یک لقمه اخلاق

سمیرا دردشتی

امر اخلاقی از دیرباز میزانی را در اختیار بشر قرار داده است که به موجب آن افراد به داوری کنش‌های اجتماعی خود و دیگران دست می‌زنند. درباره نگارش پایان‌نامه نیز یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که مطرح می‌شود این است که در غیاب برخوردهای قانونی جایگاه اخلاقیات در این رفتار چگونه قابل تبیین است؟ دکتر عباس کاظمی عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این گفت‌وگو که بخشی از یک گفت‌وگوی مفصل‌تر با ایشان است و به‌زودی انتشار خواهد یافت، به این پرسش پاسخ گفته است. دکتر کاظمی مدتی است که تمرکز مطالعاتی خود را بر شرایط آموزش و پژوهش در ایران گذاشته‌اند و چند یادداشت و مصاحبه از ایشان در این حوزه منتشر شده است. همچنین قرار است نتایج پژوهش خود که حاصل ساعت‌ها مصاحبه گروهی و فردی با دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پایان‌نامه نویسان و کار میدانی است، در قالب مقاله‌ای علمی منتشر سازد. گفت‌و گوی «دنیای اقتصاد» با وی از نظرتان می‌گذرد.

فرآیند نگارش پایان‌نامه مهم‌ترین مرحله‌ای است که گفت و گوی « دنیای اقتصاد» با وی از نظرتان می گذرد، یک دانشجو را به متخصص در حوزه مطالعاتی خود مبدل می‌کند، کمک به گذار صوری از این مرحله به‌وسیله اشخاصی که نگارش پایان‌نامه را برعهده می‌گیرند تا چه میزان اخلاقی است؟

اجازه دهید کسانی را که پایان‌نامه می‌نویسند با کسانی که پایان‌نامه‌هایشان را دیگران می‌نویسند جدا کنیم تا امکان توضیح ماجرا فراهم شود. من کسانی را که پایان‌نامه می‌نویسند به دو گروه کلی تقسیم می‌کنم. یک دسته دانشجویان تحصیلات تکمیلی هستند، بخش عمده آنان شهرستانی بوده و در موقعیت اقتصادی بسیار بدی قرار دارند. برخلاف بسیاری از کشورهای جهان که شرایط بورس شدن دانشجویان نخبه را فراهم می‌کنند، در ایران این گروه ناچار هستند هزینه‌های دانشگاه و زندگی خود را پرداخت کنند. وام دانشجویی با شرایط دشوار و به مقدار محدودی پرداخت می‌شود؛ بنابراین در چنین شرایطی من سوال می‌کنم جایگاه اخلاق کجاست؟ زمانی‌که من به سختی درس می‌خوانم و خود را ارتقا می‌دهم و می‌بینم برای ادامه حیات ناچار به امرار معاش هستم و در بیرون از دانشگاه توان تامین آن وجود ندارد، مساله اخلاق و زیست اخلاقی بسیار پیچیده می‌شود؛ بنابراین من درباره این گروه داوری اخلاقی نمی‌کنم.

من با غالب این افراد مصاحبه کرده‌ام و راه‌های جایگزین را بررسی کردیم. حق‌التدریس که درآمد بسیار نازل و کارگری دارد. دوم مشارکت در تحقیقات اساتید که استادان این افراد را به استثمار می‌کشند، درآمد کافی نخواهند داشت و معمولا هم از دانشجویان استفاده نمی‌کنند. سومین راه گرفتن طرح‌های مستقل به وسیله خود دانشجو است که بسیار فرآیند دشوار و زمانبری است و هزینه‌هایی که به دانشجو می‌دهند، بسیار پایین هست. دست‌کم یک‌سال زمان می‌برد تا فرد یک پروژه را بگیرد و احتمالا سه سال بعد هم هزینه‌های آن پرداخت خواهد شد؛ بنابراین معقول‌ترین راه برای ادامه حیات برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی که دانشگاه به آنان بورس نمی‌دهد، این است که به همین کار نگارش برای دیگران بپردازند. من از این دانشجویان دفاع می‌کنم. نه اینکه از کار آنها دفاع کنم، کاری که انجام می‌دهند اخلاقی نیست، ولی این کنش اخلاقی در بستری معنا می‌شود که اخلاق را بی‌معنا می‌کند. زمانی‌که شما در تامین معاش خود درمانده هستید، اگر به‌قدری‌که زندگی خود را بگذرانید، درآمد کسب کنید (چون درآمد حاصل از این‌کار هم چندان نیست و تنها به قدر گذران زندگی است.) این عمل غیراخلاقی نیست.

گروه دوم کسانی هستند که به شکل نظام‌مند و سیستماتیک پایان‌نامه می‌نویسند. مانند کسانی ‌که در خیابان انقلاب یا اطراف دیگر دانشگاه‌های کشور فعالیت دارند و تجارتی را باز کرده‌اند. بسیاری از این افراد دانشگاهی نیستند. این گروه مؤسساتی تاسیس کرده و در حال کسب درآمد هستند. برای این افراد نیز مساله اخلاق اساسا اولویت ندارد، برای آنکه یک شرکت تجاری است که برای امرار معاش و کسب پول راهی را که به تعبیرشان عقلانی می‌آید و در حال حاضر نیز شرایط آن فراهم شده برای کسب پول برگزیده اند.

به‌علاوه در اینجا ما با دو دسته‌بندی دیگر نیز مواجه هستیم که میان آنها باید تفاوت قائل شد. نخست دانشجویانی که پایان‌نامه‌نویسی را به‌صورت دوره گذار می‌بینند و دانشجویانی که این امر را به‌عنوان یک حرفه مادام‌العمر در نظر گرفته‌اند. غالب کسانی که پایان‌نامه می‌نویسند، دانشجویانی هستند که در مرحله گذار به این‌ کار اشتغال دارند. یعنی در حال درس خواندن هستند، کاری ندارند و هر زمان که کار آبرومندی پیدا شود این کار را رها خواهند کرد و اینقدر فهم و شعور دارند که به مذموم بودن آن پی ببرند. بنابراین در اینجا هیچ عمل غیر اخلاقی نمی‌بینم، کسی که کار غیراخلاقی انجام می‌دهد، دولت و دانشگاه است.

اجازه دهید به توضیح سوی دیگر ماجرا نیز بپردازیم. یک زمانی هست که شما این افراد را به‌عنوان گروهی فرض می‌کنید که آدم‌های مختلف را به زور وسوسه می‌کنند که کارهای آنان را بخرند، اما ما شاهد هستیم که یک بازار وسیعی در دانشگاه‌ها وجود دارد. بازاری که می‌خواهد پایان‌نامه مقاله و تکالیف درسی خود را برای نگارش به دیگران بدهند. بازاری که می‌خواهد کار نکند، درس نخواند و مدرک بگیرد. باید این سمت را هم ببینیم. اولین پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود آن است که چرا کیفیت دانشگاه‌ها پایین آمده است و به تبع آن، چرا این بخش عمده از دانشجو که در حال حاضر داریم، قبلا کمتر داشتیم؟ سیاست‌های آموزش عالی در جذب دانشجو عامل مهمی بوده است. یعنی آموزش عالی درهای خود را باز کرده است و هر کس می‌خواهد با انگیزه‌های مختلف وارد دانشگاه می‌شود. اینطور نبود که در ۲۰ سال پیش دانشگاه ذاتا پاک باشد و آدم‌های شایسته‌ای وجود داشتند که پایان‌نامه نمی‌نوشتند، اما ۲۰ سال پیش دانشجویانی که مطالبه می‌کردند، پایان‌نامه‌ها و مقالات و تکالیف درسیشان را دیگران بنویسند بسیار نادر بودند.

چون آدم‌ها به دانشگاه می‌آمدند که آینده خود را بسازند و شغلی پیدا کنند. این افراد دارای تصوری ایده‌آل از دانشگاه بودند. اما امروزه کسانی‌که وارد دانشگاه می‌شوند و پایان‌نامه‌های خود را برای نگارش به دیگران می‌دهند، آینده خود را ساخته‌اند. آینده این افراد حالشان است. این گروه عمدتا شغلشان را دارند، ازدواج کرده‌اند، حتی خیلی‌ها بازنشستگان، زنان شاغل و بچه‌دار یا مدیران دولتی هستند که به‌دنبال پست‌های بالاتر به دانشگاه می‌آیند. آنها قصد ندارند آینده‌ای را بسازند. من اسم این گروه را می‌گذارم کسانی که به‌دنبال ترمیم حالشان هستند؛ بنابراین زمانی‌که شما این قشر را به دانشگاه می‌آوریم، باید انتظار داشته باشیم که اینان تصور دیگری از دانشگاه و علم داشته باشند. اساسا علم برای این افراد موضوعیتی ندارد. این گروه با انگیزه‌های مختلف نظیر پرستیژ، افزایش حقوق و گرفتن پست بهتر به دانشگاه می‌آیند؛ بنابراین اگر بحث اخلاق باشد باید به سراغ این قشر هم رفت و پرسید آیا اخلاقی است که شما پایان‌نامه خود را برای نگارش به دیگران می‌دهید؟

این اشاره درست است، ولی اصولا نگارندگان پایان‌نامه در اینجا بیشتر منظور همان نگارندگان درون دانشگاهی هستند که نسبت به سفارش دهندگان نخبه‌تر به نظر می‌رسند و اغلب همین قشر هستند که آسیب‌های اجتماعی و سیاسی را دریافت می‌کنند و نسبت به آن اعتراض دارند، آیا این گروه با عمل خود موجب بازتولید یا دست‌کم تحکیم شرایط فرودست بودن خود نمی‌شوند؟

اولا که بسیار مهم است که توجه داشته باشیم، اینکه فرودستان چگونه از زنجیره فرودستی خارج شوند، در بسیاری از موارد تابع عمل فرودستان نیست بلکه نیازمند چرخه وسیع‌تری هست که به دولت و دانشگاه و... باز می‌گردد و نکته دوم این است که بخشی از این افراد نه همه آنها دقیقا آگاهانه عمل می‌کنند؛ یعنی می‌دانند که کار آنها موجب ویرانی جامعه و دانشگاه است، ولی عامدانه به این عمل می‌پردازند و معتقدند «مهم نیست که دانشگاه و جامعه‌ای که به ما توجهی ندارد، ویران شود.» من در بخش‌هایی از مصاحبه‌هایی که انجام دادم با چنین پاسخ‌هایی نیز مواجه شدم.

اجازه دهید یک صورتبندی از چرخه تقصیر ارائه دهیم. تاکنون ما تنها به دانشجو پرداخته‌ایم دانشجویانی که سفارش می‌دهند یا سفارش می‌گیرند، اما در سطح کلان این چرخه دولت و آموزش عالی قرار دارد که درهای دانشگاه را باز کرده و دانشگاه را به‌عنوان بازار دیده است و هر صندلی پولی است که وارد دانشگاه می‌شود. با این سیاست لاجرم چنین پیامدی انتظار می‌رفت. شما نمی‌توانید درهای دانشگاه را باز کنید و به دانشگاه‌ها بگویید به لحاظ درآمدی خودکفا باشند و بعد انتظار دانشجوی با کیفیت از این دانشگاه‌ها داشته باشید. حلقه دوم اساتید دانشگاه هستند. اساتید دانشگاه به دو دلیل کار خود را خوب انجام نمی‌دهند. یکی به دلایل روابطی که اساتید بر اساس آن‌ها انتخاب می‌شوند و بخشی از اساتید نه همه آنها (ما اساتید خوب و مسوولیت‌پذیر هم داریم.)

اساسا تعهد عملی ندارند که نگران باشند این پایان‌نامه کجا و چگونه نوشته می‌شود بلکه خودشان برای دانشجویان می‌نویسند و حتی شرکت می‌زنند و دانشجو را برای نوشتن در خارج از دانشگاه تشویق می‌کنند. چون پذیرش استاد تابع معیار علمی نبوده است، اما آن دسته از اساتیدی که به لحاظ علمی و اخلاقی خیلی خوب هستند هم با این حجم عظیمی که وارد دانشگاه شدند، منطقا، عقلا و عملا نمی‌توانند کنترلی بر آنها داشته باشند. چراکه تعداد زیادی از پایان‌نامه پیش روی استاد است و اگر استاد بخواهد آنها را تنها یک‌بار مطالعه کند، فرصت نمی‌کند؛ بنابراین نظارت استاد بر پایان‌نامه گرفته شده است و دانشجو می‌گوید من هرطور که بنویسم دفاع می‌شود و استاد نمی‌خواند. حتی یکی از مصاحبه شونده‌ها به من گفت: «من یک‌بار چیزهایی از رشته دیگری وارد پایان‌نامه کردم که امتحان کنم استاد مطالعه می‌کند یا نه ولی استاد متوجه نشد چون این پایان‌نامه‌ها اغلب خوانده نمی‌شود.»

بنابراین شما اگر از این زاویه نگاه کنید، خواهید گفت که استاد مقصر است؛ چراکه اگر استاد سخت بگیرد و به رشته خود اشراف و تخصص داشته باشد و بداند که این کار کپی از جای دیگری است و همچنین توجه داشته باشد که دانشجو مرتب کار خود را گزارش دهد، شرایط این‌گونه نمی‌شد، اما وقتی به استاد فکر می‌کنید استاد خواهد گفت: «من نمی‌توانم به تعداد دانشجویی که دانشگاه به من می‌دهد نظارت کنم.» یک زمانی استاد ۷ دانشجو فوق‌لیسانس داشت ولی الان حداقل ۵۰ دانشجو دارد. استاد چگونه می‌تواند به تکالیف درسی آنها رسیدگی کند؟ یک استاد ۱۰ پایان‌نامه فوق‌لیسانس در یک دانشگاه دارد، حالا ممکن است دانشگاه‌های دیگری هم باشد که وی برای جبران کسری‌های مالی در آن‌جا کار کند و پایان‌نامه بگیرد. چگونه استاد می‌تواند ۱۰ پایان‌نامه را مدیریت کند، خودش پروژه تحقیقاتی داشته باشد، ۱۴ واحد تدریس کند، خودش مطالعه کند و با درآمدهای پایینی که دانشگاه به اساتید می‌دهد، آرامش داشته باشد. در این حالت استاد باید به فکر مشاغل دیگری هم باشد.

بنابراین اگر ما استاد را تنها در یک بعد نبینیم و این موارد را نیز در نظر داشته باشیم، خواهیم گفت که اساتید در یک بعد مقصر هستند و در بعد دیگر بی‌تقصیر به به حساب می‌آیند. برای آنکه آنها در شرایطی زندگی می‌کنند که با حجم جدید کاری که برای آنها تعریف شده است، درآمد پایینی دارند؛ بنابراین تا اینجا دانشجو مقصر است، استاد مقصر است، آموزش عالی مقصر است و در نهایت بازار مقصر است؛ یعنی شرکت‌هایی که اصلا دانشگاهی نیستند، ولی چون مشاهده کرده اند که این بازار سود آور است، وارد این چرخه شدند. فرد ممکن است دیپلم هم نداشته باشد، ولی مدیریت یک شرکتی را دارد که مقاله ISI، پایان‌نامه و کتاب می‌نویسد و ترجمه می‌کند. جالب است برای آن کسی که کف خیابان انقلاب تابلوی فروش پایان‌نامه و ISI را می‌گیرد، تفاوتی نمی‌کند که این تابلو پیتزا، ISI یا تبلیغات زیراکس باشد. این یعنی تنزل دانشگاه به کف خیابان و کشانده شدن علم به سمت تجارت؛ بنابراین اگر قرار به داوری اخلاقی باشد، دانشجو آخرین حلقه‌ای است که باید مورد انتقاد قرار بگیرد. حلقه‌های بالاتر دولت، آموزش عالی، بازار و اساتید هستند.