نویسنده: Tara Sophia Mohr

مترجم: مریم مرادخانی

منبع: HBR

متاسفانه «خودکم‌بینی» کارکنان تاثیرات مخربی را به دنبال دارد. کسی که توانایی‌های خود را باور ندارد و دائما خود را نقد می‌کند، به سختی می‌تواند ایده‌ها و دیدگاه‌های خود را با دیگران در میان بگذارد. در اثر همین عدم اعتماد به نفس ممکن است با استعدادترین کارکنان شما فرصت‌های بزرگی چون مدیریت پروژه‌های مهم یا جلب مشتریان جدید را از دست بدهند، فرصت‌هایی که می‌توانند به رشد کسب‌وکار شما کمک کنند.

واکنش نادرست مدیران

بسیاری از مدیران و مربیان تصور می‌کنند زمانی که یکی از کارمندان دچار کمبود اعتماد به نفس است، می‌توانند با تعریف از او، به او اعتماد به نفس بدهند. آنها تلاش می‌کنند کارمند خود را با گفتن جملاتی از این دست ترغیب کنند: «تو از عهده‌اش برمی آیی. اگر این قابلیت را در تو نمی‌دیدم، هیچ‌وقت وظیفه به این مهمی را به تو واگذار نمی‌کردم». در حوزه مربیگری، این رفتار «گفت‌وگو با منتقد درون» نام دارد. منتقد درون، عامل بازدارنده‌ای است که دائما از فرد انتقاد می‌کند و می‌گوید: «تو از پس این کار بر نمی‌آیی. تو به اندازه کافی خوب نیستی». وقتی شما از فردی که دچار خود کم بینی است تعریف می‌کنید، مخاطب اصلی شما او نیست، منتقد درونش است. او دائما می‌گوید «نمی‌توانم» و شما نیز می‌گویید «چرا! تو می‌توانی». در جلسات مربیگری، به شما می‌آموزند که هرگز با منتقد درون کسی سر و کله نزنید. شما قصد دارید کارمند خود را متقاعد کنید که انسان توانایی است، اما تجربه نشان داده که این تلاش‌ها نتیجه‌ای ندارند. به دو دلیل:

نخست اینکه برای کسی که دچار خودکم‌بینی است، این تعریف و تمجیدها قانع‌کننده نیستند. شما کارمند خود را فردی شایسته می‌دانید و برای اثبات آن به شواهد بیرونی و داده‌ها استناد می‌کنید درحالی‌که منتقد درون او، براساس ترس‌هایش او را ارزیابی می‌کند. صدای منتقد درونِ این افراد به قدری بلند است که صدای شما را به سختی می‌شنوند. تعریف و تمجید از این افراد نه‌تنها کمکی به آنها نمی‌کند، بلکه این احساس را در آنها تقویت می‌کند که لیاقت موفقیت را ندارند و به دلیل خوش‌شانس بودن به موفقیت رسیده‌اند، دیر یا زود دست آنها رو می‌شود و همه می‌فهمند که آنها فرد متقلبی بوده‌اند (سندرم ایمپاستر).

دوم اینکه، اگر سعی کنید با تعریف از کسی به او اعتماد به نفس بدهید، او برای آنکه اعتماد به نفس داشته باشد، همیشه به تعریف کردن‌های شما نیاز خواهد داشت. پس راه حل شما یک راه حل موقتی است. بهتر است به جای اینکه به کارمند خود ماهی بدهید، به او ماهیگیری بیاموزید. همان‌طور که یک ماهیگیر به تور و قلاب نیاز دارد، کارمند شما نیز به ابزاری نیازمند است که با کمک آن احساس خودکم‌بینی خود را مهار کند. با مهار این احساس، او تصمیمات منطقی‌تری خواهد گرفت، بدون آنکه نیاز داشته باشد کسی به او قوت قلب دهد.

راه‌حل جایگزین

بهتر است به جای جر و بحث، با آنها درباره خودکم‌بینی صحبت کنید: خودکم‌بینی چیست؟ چرا بعضی از افراد به آن دچار می‌شوند و چگونه احساس خودکم‌بینی افراد مانع از رسیدن به اهداف تیمی و سازمانی می‌شوند؟ شما می‌توانید طبق مراحل زیر پیش بروید:

۱. سندرم ایمپاستر، خود تخریبی افراد موفق، ذهن میمونی (Monkey Mind). اینها نام‌های دیگر خودکم‌بینی‌اند. واژه‌ای را انتخاب کنید که با محیط کاری شما تناسب داشته باشد. برای کارکنان خود توضیح دهید که این پدیده چیست و چرا صدای منتقد درون، گاهی آنقدر قدرتمند می‌شود که به ما اجازه نمی‌دهد واقع‌بین باشیم و به موفقیت‌های خود بها دهیم. برای آنها توضیح دهید که منتقد درون معمولا از چه راهی و چگونه در آنها نفوذ می‌کند. اما چگونه می‌توان صدای منتقد درون را از تفکرات واقع‌بینانه تشخیص داد؟ بارزترین ویژگی‌های منتقد درون از این قرارند:

منتقد درون معمولا مطمئن است که به تمام حقایق اشراف دارد. از شما سوال‌هایی می‌پرسد که جواب آنها آری یا نه است. روی مشکلات تمرکز می‌کند. بدبین و عصبی به نظر می‌رسد. شعارش «یا همه یا هیچ» است و همه چیز را سیاه و سفید می‌بیند.

۲. از کارکنان خود بخواهید تا منتقد درون خود را مهار کنند. این مهارتی است که یک شبه حاصل نمی‌شود. به آنها بگویید: «من حس شما را درک می‌کنم و می‌دانم که وقتی وظیفه مهمی به شما محول می‌شود، نخستین احساسی که در شما ایجاد می‌شود، ترس و تردید است». واقع‌بینانه نیست اگر از آنها بخواهید از فردا اعتماد به نفس پیدا کنند. همین‌که بتوانند افکار و باورهای محدودکننده خود را کنترل کنند، کافیست. بعضی از کارکنان تصور می‌کنند که اعتماد به نفس یک امر ذاتی است و چون اعتماد به نفس ندارند، هرگز پیشرفت نخواهند کرد. کمک کنید تا این ذهنیت را تغییر دهند و بدانند که پیشرفت و رهبری، بیش از هر چیزی، به مهارت‌هایی وابسته است که قابل یادگیری‌اند که مهم‌ترین آنها، کنترل احساس خودکم‌بینی است. راه کنترل این احساس، شناسایی صدای منتقد درون است. زمانی که کسی صدای منتقد درونِ خود و ریشه‌های آن را بشناسد، دیگر اجازه نخواهد داد که این صدا و ترس‌هایش برایش تصمیم بگیرند. در عوض، هنگام تصمیم‌گیری‌ به شواهد موثق و منطقی‌تری که درباره‌‌اش وجود دارد استناد خواهد کرد.

«گریس»، مدیر اجرایی یک شرکت خدماتی به یکی از کارکنانش که به تازگی ارتقا یافته بود، کمک می‌کرد تا منتقد درونش را کنترل کند. گریس در این‌باره می‌گوید: «همزمان با تشویق او، با هم به کنکاش این موضوع می‌پرداختیم که چگونه این تغییرات شغلی، منتقد درون او را فعال کرده‌اند. سپس با کمک خودش، برایش برنامه‌ریزی کردیم و مشخص شد که چه اهدافی باید محقق شوند و طی چه مدت زمانی. با گذر زمان، موفقیت‌ها و شکست‌هایش را شناسایی می‌کردیم و بررسی می‌کردیم که آیا منتقد درون او، در شکست‌هایش نقشی داشته است یا خیر. به مرور زمان، او دریافت که منتقد درونش چه زمان‌هایی فعال می‌شود و چگونه می‌توان آن را ساکت کرد. او به ابزاری مجهز شد که همیشه و هر کجا، هنگام بروز هر تغییر یا بحرانی به او کمک خواهد کرد.»

شما دوست دارید کارکنانتان از تمام قابلیت‌های خود نهایت استفاده را ببرند. هر روز فرصتی جدید را به آنها پیشنهاد می‌کنید، غافل از اینکه هر تغییری در موقعیت شغلی، منتقد درون کارکنان را بیدار کرده و در آنها ترس و تردید ایجاد می‌کند. بهتر است همزمان با تشویق آنها به پذیرش مسوولیت‌های جدید، به آنها بیاموزید که منتقد درون خود را بشناسند و آن را مهار کنند.