نیوشا امینیان

راهنمای تور

اگر در فکر تجربه‌ یک سفر نسبتا سنگین طبیعت‌گردی هستید یا ورزش را به‌صورت مستمر دنبال می‌کنید و آمادگی جسمانی خوبی دارید، مقصدی در جاده‌ فیروزکوه منتظرتان است. نزدیک به شش ساعت پیاده‌روی در طبیعت بکر و زیبای منطقه‌ای به‌نام «ارفع‌ده» و بازدید از یک چشمه زیبا و پر آب جایزه‌ کسانی است که بند کفش‌هایشان را محکم کرده‌اند تا با چالش‌های طبیعت روبه‌رو شوند.

چطور رفتیم؟

حوالی ساعت شش صبح یک روز پاییزی بود که اتوبوسمان جاده‌ فیروزکوه، تهران را پشت‌سر می‌گذاشت. حدود یک ساعت از حرکتمان می‌گذشت و مقصدمان منطقه‌ای زیبا و خوش و آب هوا به‌نام ارفع‌ده و چشمه پرآب بود که در زبان محلی به آن چشمه پراُو می‎گویند. بعد از صبحانه مسیرمان را از کنار «پل ورسک» ادامه دادیم و کمی با همسفران درباره‌ نقش این پل در ساختن مرزهای جهان امروز گفت‌وگو کردیم. از کنار روستای ورسک هم عبور کردیم و حدود نیم ساعت بعد در سمت چپ جاده یک ایستگاه هلال‌احمر را دیدیم. بعد از چادری که برای امداد و نجات جاده‌ای برپا شده بود، یک دوراهی را آن‌طرف جاده دیدیم. کمی صبر کردیم تا جاده خلوت شود، سپس از جاده اصلی خارج شدیم و به سمت جاده فرعی که آن‌طرف بود، پیچیدیم. در جاده‌ فرعی حدود ۶ کیلومتر پیش رفتیم تا به چند خانه‌ روستایی و یک دشت باز رسیدیم. ماشین از حرکت ایستاد و ما هم بعد از برداشتن وسایلمان به‌راه افتادیم.

اول اجازه، بعد عکس

یک صف منظم تشکیل دادیم و به سمت کوهی که در برابرمان بود حرکت کردیم. ابتدای مسیرمان از کنار خانه‌های روستایی می‌گذشت؛ خانه‌هایی با حیاط‌های با صفا، پنجره‌ها و نرده‌های چوبی که صحنه‌های بی‌نظیری را برای عکاسی خلق کرده بودند. قبل از آنکه دوربین‌ها بخواهند کارشان را آغاز کنند، به‌عنوان راهنمای سفر از ساکنان خانه‌ها اجازه گرفتم. آنها هم با روی خوش اجازه دادند که ما عکاسی کنیم؛ تنها با این شرط که ساکنان خانه‌ها در عکس‌ها نباشند. بعد از گرفتن چند عکس راهمان را از دشت سرسبزی که پیش رویمان بود ادامه دادیم.

قبل از حرکت به مسافرانم گفته بودم که حداقل سه ساعت پیاده‌روی خواهیم داشت و در بخش‌هایی از مسیر شیب زیادی را تجربه خواهیم کرد. با گذر از روستا، کم‌کم شیب‌هایی که تعریفش را شنیده بودند آغاز شد. مقصد اصلی ما چشمه‌ای پر آب بود که در واقع پشت کوهی که در حال پیمودن آن بودیم، قرار داشت. ما باید کوه را دور می‌زدیم، از پشت آن وارد دشتی دیگر می‌شدیم و در نهایت به چشمه می‌رسیدیم. پیاده‌روی در هوای پاییزی و عبور از جاده‌ای خرم از سختی‌های راه می‌کاست. با این حال بعد از هر شیب کمی استراحت می‌کردیم تا تمام گروه برسند و همه با هم پیش برویم. وقتی کوه را دور زدیم، شیب جاده به سمت پایین شد و حالا پیمودن مسیر بسیار راحت بود. دشتی خرم و گل‌های رنگارنگش که کمی بعد در برابرمان ظاهر شد، همه را شگفت‌زده کرد. کمی بعد وارد جاده‌ای جنگلی شدیم. درختان کهنسال در کنار بوته‌های کوتاه و بلند میوه‌های جنگلی چون والک و زال‌زالک، تمام خستگی ابتدای مسیر را از تنمان به‌در کردند. ناگهان از دور تیغ یک «تشی» (جوجه‌تیغی) را دیدم. تیغ را از روی زمین برداشتم و منتظر شدم همه مسافرانم برسند تا برایشان از حیات‌وحش این منطقه و به‌خصوص تشی‌ها بگویم.

آگاهی به‌جای ترس

هر کدام از همسفرانم که تیغ تشی را در دستانم می‌دید، چیزی درباره‌ آن می‌گفت؛ «تیغ یک خارپشت است، حتما جوجه تیغی این اطراف است و به ما حمله می‌کند» یا «تشی‌ها تیغ‌هایشان را پرتاب می‌کنند.» بعد از آنکه نظرات همه را شنیدم، برای همسفرانم از تشی، بزرگترین پستاندار جونده‌ ساکن در کشورمان گفتم. برایشان توضیح دادم که تشی‌ها تیغ‌هایشان را پرتاب نمی‌کنند و در مواقع خطر تنها حالت بدنشان را تغییر می‌دهند تا تیغ‌هایشان حالت عمودی بگیرد و حیوانات دیگر نتوانند آنها را بگیرند. اگرچه تشی‌ها در مناطق شمالی ایران زیاد هستند اما شانس دیدن آنها در مسیرهایی که انسان‌ها عبور می‌کنند کم است و بیشتر سعی می‌کنند تا حد امکان از انسان دور باشند. بعد برایشان گفتم که تیغ تشی گاهی می‌افتد و شانس پیدا کردن تیغ‌ها در این جنگل کم نیست. با این حال به دلایل بهداشتی بهتر است آنها را برنداریم و اجازه دهیم در طبیعت باقی بمانند. در آخر هم برایشان گفتم که بیشتر افسانه‌هایی که در ذهنمان از حیوانات نقش بسته، اشتباه است و باید در سفرهایی که به طبیعت داریم آگاهی‌مان را از شیوه‌ زندگی موجودات دیگر بالا ببریم. کمی بعد تیغ سفید و بلندی که چند لکه‌ سیاه روی آن بود را در کنار یک درخت گذاشتم و به مسیرمان ادامه دادیم.

ناهار در کنار چشمه

کمی از ظهر گذشته بود که بالاخره به چشمه رسیدیم. چشمه از بالای یک کوه آغاز شده بود و پله‌پله تا پایین آمده بود. آبی زلال و خروشان در کنار سبزه‌زاری که اطراف را پوشانده بود، فضای بی‌نظیری را خلق کرده بود. کوهپیمایی و پیاده‌روی مسافرانم را حسابی خسته کرده بود. برای همین همگی رای دادند که اول ناهار بخوریم و بعد برای دیدن چشمه مسیرمان را ادامه بدهیم. در سایه‌ یکی از درختان تنومند دشت، سفره‌های ناهار را پهن کردیم. حین ناهار، همسفرانم از فصل‌های خوب برای سفر به این منطقه پرسیدند. برایشان گفتم بهترین زمان برای دیدن ارفع‌ده بهار و پاییز است. اگرچه دیدن این مسیر در بارش برف هم دیدنی است اما به دلیل شیب و دوری از روستا و برای ایمنی بیشتر، بهتر است در سرمای زمستان از سفر به این منطقه چشم بپوشیم. از جایی که ما نشسته بودیم، چشمه کاملا مشخص بود و مسافرانی را می‌دیدم که از راه‌های دور و نزدیک خودشان را به اینجا رسانده بودند. آب، طراوت و پاکیزگی محیط به همه شادی و احساس خوشایند داده بود. بعد از ناهار کمی استراحت کردیم و آماده بازدید از چشمه شدیم.

زلال‌ترین آب‌ها

مردم محلی برای این چشمه ارزش و احترام ویژه‌ای قائل هستند؛ چشمه‌ای که بسیار زیباست و منبع آبی ارزشمند هم محسوب می‌شود. نه‌تنها مردم محلی بلکه بسیاری از مسافرانم هم بطری‌هایی را از آب چشمه پر می‌کردند و معتقد بودند این آب بسیار تمیز، زلال و حتی دارای خاصیت درمانی است. فارغ از اینکه این نظر درست یا اشتباه است، ارزش‌گذاری بر یک منبع و یک جاذبه کمک می‌کند تا از آلودگی‌های ناشی از تردد گردشگران تا حد زیادی دور بماند. از کنار چشمه و شعبات متعدد آن می‌گذشتیم و از صدای آب لذت می‌بردیم. کمی بعد عطر بوته‌های پونه‌های وحشی به مشامم خورد؛ گیاهی که به‌صورت طبیعی در کنار آب‌ها می‌روید و از قدیم برای درمان بیماری‌ها کاربرد دارد. گیاهان زیبا، گل‌های رنگارنگ و صدای مستانه‌ پرندگان برای مدت بیشتری مسافرانم را بالای چشمه نگه داشت. از آن بالا به دشت و جنگلی که از آن عبور کرده بودیم، نگاه کردیم و کم‌کم آماده‌ بازگشت شدیم.

هوس سفر نداری؟

از چشمه پایین آمدیم و راه بازگشت را در پیش گرفتیم. از کنار درختان کهنسال گذشتیم، شیب جاده را با کمک همدیگر پیمودیم و بازهم در راه تیغ تشی‌ها را دیدیم. از پیچیدن صدای پرندگان در لابه‌لای درختان لذت بردیم و با هم از فرهنگ و طبیعت گفتیم. کسانی که قوی‌تر بودند در حمل کوله‌پشتی‎ها و وسایل دیگر همسفران کمک کردند. بالاخره از ارفع‌ده پایین آمدیم و به روستا رسیدیم. پیش از هر چیز یک دمنوش معطر که از سیب و به خشک درست شده بود را برای مسافرانم آماده کردم تا خستگی از تنشان برود. هوا دیگر داشت سرد می‌شد که وسایل را در صندوق ماشین گذاشتیم و به سمت خانه حرکت کردیم. جاده‌ فیروزکوه در مه فرو رفته بود و بارانی نم‌نم می‌بارید. کمی بعد در کنار یک رستوران کوچک ایستادیم و با سفارش آش‌رشته‌ داغ و آش‌دوغ خوشمزه و معروف این جاده لذت‌های سفر را تکمیل کردیم.رفتن به ارفع‌ده یا هر سفر دیگر، به‌جز توانایی نسبی جسمی یک دل پر شوق هم می‌خواهد که عاشق دیدن طبیعت باشد. روح را باید به طبیعت برد تا ببیند، بیاموزد و لذت ببرد.

سفر پاییزی به چشمه‌ای رفیع

سفر پاییزی به چشمه‌ای رفیع