر به فورد گفت که اسرائیلی‌ها رفتار گستاخانه‌ای داشته‌اند. او گفت: «اینکه نامه‌ای از شما دریافت کرده و حتی یک ذره تغییری نکردند، تحقیری برای ایالات‌متحده است.» کیسینجر این کار را دو روز بعد، در جریان جلسه‌ صبحگاهی فورد، تکرار کرد و وضعیتی را که در آن «سه میلیون اسرائیلی» سیاست خارجی آمریکا را اداره می‌کردند و روابط تجاری با اتحاد جماهیر شوروی را خراب می‌کردند، محکوم کرد. کیسینجر مصاحبه‌ فورد را تحسین کرد؛ اما به وی هشدار داد: «آنها به شما حمله خواهند کرد.» فورد گفت که انتظار این کار را داشت، اما اعتراف کرد: «وقتی می‌دانم حق با من است، از دعوا لذت می‌برم.»