هاشمی ؛  معمار توسعه

مهدی محمدی- واقعیت فقدان هاشمی، امروز جای بهت زدگی غروب یکشنبه گذشته را گرفته است. زمانی که معمار توسعه ایران پس انقلاب اسلامی، از خود یک صندلی خالی به یادگار گذاشت. هاشمی رفسنجانی از ابتدای انقلاب پای ثابت تحولات کشور بود، از روزی که حکم حضرت امام(ره) برای نخست وزیری مرحوم بازرگان را قرائت کرد تا وقتی در قامت ریاست مجلس شورای اسلامی برای دو دوره، اینجا و آنجای سیاست ایران حضور داشت یا جانشین فرمانده کل قوا و هدایت دفاع مقدس را بر عهده داشت. آیه الله هاشمی از قدیمی های نماز جمعه پایتخت هم بود، به حکم امام! اما ریاست جمهوری او روزگار دیگری داشت، جایی که برای مسوولیتش باید بیشتر پاسخگو می شد. بر اساس قانون اساسی پس از بازنگری سال ۶۸، رییس جمهور باید کابینه تشکیل می داد و از مجلس برای آن، رای اعتماد می گرفت. کار اجرایی حالا بیشتر بود و همه قوا منتظر دولت بودند، کشوری جنگ زده با صنایعی تخریب شده، با نیروی انسانی که هشت سال بهترین جوانان و عناصر خود را از دست داده بود و هزاران جانباز برجا مانده. ایرانی که باید ساخته می شد، اقتصادی فرسوده، اندیشه توسعه که میان چپ و راست پا در هوا مانده بود و روابط خارجی نابسامان!

تلاش های هاشمی در حوزه اقتصاد و امور زیربنایی مشهور است تا جایی که حامیانش به وی لقب سردار سازندگی دادند، آیت اللهی که بعضی او را امیرکبیر ثانی می خوانند و البته به همان میزان منتقدان سرسخت داشت. کسانی که معتقدند هاشمی، چنان ماشین توسعه را می راند که بخش بزرگی از طبقات محروم زیر چرخ های آن له می شدند یا آنان که بدون تعریف مشخصی از اشرافیت، او را نماد یا واعظ نواشرافی گری در ایران معاصر می دانند.این حجم از نعت و نقد در مورد کمتر کسی در تاریخ ایران به صورت مکتوب یا شفاهی ابراز شده است، آن هم در مورد کسی که خود را مرد معتدل همه فصول می دانست. او دور اول ریاست جمهوری خود در حالی گذراند که حمایت همه جریان های سیاسی اصفهان را با خود داشت با وزرای اصفهانی در کابینه اش، هرچند کمتر سنخیتی بین این وزرا به جز هم استانی بودنشان بود، مثلا فلاحیان در کنار مصطفی معین یا غرضی در کنار مرندی!

ولی در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی به واسطه عوارض ناشی از سیاست تعدیل اقتصادی و گردش به راست وی، مخالفت های جدی از سوی جناح چپ در سطح ملی دیده می شد که البته در اصفهان با همراهی جامعه روحانیت مبارز شهر که همان جناح چپ نیروهای خط امام بودند، مواجه نشد و همچنان چپ در اینجا حامی هاشمی بود. مرحوم آیه الله طاهری دوست دیرینه او بود و شیخ عباسعلی روحانی لیدر چپ های اصفهان، اولین امام جمعه ای بود که رسما برای هاشمی عنوان آیه الله را به کار برد.اینان در انتخابات دور دوم از جمله معروف " بدخواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است" استفاده کردند و خانه کارگر هم ستاد انتخاباتی او در اصفهان بود. اما در همان روزها که محافظه کاران با حمایت هاشمی مجلس چهارم را فتح کرده بودند، به محسن نوربخش در مقام وزیر اقتصاد رای اعتماد ندادند! آغازی بر ناسازگاری راست با رییس جمهوری که شعار انتخاباتی حامیانش در اردوگاه راست این بود:" پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی"

گروه هایی که بعدها تحت عنوان انصار ولایت یا گروه کاوه اعلام موجودیت کردند؛ ابتدا در قالب گشت های امربه معروف و نهی از منکر تشکیل شدند، و منتقد فضای فرهنگی و اجتماعی دوران پس از جنگ بودند که علی الظاهر مقصر آن هاشمی بود! مثل جلوگیری از نمایش فیلم تحفه هند در سینما ایران یا برهم زدن برخی تجمعات. به رغم این مخالفت ها، هاشمی همیشه حامیان قدرتمندی در میان زعمای راست اصفهان هم داشت. آیه الله مظاهری یکی از آنهاست، او در سال ۷۵ به مناسبت سفر رییس جمهور به اصفهان گفت: اگر نظام بر گردن همه حق دارد ولی هاشمی بر گردن نظام حق دارد؛ یا در سفر دو سال پیش علی لاریجانی به اصفهان، پیشنهاد کرد تا رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در جلسات سران قوا شرکت کند، یا آیه الله طباطبایی نژاد که بعدها نقدهای جدی در مورد دولت نهم و دهم داشت در سال ۸۴ حامی انتخاب هاشمی بود که با مخالفت گروه های تندرو مواجه شد.

حالا که او رفته، شاید بررسی کارنامه او راحت تر باشد، از سیاست های تعدیل اقتصادی اش گرفته تا توسعه سدسازی و راه آهن و فرودگاه سازی ها، از تغییرآرایش نیروهای سیاسی در دوران او با تشکیل کارگزاران سازندگی تا نقش سلبی و هم ایجابی او در پیروزی چپ ها در انتخابات سال ۷۶! اینجا در اصفهان برای حامیان هاشمی و کارگزاران سازندگی البته، انتخابات مجلس پنجم شروع خوبی بود که البته با ابطال نتایج آن سرانجامی نیافت، و رسید به دوم خرداد که همه معادلات موجود را تغییر داد. می توان به نقش او در برآمدن نیروهای مخالف او هم اشاره کرد، آنجا که انتقاد و گاه حمله به هاشمی رفسنجانی، نردبانی برای صعود نیروهای ناشناخته در عالم سیاست کشور شد یا عوض کردن معادلات انتخابات با نشستن و برخاستن از صندلی در فاصله ساختمان مجمع تا وزارت کشور! اینجا اما در اصفهان، شهری که روزگاری که پشت در جلسات کابینه، لهجه آن به گوش می رسید، به دوره هاشمی سه استاندار حضور داشتند، غلامحسین کرباسچی که با حکم امام(ره) خود را استاندار ایشان می دانست و کوتاهی پس از شروع دوره اول هاشمی به تهران رفت و شهردار شد، واقفی مدت کوتاهی دوام آورد و رفت تا جهانگیری از معدود استانداران هماهنگ با رییس دولت برای ۵ سال بعدی سکان دار قطب صنعت کشور و استانی باشد که در زمان جنگ یکی از پشتیابانان اصلی دفاع از کشور بود.

آن روزها که کلنگ زنی کار هر روز رییس جمهور وقت بود، اقتصاد اصفهان به ارتباط با هاشمی می نازید، صنایعی که احداث یا گسترش آنها مهر برخورداری بر پیشانی استان زد وامدار هاشمی آن روزهاست. طرح های انتقال آب از سرشاخه ها هم در دوره وی بود که سرعت گرفت و البته بعدها انتقال آن به رفسنجان که انتقادهایی خارج از قاعده در پی داشت. اصفهان در دوره هاشمی با آزاد شدن ظرفیت های خالی پس جنگ، رشد صنعتی چشمگیری را تجربه کرد که می توان به افتتاح مجتمع فولاد مبارکه در سال ۷۰، بیمارستان الزهرای شهر اصفهان و بیمارستان کاشان به سال ۷۳ و هزار طرح صنعتی و عمرانی در سال ۷۵ اشاره کرد که آخری ، نماد عصر هاشمی و سازندگی محسوب می شد. اسحاق جهانگیری کسی که حلقه واسط رییس جمهور و حلقه مدیران سیاسی و اقتصادی استان در آن سال ها بود، نقش بسیاری در انتقال حمایت هاشمی از فن سالاران اصفهان را بر عهده داشت. او پس از اینکه از راهیابی به مجلس چهارم بازماند از سال ۷۱ تا ۷۶ در نقش استاندار و بعدها در دولت اصلاحات به عنوان وزیر معادن و فلزات و سپس اولین وزیر صنایع و معادن به کار خود ادامه داد و همچنان به عنوان یکی از بنیان گذاران حزب کارگزاران، رابطه حمایتی خوبی با مدیران اقتصادی و صنعتی اصفهان داشته و دارد.

در واقع تنها حمایت آشکار هاشمی از شخص یا جریانی در اصفهان، به اسحاق جهانگیری مربوط می شود و دیگران به واسطه انتساب خود به جریان های غالب، خود را به طور طبیعی مورد حمایت او می دیدند یا این طور فکر می کردند! مثل جریان راست استان یا طیف کارگزاران مثل اسلامیان، دکتر یوسفی یا مهندس صافی... روزگار گذشت و سرمایه ای که از نیروی انسانی و مدیریتی در اصفهان به واسطه ارتباط دو دولت هاشمی شکل گرفته بود، به تهران کوچ کردند، جای خالی این رفتن ها امروز در اداره استان احساس می شود. توسعه ای که منادی آن رییس درگذشته مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، برای اصفهان صنعت می خواست، اما این صنعت امروز گریبانش را گرفته، مالیاتش بر گرده صاحبان سرمایه و صنعت سنگینی می کند و تلاطمات اقتصادی خود را به صورت بیکار شدن کارگران صنایع یا کاهش ظرفیت تولید نشان می دهد!

کسی که روزگاری در اصفهان مهمان صاحبخانه بود همین دوسال پیش که خواست سری به این شهر بزند، ناگاه منصرف شد تا باز هم جبهه منتقدانش نمایان تر شود،البته نظر دومی هم وجود دارد که بعضی از بزرگان شهر نگران از احتمال حرمت شکنی گروه های تندرو نسبت به این سفر نظر مساعدی نداشتند. حالا بعد از همه نقش آفرینی ها، نقاش رفته است ولی نقش هایی که او بر تار و پود اصفهان و ایران زده پا برجاست. از همه مدیرانی که با واسطه یا بدون آن، در مکتب هاشمی تربیت یافته اند اما در هر گوشه نشانی هست، و راهبرد اعتدال هم با نام او گره خورده است. اکبر هاشمی در حالی رفت که چندی پیش اشک ها و لرزش دستهایش در حال خواندن کتاب امیرکبیر به قلم خودش، بومی از نقاشی خداحافظی بود. حالا که یخ بهت زدگی در حال آب شدن است، کم کم نوبت میراث هاشمی می رسد، از صندلی خالی او در راس مصلحت شناسان تا راهبری معنوی اش در میان اهالی توسعه! باید منتظر ماند و دید، خاطری که برای مرگ لبخند می زد و می گفت: " حالا می توانم با خیال راحت بمیرم" تا کجا برای میراث دارانش امن، و خیالشان راحت خواهد بود.