نویسندگان: دارسی هیچکاک و مارشا ویلارد

مترجم: مهدی نیکوئی

nikoueimahdi@gmail.com

از ابتدای ظهور علم مدیریت، این شعار رواج یافته است که «هرچه اندازه‌گیری شود، انجام می‌شود». چنین شعاری اهمیت اهداف روشن و قابل اندازه‌گیری را بیان می‌کند و در گام نخست هم واحدهای حسابداری و مالی یک سازمان، مسوولیت این اندازه‌گیری‌ها را بر عهده می‌گیرند. به همین دلیل است که این واحدها نقش مهمی در تعیین استراتژی سازمانی و تصمیم‌گیری‌ها بر عهده دارند. اما مشکل آنجا است که هم حوزه حسابداری و هم مدیریت مالی تنها یکی از «پایه‌های» سه‌پایه پایداری را اندازه‌گیری می‌کنند: اثرات اقتصادی. در این حوزه‌ها از گذشته تاکنون توجهی به اندازه‌گیری اثرات زیست‌محیطی و اجتماعی فعالیت‌ها نشده است. اما اکنون زمان آن رسیده که این مسائل هم مدنظر قرار بگیرند.

همان‌طور که رالف استس در کتاب «استبداد سود و زیان» می‌نویسد، نظام حسابداری ما یکی از باقیمانده‌های تمرکز سنتی شرکت‌ها بر تجارت است. زمانی که معیار مرسوم حسابداری (سنجش سود و زیان مالی) به تنها ابزار تعیین موفقیت بدل می‌شود، مشکلات قابل پیش‌بینی مختلفی به وجود می‌آید: تفکر کوتاه‌مدت، مشکلات ایمنی برای کارکنان و جامعه و حتی کلاهبرداری‌های سازمانی. استس و بسیاری دیگر از کارشناسان مدیریت معتقدند که تنها راه‌حل این وضعیت آن است که برای سنجش عملکرد خود، علاوه‌بر بررسی سود و زیان حاصله به انتظارات ذی‌نفعان هم توجه کنیم. بسیاری از فعالیت‌های پایدار ممکن است به نظر برسد که هزینه‌های بیشتری به سازمان‌ها و کسب‌وکارها تحمیل می‌کنند اما مورد توجه ذی‌نفعان بوده و بازارهای هدف را گسترش می‌دهند. از سال ۲۰۰۰ تاکنون تغییراتی در این مسیر صورت گرفته است. به عنوان مثال، امروزه دست کم ۶۴ درصد از ۵۰۰ شرکت برتر جهان (فهرست فورچون) یا گزارش‌های پایداری مجزایی منتشر می‌کنند یا بخشی از گزارش‌های مالی خود را به مسائل پایداری اختصاص داده‌اند. با وجود این، هنوز استاندارد کاملی برای حسابداری پایداری شکل نگرفته و نیاز است تا آن زمان، فعالان حوزه حسابداری و مالی به مسائلی مهم در این زمینه توجه کنند:

• بسیاری از اثرات منفی فعالیت‌های سازمانی، «اثرات جانبی» هستند. اثرات جانبی هزینه‌هایی هستند که افرادی غیر از مسببان اصلی آنها مجبور به پرداختشان هستند. آلودگی یک پالایشگاه که منجر به هزینه‌هایی برای ساکنان بومی می‌شود (و مسوولیت خود پالایشگاه را در بر ندارد)، نمونه‌ای از این اثرات جانبی است. همچنین زمانی که یک شرکت الوارسازی درختان را قطع کرده و گل و لای را راهی رودخانه می‌کند، هزینه عوض کردن فیلترهای تصفیه آب و کاهش صید ماهی‌گیران را نمی‌پردازد. شرکت‌های خودروسازی مجبور به پرداخت هزینه‌ای برای ساخت و نگهداری جاده‌ها نیستند. نهادهای دولتی بابت اثرات قوانین خود بر کسب‌وکارها مبلغی پرداخت نمی‌کنند. موارد بسیاری در این زمینه می‌توان یافت که منجر به ناپایدار شدن فعالیت‌های یک‌شرکت می‌شوند. چنین شرکت‌هایی باید با پرداخت مالیات یا وجوه دیگر، مسوولیت هزینه‌های ایجاد شده از سوی خودشان را بپذیرند و به سمت پایدار کردن فعالیت‌هایشان پیش بروند. تا زمانی که این‌گونه سیستم‌های مالیاتی رواج یابد (که البته شکل‌گیری آن در مقیاس جهانی بسیار دشوارتر است)، شرکت‌ها باید دست‌کم به اثرات جانبی فعالیت‌های خود هم توجه کنند.

• راه توافق شده‌ای برای سنجش عملکرد اجتماعی و زیست‌محیطی وجود ندارد. گروه‌هایی وجود دارند که روی راه‌های سنجش عملکرد اجتماعی و زیست‌محیطی واحدهای اقتصادی کار می‌کنند. با این حال، ممکن است تا شکل‌گیری یک استاندارد واحد در این زمینه چند دهه زمان سپری شود. تا آن زمان، تحلیلگران مالی باید از روش‌ها و خلاقیت‌های فردی خود استفاده کنند. با این حال، می‌توان از برخی دستاوردهای جهانی در این زمینه‌ها استفاده کرد؛ دستاوردهایی که بیشتر آنها در اروپا شکل گرفته‌اند. به عنوان مثال، «راهنمای مدرن‌سازی محاسبات» از شرکت‌های سهامی عام اروپا می‌خواهد تا بدهی‌های زیست‌محیطی آینده خود را در صورت هزینه‌های احتساب شده آورده و سودهای بالقوه آینده خود را تعدیل کنند.

• روش‌های سنتی حسابداری، استفاده نادرستی از دارایی‌های طبیعی می‌کنند. این موضوع شاید برای کسانی که خارج از این حوزه فعالیت می‌کنند، عجیب به نظر برسد اما واقعا بیشتر اقتصاددان‌ها ارزشی برای دارایی‌های طبیعی و سیستم‌های محیط‌زیست قائل نمی‌شوند. اگر انسان به تصفیه فاضلاب‌ها اقدام کند، هزینه‌های آن در محاسبه تولید ناخالص داخلی (GDP) لحاظ می‌شود، اما اگر طبیعت این کار را انجام دهد، هیچ رقمی در دفاتر ثبت نمی‌شود. به صورتی مشابه، یک ناوگان ماهیگیری، به محاسبه هزینه‌های کشتی، سوخت، کارکنان، دکل و تجهیزات و حمل‌ونقل می‌پردازد، اما ماهی (ماده خام اولیه) را رایگان فرض می‌کند. هیچ سیستم حسابداری وجود ندارد که کاهش تعداد ماهی‌ها را هم مورد توجه قرار دهد. این رویکرد منجر به «تراژدی‌منابع مشترک» می‌شود: هرچقدر که ماهی‌ها کمیاب‌تر شوند، ارزش آنها بیشتر شده و افراد بیشتری تشویق به فعالیت در حوزه ماهیگیری می‌شوند. آیا نباید این دسته از دارایی‌های طبیعی را به‌عنوان یک نوع از بدهکاری در ترازنامه به شمار بیاوریم؟ آیا نیاز نیست که روی سرمایه‌های طبیعی سرمایه‌گذاری کنیم؟

• ابزارهای کنونی تصمیم‌گیری مالی نمی‌توانند ریسک یا منافع ناملموس را به حساب بیاورند. ابزارهایی مانند دوره‌های پرداخت حقوق، نرخ بازده داخلی و ارزش خالص فعلی، تنها اثرات مالی مستقیم را محاسبه می‌کنند. در این روش‌ها، ریسک‌ها و منافع ناملموس تنها زمانی محاسبه می‌شوند که به صورتی روشن و قطعی برآورد شده باشند. با این حال، در مساله پایداری به همان اندازه که موضوع بازگشت سرمایه اهمیت دارد، مدیریت ریسک هم مهم است. آیا ارزش دارد که تمام مواد شیمیایی سمی را از فرآیندهای خود حذف کنید؟ قطعا این کار منافعی بیش از هزینه‌های مورد نیاز برای مواد شیمیایی و مجوزهای مربوط به آن خواهد داشت. در این صورت، ریسک بیمه شما کاهش می‌یابد. مسوولیت‌ها و مشکلات ایمنی کارکنان و جامعه کمتر می‌شود و منافع دیگری هم به شما خواهد رسید. پایداری معمولا منافع ناخواسته زیادی برای شما به همراه خواهد داشت. با این حال، اگر همچنان به چنین منافعی توجه نشود، تصمیم‌گیری‌های مدیریتی شما نادرست خواهند بود.

منبع: کتاب حرکت به سمت پایداری