علیرضا مجمع هفته‌ای که در روز آخرش هستیم، بیست و هفتمین جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان در اصفهان برگزار شد و فردا پروانه‌های زرینش را می‌دهد و جوایزش را تقسیم می‌کند.
در همین حین می‌شنویم که نسخه شماره دو فیلم شهر موش‌ها بعد از نزدیک به 28 سال از قسمت اول در سوله‌های پارک ولایت در اتوبان شهید چمران در حال فیلمبرداری است و قرار است نوروز سال آینده روی پرده سینماها برود و در وضعیتی که فیلم‌های دیگر افتخارشان میلیاردی شدن و ورود به باشگاه میلیاردی‌ها است، شهر موش‌ها 2 با هزینه‌ای در حدود هفت میلیارد تومان بی‌شک به دنبال فروشی دوبرابر این مقدار است تا بشود هوای تازه سینمای ایران را با فروش شهر موش‌ها نفس کشید. در همین حال بسیاری از صاحبان مشاغل دیگر به کمک این فیلم آمده‌اند و رویکردی صنعتی را به این حرکت داده‌اند. از تهیه کننده شهر موش‌ها شنیدیم مینو، تاژ، کرمان خودرو، پرشین بلاگ و ... در تامین سرمایه این فیلم مشارکت دارند. وقتی به پشت سرمان هم نگاه می‌کنیم می‌بینیم چند تا از پر تماشاگر‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران فیلم‌های کودک بوده است. از مشهورترینشان؛کلاه قرمزی بگیر تا دزد عروسک‌ها و پاتال و بقیه. پس هیچ بعید نیست شهر موش‌ها 2 بتواند رکوردی بی‌نظیر را از خود بر جا بگذارد. بهروز افخمی در یک برنامه تلویزیونی حرف اساسی‌ای زد: «سینما برای بچه‌هاست. در دنیا سرمایه‌گذاری اصلی روی بچه‌هاست که بیایند فیلم ببینند. چون بچه‌ها با خودشان والدینشان را هم به سالن می‌آورند. » این حرف بسیار درستی است. اگر بچه را در آن واحد فقط یک بچه نبینیم، نوع نگرش ما می‌تواند تغییر کند: یک بچه؛ یعنی سه نفر و بیشتر. یک بچه می‌تواند جماعتی از اهالی منزل را به همراه خود به سالن سینما بکشاند. پس برای بچه‌ها فیلم ساختن می‌تواند وضعیت بلاتکلیف و آشفته و رخوت و رکود سینمای ایران را بشکند و با خود انرژی و شور و هیجان به سالن‌های نمایش بیاورد. شهر موش‌ها2 هنوز نیامده این انرژی ساکن را به حرکت واداشته است. همان‌طور که کلاه قرمزی این کار را کرد. شهر موش‌ها هنوز نیامده دیگرانی را مجبور کرده برایش رقیب شوند. یکی گفته پنگول می‌تواند رقیب خوبی برای شهر موش‌ها باشد. عیبی ندارد که هیچ، خیلی هم خوب است که رقبا برای هدفی درست با هم رقابت کنند. پنگول هم بیاید رقیب موش‌ها و کلاه قرمزی شود. چیزی که مهم است این است که بچه‌ها لذت دوران بچگی‌شان را با خاطرات شخصیت‌هایی شریک می‌شوند که برایشان یکه می‌ماند. مثل نسل دهه شصت که خاطراتشان را با شخصیت‌ها و عروسک‌ها و فانتزی‌هایی شریک شدند و الان به دنبال همان نوستالژی می‌گردند.
زمانی در این سرزمین، جنگی در گرفت که هشت سال خانمان زنان و مردانی را بر باد داد و آواره شان کرد، اما در همان سال‌ها عده‌ای آمدند فکر کردند که برای نسل بعد چه می‌شود کرد و دریافتند که خورشیدی بر سردر سینماهایی خاص می‌تواند بچه‌ها را برای دیدن فیلم‌هایشان به سالن سینما بکشاند چراغ کل سینمای ایران را روشن نگه دارد. در همان سال‌ها بود که گلنار و دونده و پاتال و آرزوهای کوچک و دزد عروسک‌ها آمدند کنار بچه‌ها. در همان سال‌ها بود که صدای جیغ بچه‌ها از توی سالن نمایش تا چند خیابان آن‌طرف‌تر سینما می‌رفت. خورشید خانوم سینمای کودک سال‌های خاموش شده است و دیگر کسی سراغش را نمی‌گیرند، اما آن آدم‌ها درست فهمیدند که اگر می‌خواهیم نسلی سالم داشته باشیم، یک راهش - و شاید همه راهش- ساختن تخیل برای نسل قبل از دبستان و بعد تر نسل زیر ۱۲ سال است. آن آدم‌ها این را فهمیدند و تخیل را در بچه‌ها پرورش دادند. شهر موش‌ها می‌تواند و توانایی اش را دارد که این خلا را جبران کند. اگر این راه ادامه پیدا کند دیگر فروش‌های یکی دو میلیاردی را می‌توان شوخی‌ای تلقی کرد در برابر فروش‌های بالای ده میلیارد. فروش‌هایی که با خود سالن‌سازی می‌آورد و سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در سینما. همان‌طور که گنج قارون و فردین توانستند صاحبان مشاغل دیگر را به سالن‌سازی در سینما و سرمایه‌گذاری در آن ترغیب کنند، بی‌شک سینمای کودک هم می‌تواند این مسیر را طی کند. اگر آدم‌ها بخواهند این اتفاق بیفتد.